آشنایی تا پای ازدواج

0 views
0%

با سلام من حسام هستم بچه محمد شهرم 18سالمه قیافم معمولیه قدم170کیرمم17سانته خیلیم کلفته من بچه شریم همه دخترا که منو میبینن اکثرا می گن این پسره خیلی با خایست من گرافیتی و پارکور کار می کنم یه تیپای خفنی میزنم که هیچکی نظیرشو ندیده با رفیقامم گاهی اوقات یه اهنگ هیپ هاپ می خونیم خوب یه روز یه خانومه خوشگل که اسمش ملیکا بود از 100متری دیدمش فهمیدم بچه پولداره داشت تو خیابون می چرخید که چندتا پسر اومدنو شروع کردن بهش تیکه انداختن من تنها بودم منم واسه ارتباط با ملیکا تیزورو در اوردم با سرعت رفتم سمت اون پسرا اونا منو میشناختن ولی چون زیاد بودن شاخ بازی در اوردن یکی فحش ناموس داد منم یه خط خوشگل انداختم رو صورتش اومدم یه دیگر بزنم که دیدم یه چی اومد طرف صورتم ولو شدم رو زمین چشممو نمی تونستم وا کنم این دفه خیلی عصبانی شدم چاقو رو کردم تو ساق پای یکیشون بعد پاشدم دیدم رفیقم ممد که باهم اهنگ می خونیم اومده داره اونارو میزنه ملیکا هم داشت جیغ می کشید منو ممد همه گرفیم زدیم بعد که ملیکا جیغاش تموم شد یه خورده به هیکلش نگاه کردم قدش حداکثر170بود لباشم بوتاکس بود رژ قرمزم زده بود خیلی خوردنی بودن صورت کشیده ای داشت چشماشم خیلی خوش رنگ بود ای دیه تلگرامشم آخر داستان میزارم سینه هاشم 85 بود کونش وااای کونش همون لحظه که دیدم عاشقش شدم ملیکا به من گفت دیونه تو مگه مریضی چاقو میکشی رو بچه مردم منم با یه لبخند زمینو نگاه می کردم دستمم رو شونه ی ممد بود از سرم خون میومد یه بادمجون زیر چشمم بود لبمم ترکیده بود ملیکا رفت ماشینشو اورد که بریم درمونگاهی جایی من به ممد گفتم بره منو ملیکا تو ماشینش بودیم ماشینش یه پرادویه2012بود رفتیم درمونگاه برگشتنی یه کاغذ ورداشتمو شمارمو نوشتم بعد گذاشتم تو داشبورد ماشینش بعد به من گفت پسر خوشگله بلدی از درو دیوار بری بالا منم گفتم اره پارکور کارم ملیکا نقشش این بود که از دیوار یه خونه برم بالا بعد یه چک رو بردارم ملیکا میگفت یه پسره ازش چک گرفته بوده بدون تاریخ که قرار بوده یه ماه بعد پولشو بده ولی الان می خواسته بذار اجرا منم با سر رفتم تو خونه دیدم یه پسر خوشگل شبیه دخترا بود اسمشم آرش بود ای دیه اینستگرام آرشم میزارم اخر داستان دیدم داره با یه دختره حرف میزنه بعد دختره رفت تو یه اتاق منم رفتم سمت پنجره ی اون اتاق دیدم داره لباساشو در میاره یه تاپ زیر مانتوش بود که تا بالای مانتوش بود و با همون شلوار گرفت خوابید راستشو بخواین اون دختره خیلی خوش هیکل بود ولی به ملیکا نمیرسید با خودم شاید نتونم ملیکارو بکنم حداقل اینو بکنم دیدم ارش داره میره بیرون و داد زد پارمیس خدافظ رفتم از تو کمد لباسای ارش یه لباس ورداشتم و جر دادم و دهن پارمیسو بستم کلشو فشار میدادم رو متکا که صورتمو نبینه بعد جفت دستو پاشو بستم بعد یه چضم بند دیدم رو پایه تختی چشمم بستم رفتم چکو دادم به ملیکا بعد بهش گفتم بیا عشقم اینم شمارم بعد گفت مرسی جیگر بعد گفتم تو برو من خودم میرم خونمون ملیکا رفت منم رفتم سراغ پارمیس که عکس خانوادگیشو دیدم بعد