اتاق پرو

0 views
0%

یکی بود یکی نبود غیرازخداهیچکس نبود روزی روزگاری دریک شهر که تازگیا شده اسمش پایتخت معنوی ایران یه مغازه ای درمجتمع تجاری زیست خاور بودکه ازلحاظ سوق الجیشی جای دنجی بودکه بخاطردکور زیباش اصلاداخل مغازه دید نداشت یه روزکه مشغول سرکله زدن بامشتریاکه هموشون خانم بودن زنی واردشد وخیلی متین گوشه ای ایستادوفقط به من نگاه میکردکه چجوری با چرب زبونی ازخانماپول میگرفتم بعدکه مشتریا رفتن نوبت این خانم شد سلام گرمی کرد که من فک کردم ازمشتریای قدیمیمه بهش گفتم درخدمتم بفرمایید چی میخاستین گفت ممنونم من اون لباس دو پی اس داخل ویترینتون رو میخام رنگای دیگشو واشس اوردم ولی قانع نشد گفت فقط همون رنگ منم بهش گفتم حالایکی از رنگاشو بپوش اگه سایزش وتنپوشش واستون خوب بود بعدازظهربیاین تا از ویترین بازش کنم چون تازه ویترین زدم والانم سرظهره خلاصه بااکراه قبول کردو رفت تواتاق پرو بعدسه دقیقه دروبازکردودستش روآوردبیرون وگفت پوس پیازیشو محبت میکنین اخه قهوه ایش خیلی سیره منم که گندمیم بهم نمیاد همینجورکه لباسوبه دستش میدادم گفتم سایزهمشون یکیه گفت حالا من دوست دارم بپوشم اشکالی داره گفتم خاهش میکنم مغازه متعلق به خودتونه بالحنی عذرخواهانه گفت خیلی ممنونم دوباره واسم مشتری اومد لباسایی که میخاستن رو واسشون اوردم وپهن کردم رو پاچال باوجوداینکه ازطرحای لباسا تمجید و تحسین کردن ولی خانما سایزشون بزرگ بودو لباسای من نهایت تاایکس لارج جواب میداد بعدازاینکه اون خانمادرشت هیکل وچاق رفتن خانومه از پرو اومدبیرون وگفت پوس پیازیش خیلی روشنه ولی اون پوس بادمجونی داخل ویترین فک کنم بهم بیشتربیاد منم به شوخی گفتم از کجا معلوم اونم خیلی جدی گفت ماخانما از روی ساق پای خانم دیگه میفهمیم چیکارس خانوادش چجورین چجورآدمیه وقتی به خونه داری میفته چاق میشه یانه پریدم توحرفشوگفتم به خونه داری میفته یعنی چی یعنی غذاهاوتو خونه موندن وکم تحرکی باعث چاقیش میشه خندیدوگفت واقعانمیدونی گفتم نه گفت شوخی میکنی گفتم نه بجان خودم گفت خوب نیست من معنیشو بشمابگم ازکس دیگه بپرس منم یه چیزایی به مغزم اومد وباخودم گفتم احتمالامربوط به مسایل زناشوییه بعدخانمه گفت پس من عصر یاشب میام تاازتون لباس داخل ویترینو بگیرم بعدش دو تومن بیعانه داد و منم کارت مغازه روبهش دادم و بعدخداحافظی رفت بعدازظهراول که اومدم بابدبختی لباسو ازویترین درآوردمو جاش سبزش رو زدم نزدیک ساعت ده شب بودکه سروکله خانومه پیداش شد بعدسلام واحوالپرسی گفت وقت دکترداشتم تو مطب علاف شدم منم ازسردلسوزی گفتم خدا بد نده اونم گفت ممنونم مسئله ومشکل خاصی نبود یه مشکل زنانه داشتم که برطرف شد منم گفتم خداروشکر گفت خوب لباس منو بدین که دیرم شده منم لباسو بهش دادم وپولشو کامل وبه بدون چک وچونه دادو رفت فرداصبح ساعتای یازده بود که دوباره اومدو گفت این رنگش خیلی سیره منم بهش گفتم سلام خندیدو گفت ببخشید سلام اصلاحواسم نبود فقط به تعویض لباس فک میکردم گفتم چی شده لباس معیوبه گفت نه رنگش بهم نمیاد خیلی سیره گفتم شماکه میگفتی ماخانما ساق پای طرف روببینیم میفهمیم حرفم روقطع کردوگفت مث اینکه معنیشو هنوزنمیدونی منم گفتم نه اونم گفت یعنی اینکه بعدازاینکه دختررفت خونه شوهرش و شد زن شوهرش چاق بشه یا نشه منم گفتم خوب یعنی چی یعنی هردختری ازدواج کرد چاق میشه واسه چی اونم خندیدوگفت منظورم اینکه چجوری بگم گفتم جسارت نباشه مربوط به مسایل زناشوییه گفت پس داشتی منو سرکارمیذاشتی گفتم فقط حدس زدم ولی نمیفهمم یعنی خوب رابطه زناشویی چه ربطی به چاق شدن یانشدن مربوط به بچه دارشدن که نمیشه خندیدوگفت داری نزدیک میشی همون چیزی که باعث بچه دارشدن یک خانم میشه باعث چاق شدن یانشدن یه خانم میشه منظورم هورمون های جنسی آقایان روی اندام بعضی خانماکه سابقه تاثیرخانوادگی دارن تاثیرمیذاره وخانم بعدچندماه از ازدواجش بدون اینکه باردارباشه چاق میشه بعدخندیدوگفت پول این کلاس اموزشو باید بدی من به شوخی گفتم چشم تا باشه ازاین کلاسا دوباره باهم خندیدیم ازش اجازه گرفتم وپرسیدم بیماری خاصی دارین گفت نه شمانگران نباش یه کیست تخمدان داشتم که با دارو برطرف شد گفتم یعنی چی به خنده گفت پول اینم ازت میگیرم گفت ماه پیش استخررفتم بعدیه هفته درد خفیف توشکمم داشتم بعدچندروز که باید پریود میشدم نشدم رفتم دکتر زنان بهم گفت احتمالاآب استخر الوده بوده وکیست گرفتی وهمین باعث ازادنشدن تخمک توی رحمت شده وپریودت بهم خورده بهت چندتا قرص میدم تابرطرف شه ده روزپیش پریود شدم ودیشب هم رفتم تاچکاب کامل انجام بدم گفتم شماخانما عجب موجودات پیچیده ای هستین خندید و گفت بذاریه اس بهت بدم درتوصیف زنها شمارو گرفت وفرستاد زنهابدون اینکه علف بخورن شیرمیدن بدون اینکه زخمی بشن خونریزی میکنن بدون اینکه شکنجه بشن اعتراف میکنن ازاینکارش هم خندم گرفته بود هم تعجب کرده بودم اخه اولین مشتری زنی بودکه به این راحتی حرف میزدو حتی شمارشو میداد گفت بیزحمت همون پوس پیازیشو بدین بعدشم راضی باشین دیشب توی شبنشینی یکی ازدوستام پوشیدم لباستون رو که همه گفتن اصلا بهت نمیادپوست پیازیش خیلی بهتره من تعجب میکنم پوس بادمجونیش تو ویترین خیلی روشن بود وتومجلس خیلی تیره شده بود چرا گفتم بخاطراینکه توویترین لامپای هالوژن روشنه ورنگ طبیعی لباس نیست گفت ازدست شما فروشندها گفتم ازدست شماخریدارا رنگ پوس پیازیو بهش دادم وکرد داخل نایلن که بره بهش گفتم ازکجامعلوم بهتون دوباره بیاد یانیاد گفت راست میگی رفت به سمت پرو ورفت داخل بعدچنددقیقه اومدبیرون دیدم دکمهای مانتوشو بازگذاشته واومد به سمتم باتعجب داشتم نگاش میکردم گفت بهم میاد گفتم نمیدونم مگه نظرمن واستون شرطه گفت خوب توهم یکی ازدوستام بعد دوطرف مانتوشوبازکردوگفت حالابهترنگام کن ببین بهم میاد دهنم بنداومده بود جادو یاطلسم شده بودم خشکم زده بود گفت چت شد اقای راستی اسمت روبگو همین طورکه دستشو بطرف به نشانه دست دادم درازمیکرد گفت من نرگسم منم تا بخودم اومدم دستموتودستش دیدم بعددستموبادو دستش گرفت وگفت خیلی دوسداشتنی هستی دوست دارم بیشتر همدیگه روبشناسیم و اشنابشیم گرمای دستاش ارامش بخش بود گفتم منم سعیدم گفت سعیدجان بامن راحت راحت باش دستمواروم اروم بردبه سمت سینهاش وکف دستمومیکشیدرو سینهاش وچشاشو بست وگفت قربونت بشم بامن راحت باش منم پرروترشدم جرات پیداکردم وسینهاشو توی دوتادستم گرفتم وشروع کردم به مالوندن چشاشوکامل بسته بودوفقط میگفت محکمترقربونت بشم منم اونقدرمحکم واسش مالیدم که گفت اخ نفسم داری میکنیشون بعدچشاشوبازکردو صورتشوآوردجلوصورتم ولبامون رفت توهم دیگه مغزم داشت میترکید والتم راست شده بود اصلا حواسمون نبودکجاییمو داریم چکارمیکنیم یهو یه خانم جوان واردشدوتاصحنه رو دیدگفت وای خدامرگم بده وسریع رفت بیرون مادوتاکه جاخورده بودیم ازهم فوری جداشدیم خاست بره که بهش گفتم دکمهاتو ببند گفت خیلی بدشد ببخش دوباره میام ببینمت خداحافظ قربونت بشم گفتم این خداحافظی قبول نیست درست حسابی واصولی بای بای کن فهمید اومدطرفم وبغلم کردو یه بوسه جانانه وصدادار بهم دادیم ودکمهاشو براش بستم و رفت نوشته

Date: July 27, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *