کیر کُس کون عه وا ببخشید آلت واژن باسن حتی میشه از کلمات جلوی و عقبِ شامل هم مرد و هم زن استفاده نمود استفاده از این واژه ها مشخص کننده ی درجه ی نجابت نویسنده می باشد تو حالت اول نویسنده نانجیب و در حالت دوم نیمه نجیب و در حالت سوم تمام نجیب می باشد چون این متن جهت آموزش داره نوشته میشه اینجانب جز همون تمام نجیبا محسوب میشم مدیونین اگه تو دلتون بگین نانجیب به آل آف دِ امام زاده ها قسم که که ازتون نمی گذرم به هر حال موردی که مهمه اهمیت این سه کلمه در نوشتن داستان های اروتیک می باشد مهم اینه که منظور رو رسانیده و فضا سازی دقیق در ذهن خواننده انجام بشویده مثلا وقتی سینا دارد شیوا را می کند نه ببخشید عشق بازی می کند یا حال می کند یا هر کوفت دیگری که می کند خودتون شاهد باشین همه چی به کردن ختم میشه لازم است فقط برای خواننده تصویر سازی درست ساخته شویده شود مثلا هر دو لنگانم در هوا و به فاصله ی زیاد از هم بود و آلت سینا درون واژن من به جلو و عقب حرکت می نمود که یه هو شهرام و سهیلا وارد اتاق گشته و گفتن سلام چطورین بچه ها بعله می گفتم مولفه ی مهم دیگر در عرصه ی داستان های اروتیک شاد بودن داستانه طرف میاد داستان اروتیک و سکسی بخونه جقشو بزنه و بره پی زندگیش نیومده گریه کنه که زندگی گُهی و نکبتی خودش واس گریه کردن بسه والا مثلا با حسام در اتاق تنها گشتم لبخند موزیانه و ترسناکی زد و گفت ای فرشته دیگه کارت تمومه دیگه وقت تجاوزه همینجا الان می گیرم باهات عشق بازی می نمایم فرشته لبخند زنان خوشحال گشت و گفت ای حسام به من رحم بنما اگه منو بکنی عه ببخشید اگه با من عشق بازی کنی دل من خواهد شکسته شد حسام بگفتا نخیر امکان نداره که من از کردن تو دست بکشم بیا بخورش ای بابا معذرت محال است از فرو نهادن آلتم در یکی از حفره های تو بگذرم بیا اینو در دهانت بنهان لبخند فرشته غلیظ تر شد و بگفتا حداقل بیا لاپایی حسام حسابی خوشحال بگشتا و هر دو شادمان و خوشحال شورت و شلوار هایشان رو درآورده و حسام کیرش را عه ببخشید آلتش را بین ران های سفید و خوشگل و گوشتی فرشته فرو گذاشته و مثل سگ آقای پتیبل از خوشحالی زوزه کشید البته تا اونجایی که یادمه سگ آقای پتیبل همیشه اخمو بود و طلب ارث باباشو از ملت داشت حسام در اوج زوزه کشیدن بود که یه هو جمشید وارد اتاق شد و گفت منم بازی منم بازی بدون تعلل حسام رو همچو یه تاپاله ی سگ پرت کرد اون ور فرشته را دمرو کرد و آلتش را به یک باره کرد تو سوراخ کون عه ببخشید فرو کرد در حفره ی عقب فرشته فرشته از خوشحالی جیغ لذت بخشی سر نهاد در همین حین شیوا از در اتاق وارد شد و گفت ای جمشید ورپریده مگه قرار نبود به من تجاوز کنی و از کون منو جر بدی عه ببخشید از باسن با من عشق بازی کنی جمشید از خجالت سرخ شد و عرق شرمساری از بیضه هایش جاری شد فرشته که از این برخورد تحقیر آمیز ناراحت گشته بود سرش را رو به عقب گرداند و گفت مرتیکه حروم زاده تکلیف منو روشن کن یا مثل آدم به من تجاوز کن یا برو همون جنده رو بکن در این سکانس چون فرشته اعصاب معصاب نداره اصلا امکان پاستوریزه بودن نیست جمشید هم زمان که آبش در حفره ی عقب فرشته خالی گشته بود اشک از چشمانش جاری شد و رو به شیوا گفت ببخشید آبجی سری بعد با داش کامران و شهرام و فرزاد جبران می کنیم شیوا که دلش از دیدن این صحنه ی تجاوز شکسته شده بود و تاب و تحمل این خیانت رو نداشت و باورش نمیشد که به جای