فهمیدم اینجا خونه ی پارمیسه بعد رفتم دیدم باز خوابیده دستاشو باز کردم بعد مثل دستبند بستم پاشم باز کردم که جیغای ضعیفی رو شنیدم شلوارشو که دراوردم جووون عجب پاهای سفیدی داشت امان از یه تار مو کسشم خیلی سفید بود که همون جا شروع کردم به خوردن کسش ضدای اه اهش میومد منم هر ثانیه حشری تر میشدم هواسم نبود که انگشتمو کردم تو کسش دیدم خانومی پرده نداره جووون رفتم رو شکمش نشستم دهنشو باز کردم بدون مکس کیرمو کردم دهنش بهش گفتم ساک بزن جنده شروع کرد عقب جلو کردن کلش تا کیرم تو دهنش شق شد همون جا شزوع کردم تلمبه زدن تو دهنش بعد خیلی وحشیانه اومدم تاپشو جر دادم شروع کردم خوردن سینه هاش سینه هاش 75 بود یعد سرشم صورتی بود داشتم سینه هاشو می خوردم یه جیفه بلند کشید منم همون تاپشو کردم تو حلقش بعد کیرمو کردم تو کسش کسش خیلی تنگ بود انگار20 ساله به کسی نداده بعد یهو شروع کردم تلمبه زدن رو تندتر کردن جوری که د اشت از درد گریه می کرد کیرم کسشو زخم کرده بود ولی به من داشت خیلی حال میداد دیدم داره آبم میاد اومدم تاپشو از دهنش در اوردم ابمو کردم دهنش اونم تا اخر خوردش بعد یه گاز از لپش گرفتم بعد دوباره دهنشو بستم می خواستم یه حالی به اون کون تنگش بدم که یه صدایی اومد ارش بود که می گفت سلام عشقم کجایی منم سریع از پنجره رفتم تو حیاط بعد رفتم بیرون داشتم درو باز می کردم این صدارو شنیدم که ارش داشت می گفت خداااااااا با خنده دویدم سمت یه کوچه بعد زنگ زدم ممد که بیاد دنبالم به ممد همه قضیه رو گفتم ممدم خف کرده بود یه هفته بعد دیدم تو تلگرام یکی پی ام داده که نوشته آقا حسام شمایی منم گفتم بله شما عکسشو فرستاد که فهمیدم ملیکاست می گفت می خواد بره پارتی ولی باید با یه پشر بره و اون منو انتخاب کرده بود داشتم بال در می اوردم ساعت یک نصف شب اومد سر کوچمون با ماشینش که می گفت باید بریم تهران دونفرم پشت نشسته بودن باورم نمیشد ارشو پارمیس بودن یه نگاه به کص پارمیس انداختم دیدم داره خون میاد با خنده گفتم هه خانومی پریود شدی که ارش گفت گُه نخور خوشگل پسر منم گفتم کسی تورو نمی خوره یزید بعد منو ملیکا زدیم زیر خنده ارشو پارمیسم لال شده بودن فقط منو ملیکا بودیم که داشتیم حرف میزدیم تا رسیدن به تهران که شهرک غرب بود باهم دوست شده بودیم جوری که ملیکا شمارشو سایز سینش اینکه پرده داره و بهم گفته بود رفتیم تویه یه خونه که تا درو باز کردم دود همه جارو گرفته بود همه هم مست کرده بودنو داشتن میرقصیدن منو ملیکاهم رفتیم دو سه تا پیک زدیمو شروع کردیم به رقصیدن که من اونجا زرنگی کردمو ازش لب گرفتم انگار تو بهش بودم لبش خیلی خوشمزه و نرم بود بعد دستمم رو کونش بود کونش چقدررر نرم بود برنزم کرده بود بعد رفتم روی سنت خوانده رو انداختم پایین بعد اهنگ میری تو لک قبرستون هیپ هاپ یه دی جیم رفتم که بعد دو نفر منو با چک و لقد انداختن بیرون بعد من از ماشین قفل فرمون رو ور داشتم رفتم جفتشونو ترکوندم بعد رفتم پیش ملیکا روی یه صندلی نشستم به ملیکا گفتم یه جای خوب و ساکت می شناسی گفت بیا بریم خونه ی من گفتم باشه تا رفتم تو ماشین