اجاره اتاق با مخلفات ۲

0 views
0%

قسمت قبل از نظرات دوستان ممنون و از ادمین هم تشکر که قسمت اول را یک هفته ای چاپ کرد این داستان کاملاً واقعیه و فقط کمی تشریح بیشتر شده تا دوستان از فضای این همه داستان کونی هایی که خودشون را گی میدونند و به اونا بی احترامی میکنند میخونند خارج بشن ساعت 8 صبح که چشم باز کردم خودم را وسط دو تا حوری دیدم که سمت راستم زینت سرش را روی سینم گذاشته و خواب بود و مهناز هم سمت چپم در حالی که دستش روی کیرم بود و میمالید تو چشمام زل زده بود هوا خنک بود و از پنجره باد ملایمی داخل میشد سکس اول صبح خیلی میچسبید و پیشانی زینت را که بوسیدم چشم باز کرد مهناز که دید چشمهام باز شده سریع رفت پایین و شروع کرد مونده بودم این زن سیرمونی نداره خودم هم هوس عشقبازی کرده بودم و با زینت رفتیم تو لب و گردن که صدای تخمی غلام از تو حیاط بلند شد بوی حشیش میومد و باید حدس میزدم کسکش اعظم باید همون دور و اطراف باشه مهناز که تازه گرم شده بود فحش جانانه ای زیر لب نثارش کرد و بلند شد و در حالی که لباس میپوشید گفت شما مشغول باشید من برم به این برسم که الان بچه ها را بیدار میکنه زینت با چشمهای خواب آلود آنقدر زیباتر شده بود که محکم تو بغلم گرفته بودم و دلم میخواست تو وجودم هضمش کنم دلم میخواست با خودم برش دارم و بریم کرج تا از دست این غلام بنگی راحت بشه خودش میگفت سه ماهه که اومده تو خونه اینا و خانواده اش فکر میکنند میاد کمک اینها تا وقتی مسافر دارند مهناز دست تنها نباشه چهره اش به یک نوعروس خانه دار میماند تا یک جنده حرفه ای تو این چند ساعت بهش علاقه پیدا کرده بودم و حس خوبی بهش داشتم زبانش را که تو دهنم میچرخوند طعم شیرینی داشت و با تمام وجود عشقبازی میکرد صدای غلام مدام بلند تر میشد که غر میزد اول صبح رفتم حلیم گرفتم بیدارشون کن تا سرد نشده صدای کیریش عیش ما را کور میکرد و واسه همین بلند شدیم تا همسایه ها را نریزه دم خونه از طرفی باید تا یکی دوساعت دیگه سر و کله احسان پیدا میشد و باید فکری میکردم چون زینت را حاضر نبودم بفرستم زیر کیر کجش کیر احسان مایل به راست بدنش بود و خودش میگفت مال جق زیادیه راست میگفت چون راست دست هم بود مهناز که داخل شد داشتیم لباسهامون را به هم کمک میکردیم تا تنمون کنیم میخندید و میگفت چقدر زن و شوهری بهتون میاد وقتی قضیه را بهش گفتم که احسان تا قبل ده میرسه و باید فکر یار کمکی باشی خندید و با عشوه خاصی گفت خودم از پس احسان بر میام اما اگه پسر خوبی باشه راضیه را میارم پیشش اما شب نمیتونه بمونه گفتم راضیه کیه گفت یکی از همون دوتا دختری که دیروز وقتی اومدی اینجا بودن اما دختره ها گفتم خوب لال بودی دیروز میگفتی اقلاً دستی هم به اون میرسوندم درحالی که میخندید گفت ماشالا سیر هم نمیشه زینت را بغل کردم و رفتیم طرف در اما مهناز اومد جلو و نذاشت خارج بشیم گفت دیوونه شدی مگه خواهر غلام اومده تو حیاط و نمیدونه زینت اینجاست گفتم خوب چکار کنیم از من خواست برم تو حیاط و زینت تو اتاق بمونه تا اون بره در را که باز کردم با مهناز زدیم بیرون و خانمی حدود 40 ساله با مانتو و روسری تو حیاط داشت آب پاشی میکرد سلام و علیک کردیم و خوش آمد گفت به مهناز نگاهی کردم و در حالی که برام چای آورده بود خنده ای کرد و یواشکی بهش گفتم بد مالی نیستش انصافاً هم خوب چیزی بود برخلاف برادرش سفید و قدی حدود 160 و هیکلی متناسب که اصلا شکم هم نداشت در عوض اختلاف کمر و سایز دور کونش به ده برابر میرسید به مهناز گفتم این کون مثل جاروبرقی کیر را قورت میده صدای خنده مهناز که بلند شد آبجی خانم که اسمش سرور بود برگشت و با لبخند نگاهمون کرد اگه میدونست از کونش تعریف کردم حتماً ماچم میکرد آخه خانومها وقتی از قشنگی کونشون میگی غش و ضعف میرن هرکی میگه نه معلومه کون خوش فرمی نداره تو آلاچیق که نشستیم بساط حلیم به راه بود و ترجیح دادم کم بخورم تا ورم نکنم که روزم خراب بشه هر دم از این باغ بری میرسید و نبض کیرم را به تپش مینداخت اگه دو سه روز دیگه میموندم با رفتن تو اتاق منقل حتماً عملی میشدم چون لذت کس کردن را صد چندان میکرد هنوز اثر روز قبلش تو تنم بود و وسط دو تا کس و در حال حلیم خوردن تمام حواسم به پر و پاچه سرور بود مهناز اشاره کرد و رفتم کنار حوض به بهانه دست شستن حوله را که آورد گفت حواست باشه سرور از داستان ما چیزی نمیدونه سه نکنی گفتم میدونم اما بدش نمیاد مهناز زیر لب گفت آره ولی جلوی من رو نمیکنه اگر هم بخواد کاری کنه خودش دو تا خونه داره و بیوه هم هست اگه ازش خوشت میاد زیر گوشش زمزمه کنم وحید خیلی نگاهت میکنه و حواسش را پرت کردی گفتم نه نمیخوام زینت را از دست بدم البته سرور هم خوب چیزیه اما الان مهمون شما هستم وقتی برگشتیم سمت آلاچیق سرور داشت نگاهمون میکرد و تو چشماش میشد هوس را حس کرد بی اختیار چشمکی بهش زدم که با خنده پاسخ داد و رفتم روبروش نشستم نیم ساعتی به چرت و پرت گفتن گذشت که بلند شد و گفت میخوام برم تو باغ قدم بزنم مهناز هم رفت سمت آشپزخانه مهنازاز دور نگاهم میکرد و با دست اشاره کرد که مخش را بزن غلام هم کنار پله نشسته و مشغول کشیدن خودش بود در حالی که قدم میزدیم به سرور گفتم این داداشت خسته نمیشه اینقدر بنگ میکشه با خنده گفت زنت که نصف سن خودت بشه به زور بنگ و منقل میتونی کاری کنی آب کیرت دیر بیاد بعدش هم بیغیرت میشی حالا داستان اونه انگار برق گرفتم که سریع با من راحت شد گفتم واسه دیر اومدنش راههای بهتر هست خندید و گفت حالا پررو نشو پس معلوم بود سرور هم بو برده که این حرف را میزد گفتم رو حساب این میگی که زنش بدون چادر جلوم میچرخه و هوامو داره گفت نه بابا اینجا هفته ای یک دوست داره مثل شما که میاد و دو سه روز میمونند هر هفته یک دوست جدید که هر کدوم ماهی یکبار میان تو هم که همش حواست به پر و پاچه منه گفتم خدا چشم را داده تا قشنگیها را باهاش ببینی و شکرش کنی گفت ساکت اینجا جاش نیست گفتم اگه شمارتو بهم بدی بعد از ظهر میتونیم همدیگر را ببینیم نگاهی بهم کرد و گفت اشتباه گرفتی من از اوناش نیستم نگاه نکن باهات راحت حرف زدم گفتم اشتباه نکن منظور بدی نداشتم و من هم مجردم و دنبال یک دوست خوب هستم راحتی تو و اخلاق باحالت باعث شد تند برم لبخندی زد و گفت نمیدونم میتونم بهت اطمینان کنم یا نه اما شماره دادن مشکلی نیست و باید بگم اگه نامردی ببینم دیگه دورت را خط میکشم گفتم نامردی یعنی چی اینکه با زن دیگه ای ارتباط داشته باشم خندید و گفت نه دیوونه اینکه بری و سه ماه یکبار بخوای یک زنگ بزنی دیگه حتم داشتم کونم تو ظرف عسل چهل گیاه گیر کرده و شرکت را باید بیاریم بابلسر شمارشو داد و منم زدم تو گوشی قرار گذاشتم بعد از ناهار بهش زنگ بزنم و برم خونش تو بابلسر برگشتیم تو حیاط و مانتوش را پوشید و رفت زنگ موبایلم خورد و احسان بود که زیر پل عابر پیاده و کنار تالار پذیرایی منتظر ایستاده بود چون جا را پیدا نکرده بود وقت رفتن خواستم ماشین را روشن کنم که مهناز اومد و گفت میخوای باهات بیام راه را گم نکنی چون راهها شبیه همند تا خواستم بگم زحمت نمیدم غلام گفت آره باهاش برو وحید خان وقت برگشتن دو سه پاکت سیگار هم واسم بگیر عجب لاشخوری انگار نه انگار دیشب یک تومن از من گرفته تازه دستور سیگار هم میده از در که زدیم بیرون به مهناز گفتم واسه احسان چکار کردی خنده ای کرد و گفت بکارت احسان را من برمیدارم و عصری راضیه میاد اون هم فقط از عقب میده یکوقت احسان خان شما کاری دستش نده راستی وحید جون تو روزی چند بار میتونی بکنی نگاهش کردم و گفتم این دو سه روزه بهت میگم خندید و گفت دیشب یک آماری دستم اومد احسان را که دیدیم با دیدن مهناز اخمی کرد و من را کشید کنار و گفت این که مثل وزغه گفتم خفه شو حرف نزن این مثل عوارضی تو بزرگراهه وارد بزرگراه بشی انواع ماشین های آخرین مدل توش هست کمی غر زد و رفت پشت فرمون مهناز رفت تو ماشین اون و من هم دنبالشون راه افتادم درب حیاط که باز شد غلام با دیدن ماشین احسان که النترا بود نیشش باز شد و فهمیدم بازار من با زانتیام خراب شد و احسان میشه آقا احسان سیگارها را که گرفته بودم بهش دادم و رفتم با زینت شروع به صحبت کردم تا دلخوری تو اتاق موندن را از دلش در بیارم احسان اومد پیش ما و محو تماشای زینت شده بود احسان هم با 38 سال سن و 190 قد و هیکل ورزشکاری حواسش را پرت کرده بود زیر لب بهش گفتم خوشمزه است زینت هول شد و گفت نه داشتم فکر میکردم این مهناز را میترکونه گفتم عوضش کیرش کجه گفت راست میگی گفتم باور کن میخوای بریم تو اتاق نشونت بده خنده که کرد فهمیدم نه بابا باید کس پارتی راه بندازیم و این زینت هم واسه ما زید نمیشه به احسان گفتم میخوای بری پا منقل گفت نه بابا خوشم نمیاد گفتم من جای تو باشم میرم چون اینجا ورزش جوابگو نیست و هوای شماله و کم میاری تا ظهر به چرخ زدن تو باغ و گپ زدن گذشت و تو این فاصله فرصتی گیر آوردم و بدون گفتن به بچه ها به سرور زنگ زدم قرار شد ساعت سه برم خونش تا بیشتر صحبت کنیم مدام تاکید داشت غلام و بقیه چیزی نفهمند ناهار کمی خوردم که سنگین نشم و رفتم تو اتاق و دوپینگ کردم که بتونم سوارکاری اساسی داشته باشم ساعت سه به بهونه سر زدن به یکی از