اون دارن به یه دختر جنده ی پتیاره دیگه تجاوز می کنن آب از کُسش نه ببخشید آب از جلویش جاری شد در همین حین از پشت سر یه هو ندا سر رسید و بدون معطلی یک بادمجون گنده ی سیاه کرد توی باسن شیوا و گفت تا من و داری غم نداری خودم بهت تجاوز می کنم شیوا جونی شیوا از خوشحالی چنان جیغ مزخرفی از گلوی خود بیرون نهاد که سقف اتاق با خنده و شادمانی بر سر همه ی ایشان فرو ریخت در سکانسی که مشاهده نمودید یک صحنه ی تجاوز شادمان رو تجربه نمودیم که به وضوح شاهد حق خوری شیوا بودیم که البته با رشادت و حضور به موقع ندا در صحنه از این حق خوری ناجوانمردانه جلوگیری شد مورد بعدی که از اهمیت بالای یک داستان اروتیک به حساب میاد توصیف دقیق ظواهر و اشکال کارکتر های داستان می باشد مثلا واوووو عجب کُسی عه ببخشید وای عجب خانم زیبا رویی کیمیا سرش را برگرداند و به رضا گفت با من بودی ای خوشتیپ ترین مرد خاورمیانه قربون اون کیرت برم آخ معذرت فدای آن جلوی برجسته ات بشوم رضا از شادمانی در باسنش جشن هالووین برگذار گشت و قرار شد که تا کریسمس ادامه یابد چشمانش رو گشاد کرد و بگفتا آری با تو بودم ای فرشته ی بی نظیر کیمیا اخمی کرد و گفت مرتیکه دیوس زن جنده فرشته واس یه داستان دیگه بود من اسمم کیمیاست رضا هول شد و آب دهنش رو قورت داد و بگفتا آه ببخشید آنقدر محو زیبایی اندام و چهره ی شما گشتم که اشتب زدم آخر مگر می شود این همه زیبایی به یک جا و در یک نفر جمع شده باشد عجب چشمانی عجب لبانی عجب ممه های عجب رونای گوشتی ای عجب سوراخ واژن تنگی عجب سوراخ نافی عجب حفره ی باسنی عجب کیمیا که مست از این همه تعریف گشته بود به یک باره بر خود نگاهی انداخته و متوجه شد که لخت مادر زاد می باشد رو به رامین گفت مرتیکه زن جنده تو چه شوهری هستی وسط مهمونی من لختم و بهم هیچی نمیگی رامین از خوشحالی اشک از چشمانش جاری شد و گفت عه تو هم جنده ای در همین حین یه هو فرشته و شیوا که همچنان کینه ی اون جریان تجاوز رو به دل داشتن وارد مهمونی گشته و گیس کشان هر کدام سر هم فریاد می زدن که من خوشگل ترم کیمیا عصبانی شد و به رحیم گفت من خوشگل ترم یا اونا اگه نگی من میدم به نامزدت مثل سگ تجاوز کنن عه معذرت میدم با نامزدت مثل پرنسسا عشق بازی کننا رحیم اومد حرف بزنه که الهام جفت پا و با فن جودیستو تاکاشی و با فریاد غوداااااااااااااااااا رفت تو فیسش و گفت هیچ کسی به خوشگلی مهسای من نیست تازه خعیلی هم دختر نجیب و پاک دامنیه هر کی مخالفه بگه همینجا جرش بدم بهنام که معلوم نبود تو مهمونی چه غلطی می کنه پوزخند زد الهام اومد بهش بگه رو یخ بخندی که دید مهسا هم زمان داره برای پارسا ساک می زنه عه ببخشید آلت پارسا را درون دهانش گذاشته جلوی آقای مرادی تو عقبشه آیدا هم داره واژنشو لیس میزنه با یه دستش آلت کامران رو گرفته با دست دیگه اش داره جلوی فرزاد رو می ماله با دست دیگه اش هم داره ممه های سهیلا رو می ماله با دست دیگه اش هم سعی داره ویدا رو انگولک کنه که یه هو مانی می زنه رو دستش و میگه من رو زنم تعصب دارما دست بهش نزنیا که غیرتی میشم در همین حین ماهان از پشت جلوشو فرو می کنه تو عقب ویدا و میگه چون ویدا از همه تون خوشگل تره مجبورم باهاش عشق بازی بنمایم وحیده گیره کنان نعره میزنه منم خوشگلم منم می خوام سعید و الهه که می بینن وحیده خوب دختر زیبا روییه یه هو بغلش می کنن و می برنش که باهاش عشق بازی زورکی شادمانه انجام بدن خب امیدوارم موفق شده باشم که اهمیت زیبایی اندام و زیبا شناسی در داستان اروتیک را خدمت شما عزیزان گفته باشم خب مورد بعدی که به نظرم مهم ترین بخش یه داستان اروتیک می باشد بحث آموضش و پیام های انسانی و عرفانی و تربیتی و جامع شناسی و خود شناسی و دین شناسی و غیره می باشد از همینجا برای نویسنده های این سایت پر بار و عرفانی که هیچ پیغام سازنده ای برای خواننده هاشون ندارن متاسفم مگه کورید و نمی بینید که وارد چه سایت گران بها و کمیابی شدید تنها سایتی که در کل کهکشان که به شدت اخلاق مدار بوده و به دنبال انسانیت و تربیت انسان ها و مباحث عمیق خود شناسی و دین شناسی و خدا شناسی و همه چی شناسی است اون وقت میایی داستان غیر سازنده می نویسی بزنم تو اون دماغ گنده ات کلمه به کلمه ی داستان باید آموضنده و مفید و سازنده باشه باید وقتی یک خواننده می خوانه داستان را چنان تغییر شگرفتی در درونش شکل بگیره که درجا بره شهید بشه حالا شهید نشد جانباز بشه حداقل مثلا زهره خانم روضه خون محل در حالی که هنوز عقبش از فروگذاری بیش از حد عمیق حاج عاقاشون درد می کرد به سختی وارد محفلی شد یه هو چشمش به شیوا و سمانه افتاد هر دو لخت بودن و داشتن با هم عشق بازی می کردن به حالت 78 بودن و زبان هر کدام در واژن دیگری بود و انگشتانشان در دهان آن یکی کف یکی از پاهایشان هم به کف پاهای یکدیگر مالیده و دست دیگرشان سینه هایشان را چنگ میزد پای دیگرشان هم داشت سوراخ باسن آن یکی را نوازش می داد زهره خانم عصبانی شد با قدم های حرص ناک به جلو رفت و گفت وای بر شما ننگ بر شما تف برشما اُف بر شما خاک بر شما آلت حاج عاقا بر شما خجالت نمی کشید حیا نمی کنید تنها تنها پس ندا چی اون دنیا چطور می خواهید به ندا جواب پس بدهید هان پاشید پاشید سریع توبه کنید و استغفار کنید سریع هم برید دنبال ندا و جبران کنید این خیانت آشکار را شیوا و سمانه بلند شده و منقلب گشته از محفل خارج گردیدند زهره خانم که به اشتباه آب واژن های آن دو که روی صورتشان بود را اشک پندار کرده بود رو به جمع گفت درود بر ایشان درود بر این اشک توبه ای فرشته ی ورپریده یاد بگیر فرشته که به شدت از دیدن این صحنه منقلب گردید رفت پیش پارسا و گفت من منقلب گشتم ام و دیگر به تو نخواهم داد از فردا فقد به حسام خواهم داد پارسا هم منقلب گشت رفت پیش آیدا و گفت بیا با هم شریکی ژینوس رو بنماییم آیدا از شدت منقلب شدن منفجر گردید پارسا که درس عبرت گرفته بود و بسیار نکات آموضشی خوبی از داستان فرا گرفته بود رفت پیش اون یکی پارسا و گفت بس از دگر تا به کی می خواهی گِی باشی بیا تو هم منقلب بشو اون یکی پارسا اشک در چشمانش جمع شد این نصیحت کل زندگی او را دگر گون کرد با اردنگی پارتنر گردن کلفت خود را از خانه به بیرون راند و توبه نمود مانی هم که نظاره گر این درس های پند آموز بود رفت پیش الهه و گفت ای الهه من منقلب گشته ام بیا فقط به همون ضربردی قناعت کرده و به ویدا و سعید کیر نزنیم الهه که یک آلت مصنوعی 120 سانتی را در واژن وحیده به عقب و جلو فرو می برد اشک از چشمانش جاری شد و گفت باشه عاقا مانی از اولش هم شیفته ی این غیرتت و مرامت شده بودم هانیه که از شیوا و ندا و سمانه کیر نه معذرت آلت خورده بود به نزد سارا رفت و بگفتا سارا سارا سارا بیا من و تو هم منقلب بشیم و با هم دوست بشیم بو خودا دیگه بهت واژن نمی زنم بیا با صداقت به هم آلت بزنیم و دوست بشویم سارا که عمیق ترین انقلاب درونی خودش را تجربه می کرد با یک لبخند ملیح به درخواست هانیه بله بگفت خلاصه به وضوح دیدید که چقدر نکات آموضشی در این پاراگراف موجود بود امیدوارم نویسنده هایی که هیچ مورد آموضشی ای در نوشته هایشان ندارند به خود آمده و زین پس در جهت وارستگی والای انسانیت در این سایت عرفانی قدم بردارند خب رسیدیم به مورد آخر پایان داستان باید به شما بگویم که اهمیت پایان خوش داستان بسیار با اهمیت می باشد چون دقیقا خواننده پس از خواندن کلی مطالب آموضنده و تحول درونی عمیق و با توکل و توسل مشغول جق زدن می باشد و به مراحل پایانی جق نزدیک شده و اگه پایان داستان تخمی یا کیری باشد ریده می شود به حالات عرفانی ایشان مهم نیست که هنرپیشه ی شماره ی یک شما چقدر در طول داستان جنده بوده باشد تعداد دفعات دادنش و آلت هایی که تجربه کرده اصلا مهم نیست مهم یک پایان عرفانی و آموضنده و خوش می باشد مثلا شهرام که از بس منقلب گشته بود یه هویی آخوند گشت و به عنوان پیش نماز و با لبخند و شادی داشت واس بقیه بر و بچ نماز می خوند سینا و کامران و جمشید و فرزاد و مانی و ماهان و پارسا و اون یکی پارسا و امیر و بهنام و رضا و غیره در قسمت مردانه لبخند زنان و متحول گشته به ایشان اقتدا نموده و بسی شادمان بودن یه پرده ی ضخیم به قطر 13 متر و به طول 180 متر و عرض 99 متر بین مردها و زن ها بود در قسمت زنا هم شیوا و فرشته و کیمیا و پرسیا و الهام و سهیلا و سارا و الهه و ندا و سمانه و هانیه و مامان جنده ی هانیه و غیره به نماز ایستاده و به شهرام مادرفاکر اقتدا نمودند شیوا و فرشته بس که منقلب شده بودند زیر چادر مشکی ضخیم خود 32 عدد شلوار و 66 عدد دامن و 89 عدد زیر پوش مردونه و 47 عدد بلوز بافتنی و 56 تا شورت و 73 تا پستون بند پوشیده بودند چنان اشک شوق و شادمانی از گونه هایشان جاری شد که همگی در آن محل غرق شدند در همین حین روح پریسا و ارغوان خوشحال گشت و رو به سپیدی و روشنایی حرکت کرد یه هو صادق مچ دست جفتشون رو گرفت و گفت کجا شیطونا تکلیف شما هنو روشن نشده ها آخرش نگفتین چه غلطی می کردین که به ملکوت پیوستین دو دست دیگر صادق سمت باسن آن دو دختر معصوم رفت دو دست دیگرش به شکاف واژن آن دو مظلوم روا گشت دو دست دیگرش به سینه هایشان رسید و بگفتا جووووون عجب کُسایی هم هستین بیایین برگردیم بریم اون دنیا لازمه در موردتون تحقیق کنم و در نقش فردین ظاهر بشم و نجات تون بدم پرسیا و ارغوان که آب از تمامی حفره ها و سوراخ ها و چاه ها و سیاه چاله ها و غیره هایشان سرازیر شده بود و صدای آه و اوه و ناله هایشان گوش فلک را کَر کرده بود خوشحال و شادمان با صادق روانه ی زمین گشته تا تکلیفشان روشن گردد قصه ی ما به سر رسید و آلت مانی آخرش به واژن فرشته نرسید بعله این چنین شد که همه ی شخصیت های داستان یک پایان خوش و در عین حال آموضنده پیدا نموده و خواننده پس از خواندن این داستان تحولی شگرفت و عمیق در درون خود احساس نموده و زندگی اش به کل دگرگون می شود لیوان چایی خود را برداشته و هر چه دستم را به اطراف میز چرخاندم خبری از قندون مخصوص خودم که توش کیشمیش هست نبود یه هو سرم رو بردم عقب و دیدم که سینا دارد به من و صفحه ی مانیتور می نگرد به یاد گذشته از ترس بر خود جیش نموده و 17 تا سکته ی ناقص و 19 تا سکته ی کامل زدم به پته پته افتاده و حرفی واس گفتن نداشتم سینا سری به نشانه ی تاسف تکان داد و بگفتا