خوابم برد بعد که بیدار شدم انگار توی یه قصر بودم بعد تو خونه همون طور که رو زانوش خوابیده بودم قضیه ی پارمیسو بهش گفتم اونم گفت ایش عوضی بعد با دست زد رو بازوم منم بهش گفتم که اخه خیلی نیاز داشتم اونم گفت ولی من به تو نیازی ندارم قر کردو رفت توی اتاقش منم رفتم اونجا انداختمش روی تختش بعد افتادم روش در گوشش اروم گفتم اون اصن به پای عشق منو تو نمیرسه اون شوهر ارشه بعد اون با خنده گفت دیووونه بعد من و اون تو بغل هم خوابیدیم صبح که از خواب پاشدم دیدم خوابه با ناز هی بهش می گفتم بلند شو عشقم اونم با عصبانیت گفت نموخوام بعد متکارو کشید رو سرش منم از روی تاپش سر سینش رو گاز گرفتم که گفت نکن دیونه منم ازش یه لب گرفتمو رفتم سراغ یخچال هرچی دلم می خواست اونجا بود یه اب میوه ور داشتمو شروع کردم سر کشیدن که دیدم ملیکا با موهای پریشون اومدو گفت نه نه نخور منم اب میوه پرید تو گلوم گفتم چرا گفت من از اونا دوست دالم چرا خوردی منم معذرت خواهی کردمو بغلش کردم بعد رفتم خونمون هر روز میومد پیشم هر روز باهم بودیم تا این که بعد از سه ماه داداشش منو با ملیکا دید دعوای خرکی ای بینمون شد من دلم نمیومد داداشه عشقمو بزنم اونم قیرتی شده بود من با یه زربه شصت یه کاری کردم که بیهوش بشه بعد رفتم بهش قضیرو گفتم اونم اوکی رو داد بعد از چند هفته ملیکا بهم گفت که می خواد بره امریکا منم می خواد با خودش ببرهمنم با خوش حالی رفتم پاسپورتمو ورداشتمو باهم رفتیم امریکا توی شهر نیویورک جایه با حالی بود منو ملیکا عقامت یکساله گرفته بودیم یه چند ماهی گذشت که نصف شب دیدم یکی داره با کیرم بازی میکنه دیدم ملیکاست بهش گفتم داری چه کار می کنی گفت دارم حسام کوجولورو اماده می کنم بعد از ساک زدنش اومد لبامون رو روهم گذاشتیم بعد من مثل کص ندیده ها رفتمو ساپورتشو پاره کردم شروع کردم خوردن کص خوشگله برنزش که توش صورتی بودزبونمو تا ته کردم تو کسش اه اهش رفت تو اسمونا بدون مقدمه کیرمو کردم تو کسش که پردش پاره شد عکس العملی نشون نداد شروع کردم اروم اروم تلمبه زدن که خیلی ناز اه اه میکرد ولی وجود کونش نمیذاشت با کصش حال کنم رفتم پشتش یه توف کردم دم سوراخ کونش و کیرمو تا ته کردم توش یه جیغی بلند کشید ولی پاره نشده بود کیرمو پنج دقیقه اروم حرکت میدادم که کونش جا واز کنه اونم هی می گفت جرم بده عشقم من بیبیه توهم جرم بده منم یهو تلمبه زدنو تند تر کردم جوری که می گفت اووووه دارم جر می خورم تندتر که یهو خون پاچید رو کیرم سوراخ کونش جر خورده بود بهش گفتم69 بشیم که داشت واسم ساک میزد که ابم اومد همشو خورد چند دقیقه دیگه اب اونم اوم واااای چه خوشمزه بود ابش بعد بهش گفتم چرا من پردتو زدم چرا چیزی نگفتی گفت اخه نمی تونم رو حرف عشقم حرف بزنم که الان منو ملیکا یک ماه مونده تا عقامتمون تموم بشه بعد میام ایران که ازدواج کنیم نوشته

Date: June 16, 2020

One thought on “آشنایی تا پای ازدواج

  1. ریدم تو اون نگارشت و توهمات ذهنیت. مادر جنده اول برو نوشتن یاد بگیر بعدبیا کسشعر بنویس

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *