سلام دوستان شهوانی این خاطره براتون تعریف میکنم برای خودم خیلی تلخه داستان از اونجا شروع میشه که برادر زن ما کیرش راست میشه هوس زن گرفتن میکنه اما از اونجای که اخلاقش سگ بود و بی کار بود کسی بهش دختر نمیداد تا اینکه تلفنی با یه دختر آشنا میشه کلی تو گوشش خوندم خر نشو نگیر اما گوش نداد تا روز خواستگاری که رفتیم و منم به عنوان کسی که روش یه حساب جدا گانه باز میکنن رفتم قبلا تحقیق کرده بود که دختر زیاد اهل زندگی نیست برای همین با خانوادشون در میون گذاشتم اما برادر زن ما گیر داده بود که خودکشی میکنه از این حرفها بلاخره رفتیم حرفارو زدیمو دختره مثل آخره همه خواستگاری ها چای آورد اینم بگم من تو خواستگاری قسطم فقط بهم زدن بود اما مثل اینکه قسمتشون بود نشد دختر خانم چای رو جلو من آورد ماهم برداشتیم و نیش خندی زدیم دیگه تو دوران نامزدیشون من خونه مادر خانمم پا نزاشتم اگرم میرفتم موقعی که اونا نبودن تا اینکه یه روز قبل عروسی آرزو زنگ زد اسم عروس جدید بود گفت آقا نادر دلمون براتون تنگ نشد عروسی ما حتما بیایید من نمیخواستم برم اما خانمم خیلی اسرار کرد من جریان و با خانمم مطرح کردم اونم گفت خواسته از دلت در بیاره بیچاره خانمم نمیدونست چه شیطونی داره وارد زندگیشون میشه عروسی تموم شد چند ماهی گذش تا روز عید من فقط اونارو تو پاگشاهی که کردیم دیدم ازش دوری میکردم ما رفتیم خونه مادر بزرگ خانمم من شبش دلدرد شدید داشتم و دکتر رفتمو اومدم خوابیدم از اونجای که حالم بد بود خانمم گفت پیش اونا بخوابم یعنی تو جمع خانمه اگر حالم بد شد به دادم برسه و آقایون هم رفتن طبقه بالا من با دلدرد که داشتم خوابو بیدار بودم که دیدم یه نفر داره دستشو میکشه رو پایه من من توجه نکردم داشتم از دلدرد میپیچیدم به خودم که احساس کردم یه دستی داره از رو شلوار با کیرم بازی میکنه اول فکر کردم خانممه اما چشمامو آرو باز کردم دیدم بله آرزو خانم داره با کیر من بازی میکنه واقعیتش ترسیدم اما دیگه کیرم سیخ سیخ شده بود شلوار گرمکنمو کشید پایین و شورتمم همینطور شروع کرد به خوردن کیرم کلی داشتم حال میکردم واقعیتش همسر اهل اینجور حال دادن نبود که یه تکون خوردم که بگم بیدارم خودشو رسوند به منو در گوشم گفت اگر منو نکنی کاری که تو خواستگاری کردی سرت در میارم منم راستیتش جا خورده بودم گفتم نمیکنمت هر کاری میخواهی بکن لباشو گذاشت رو لبامو شروع کرد خوردن من داشتم یه سکس جدید تجربه میکردم اونجوری که دوست داشتم و تو فیلمها دیده بود منم همراهی کردم تا جای که لخت لخت شدیم گفتم بیدار بشن حیسیتمون به باد میره گفت نترس تو چای آخر شبشون محلول خواب آور ریختم میگفت نقشه داشته که تلافی کنه هر کار کرد من نکردمش نمیخواستم به زنم خیانت کنم برای همین گفتم فقط کوستو میخورم اون اولش قبول نکرد ولی دید نمیتونه منو رازی کنه قبول کرد جاتون خالی کوسه کوچلوی داشت معلوم بود برادر زنم نمیکنتش زیاد انگشتمو کردم تو کوسشو شرو ع کردم به عقب جلو کردن و همزبان کوسشو میلیسیدم زبونمو تو کوسش میچرخوندم اون داشت کیرمو میخوردکلی بهم حال میداد تا اینکه گفتم آبم داره میاد گفت ایراد نداره بریز میخوام بخورمش من خالی کردم تو دهنش اونم همرو خورد منم تا جا داد کوسشو لیسیدمو خوردم تا اموقعی که آبش اومد لباسامونو پوشیدیمو خوابیدیم صبح که بیدار شدم گفت بلوتوز گوشیتو روشن کن برات یه عکس بفرستم که دیدم فیلم دیشبو فرستاد بهم میگه اگر باهام سکس نکنی فیلمو تو فامیل پخش میکنه میخوام یه موقعیتی پیش بیاد تا گوشیشو بپیچونم الان هر دو روز یه بار میاد مغازه تا من کوسشو بخورم بد جوری تو دردسر افتادم خدا منو ببخشه نوشته عاشق آب
0 views
Date: September 24, 2023