تو خجالت نمی کشی حیا نمی کنی این چرت و پرتا و حرفای زشت چیه نوشتی هان آب دهانم را قورت نهادم و گفتم آخه ادمین گفت چی گفت در گوش من گفت چی گفت خودش به من گفت عه بمیر بگو ببینم چی گفت گفت که زین پس موضوع و متن داستان حتما باید سکسی باشد تا بدون نوبت منتشر گردد اگر بوکون بوکون نداشته باشد می رود در نوبت و 150 روز دگر منتشر می شود عه پس چرا اون داستان تخماتیک خاطرات یک سرباز فراری رو منتشر کرد اون آخرین بار بود دگر این کار را نمی کند در ضمن اون نوشته ی من نبود به حمایت از پسران مظلوم سرزمینم از طرف یک سرباز نا شناس گذاشتمش تو یه دادن بلد نیستی رفتی واس من به حمایت از مردا و پسرا داستان گذاشتی اینقدرم لایک نخورد که تو برگزیده باشه بدبخت حداقل چهار تا اکانت فیک درست کن ببرش تو برگزیده ها آبروی منو بردی بی عرضه ی احمق به امام سیزدهم قسم که اگه آلت جانی سینز را در دست راست من و آلت اون هنر پیشه سیاه گندهه هست که 80 سانت کیر به قطر 26 سانت داره را در دست چپ من بگذارند من هرگز تن به این خفت و خواری نخواهم داد چیه حقوقت و ندادن واس من اینجوری جوگیر شدی آری نامردا چند ماهی هست حقوق من را نداده اند مگر نمی بینی کم کار گشته ام تازه فک کنم حقوق آرو و اسکلت حشری و جک اسپارو هم ندادن که اینقدر کم کار شده اند حدس می زنم حقوق سامی بی شرف رو کامل میدن چون موفق شده طبق قولی که بهشون داده نود و هشت و دو دهم درصد مذکر های ایرانی رو گِی کنه تازه آمارها گویای اینه که نود و هشت و دو دهم درصد مونث ها رفتن درخواست تغییر جنسیت دادن که برن گِی بشن تازه فکر کنم هیدن مون و هارنی گیرل هم موفق شدن نود و هشت و دو دهم درصد ایران رو به بی دی اس ام شدید دچار کنن یحتمل حقوق تپلی بهشون دادن که اینقدر با انگیزه دارن همه را به راه ناباب و بد هدایت می کنن ای شیطونا دهنشون سرویس خاک بر سر بی عرضه ات کنن عرضه نداشتی نود و هشت و دو دهم درصد ایران رو هرزه و خائن کنی اون سوفی و ایول چی این همه میگی کاراشون رو دوس داری چه خبر از اونا ای وای گفتی سوفی و کردی هلاکم طفلک قرار بود با داستان های نمونه و آزمایشی سر قرار رفته و اگه توافق شد باهاش قرار داد ببندن اما سر قرار هم داستاناش رو ازش گرفتن و هم بهش تجاوز دردناک شادمانه کردن و ولش کردن ایول هم مثل من در آموزش جنده نموندن و تجاوز شادمانه به نود و هشت و دو دهم درصد ایران نا موفق بود و دیگه بهش حقوق نمیدن اونم بی انگیزه شده و کلا کشیده کنار سینا آهی از افسوس و تاسف سر کشید و در سکوت معنا دار اتاقم را ترک گفت در اعماق ته افکار خود بودم که صدای در خانه به صدا در آمد طبق معمول حواسم نبود که فقط با یک تاپ بندی که فرق چندانی با پستون بند نداره هستم و فقط یک شورت نخ در بهشت پایم می باشد در را باز نمودم پستچی بعد از دیدن اندام زشت و حال به هم زن و کریه المنظر من سکته ی قلبی و مغزی را با هم زده و دار فانی را وداع گفت با بی تفاوتی بسته ای که برای من آورده بود را برداشتم وارد خانه گشتم و بسته را باز نمودم برق شادی در چشمانم زده شد اشک شادی از گونه هایم سرازیر گشت درون بسته آلت بریده شده ی همون عاقا سیاه کیر گندهه که گفتم بود با یک پیغام که درونش نوشته شده بود تو لازم نکرده دیگه داستان بنویسی خاک بر سر بی ریخت و حال به هم زنت کنن بگیر با این تمرین دادن کن احمق نفهم دیگه نبینم بنویسیا ازطرف پایان نوشته
0 views
Date: May 3, 2019