دوستان تو محمودآباد زدم بیرون از در که خواستم برم بیرون احسان را دیدم که با زینت وارد اتاق شدند ده دقیقه نشد که به ادرس سرور رسیدم ساختمانی سه طبقه و تک واحدی زنگ اول را که زدم به ثانیه نکشیده در باز شد وارد سالن که شدم برخلاف خونه غلام یک خونه مرتب و به تمام معنی تمیز و شیک صدای موسیقی ملایمی میومد و با دیدن سرور جا خوردم شلوارک جین تنگ که با یک تاپ سفید در حالی که موهای بلندش را یکطرف ریخته بود با اون کمر باریک و کون طاقچه ای و بزرگ هوش را از سر میبرد رفتم جلو و خیلی راحت روبوسی کرد در حالی که دستش را گرفته بودم گفتم من اگه میدونستم غلام چنین آبجی داره شب اونجا نمیموندم خندید و گفت دلم سوخت اونجا بمونی چون حسابی تیغت میزنند یک ساعتی به حرف زدن از خودمون گذشت و با حرف زدنش بیشتر ازش خوشم میومد زنی پخته و زحمتکش که با اجاره خونه دیگه ای که داشت به مسافرها و معامله زمین زندگیش خوب میگذشت این وسط ها هم میخواست از شب قبل که خونه غلام بودم آمار بگیره حدس زده بودم که هم میخواد از من آمار خونه داداشه را بگیره هم یک کس اساسی بده و نمک گیرم کنه وقتی گفت اگه بیرون زیاد بمونی مشکلی نیست فهمیدم ظاهراً تا آخر شب اونجام مشتاق بودم زودتر تن و بدن این بیوه خوشمزه را بچشم وقتی گفت اگه میخوای دوش بگیری حمام آماده هست دیدم معطلی جایز نیست سریع لخت شدم و رفتم زیر دوش چند دقیقه نگذشته بود که سرور هم اومد تو باور کردنی نبود با یکساعت شوخی های من سریع خودمونی بشه و پیش قدم بشه بدنی سفید و خوش تراش که انگار خدا اون را تو چهل سالگی دوباره تراشیده و ساخته سینه های 75 و شق و رق که هنوز نوکشون صورتی بود و وقتی تو بغل خودم گرفتمش حس بی نظیری از آرامش را به آدم میداد اولین بوسه شاید چند دقیقه طول کشید چون هردو ما سیر نمیشدیم کسانی که زیر دوش سکس کردن میدونند چی میگم وقتی برگشت و پشت بهم کرد با دیدن کون بی نظیرش از خود بیخود شده بودم کون سفت و شق که نمیشد به این راحتی و تو چند دقیقه کرد فضای نسبتاً کوچک حمام هم مانع بزرگی واسه مانور دادن بود تو حموم به ساک زدن بسنده کرد و سریع زدیم بیرون که روی تخت کارمون را ادامه بدیم با بدن خیس روی تخت غلت میزدیم و مدام از بدن هم تعریف میکردیم وقتی خواستم تو کسش فرو کنم تنگی اون منو به اشتباه انداخت که نکنه سه سانت عقب تر دارم فرو میکنم با فرو کردن کیرم گرمای عجیبی به وجودم رخنه کرد محکم بغلم کرده بود و ناله میکرد هنوز شاید ده بار عقب و جلو نکرده بودم که دستهاش که دورم حلقه شده بود به طرز جالبی میلرزید که متوجه شدم ارضا شده مدام غر میزد که نباید کسم را میخوردی که زود ارضا بشم چند دقیقه ای تو بغلم گرفتمش و میبوسیدمش تا آروم بشه بعد از طلاقش این دومین بار بود که سکس میکرد و دروغ نمیگفت خیلی موقعیت داشت اما تجربه شوهر و دوست پسر تخمی که داشت تلاش کرده بود بیشتر خود ارضایی کنه حتی یک مصنوعیش را هم خریده بود ولی مدام قسم میخورد که فقط اون را به کسش مالیده و خورده و کس تنگش این امر را ثابت میکرد زنی مهربون و دوست داشتنی و قابل احترام میترسید از کون بده واسه همین اصرار نکردم تا این رابطه ای را که باهاش شروع کرده بودم را خراب نکنم جفتمون اینقدر غرق هم بودیم که اشتهای شام هم نداشتیم تو این فاصله زنگی هم به احسان زدم که فهمیدم با مهناز و بعدش با زینت حسابی قل خورده و قرار شده بود که شب را فقط با زینت سر بکنه سراغ راضیه را که گرفتم گفت مهناز آوردش اما دختر بود و نخواستم لااقل این سفر باعث شد رفاقتم با احسان که بیست سال بود با هم بودیم و بچه محل بودیم بهم نخوره سرور هم تو این فاصله دو تا لیوان شراب آورد که خوردن اون شراب وقتی از دهن هم و نوبتی بود مستی صدچندانی را بهمون هدیه کرد شب از نیمه گذشته بود که کنجکاوی من به اون کون بی همتا راضیش کرد برای یکبار امتحان کنه کار سختی در پیش داشتم چون سوراخ کونش خیلی کوچیک بود و هنوز صورتی بود وقتی گفتم سوراخ کونت خیلی قشنگه جواب داد چون هم تا حالا ندادن و هم اکثر اوقات شورت پام نمیکنم و هوا میخوره و عرق نمیکنه لب تخت به حالت سجده شده و با زبون و انگشت و با جون و دل میخوردمش خیلی تمیز بود و نه بوی بدی میداد و نه حس بد یک ربعی که گذشته بود خوشش اومده بود و میخندید انگشت دوم را که فرو کردم کمی دردش اومد اما دوست داشت با من تجربه کنه چون مدام شوخی میکردم و از کونش تعریف میکردم تحریک شده بود و ترسش ریخته بود دیلدو را از تو کشو کنار تخت در آورد و داد بهم حدود قد و قواره کیر خودم بود اما نازکتر البته شیشه ای بود و وقتی لوبریکانت را از تو کیفم در آوردم و دید تعجب کرده بود توضیح که دادم از خنده وارفته بود جالب بود با چهل سال سن نمیدونست چیه و مدام سئوال میکرد دوباره دو انگشتم را به کار انداختم و بعد چند دقیقه دیلدو را کم کم فرو کردم خیلی آرام عقب جلو میکردم تا اذیت نشه نیم ساعت بود مشغول کونش بودم و آب کسش دیگه به نافش رسیده بود با دست دیگه کسش را تحریک میکردم و دیگه خودش را ول کرده بود دیلدو را که بیشتر از نصفش تو کونش بود در آوردم و کاملاً تمیز بود سوراخش اندازه سکه 25 تومنی قدیمی باز شده و نبض داشت کیرم مثل سنگ شده و ژل را روش خالی کردم فرو که کردم گرمای مطبوعی وجودم را گرفت نصف کیرم تو کونش بود و ناراحتی نداشت شروع به کمر زدن کردم و آرام میکردم کم کم 17 سانت کیرم را تا ته میکردم و در میاوردم کفلهاشو میمالیدم و برام باور کردنی نبود که این کون را دارم میکنم دیدن اون کون که میکردم لذت بخش بود و سرور هم داشت لذت میبرد میگفت دردش لذت داره و دیگه رو تخت رو دو زانو نشسته و سرش را برگردونده و با زبان هم بازی میکردیم سینه هاش تو دستم بود و با فشار دادنش شهوتش بیشتر میشد دوباره دولا شد و شروع به زدن در کونش کردم با هر چکی که به کپل هاش میزدم حس میکردم سوراخش جمع میشه و کیرم فشار بیشتری بهش میومد که عالی بود خواستم از کس بکنم که گفت همینجوری آبم را بیار سرعتم را بیشتر کردم و کم کم فریاد میزد چند دقیقه بعد که ارضا شد کاملا حس کردم که چه فشاری به کیرم میاد خواستم بیرون بکشم که خواست ادامه بدم تا آبم بیاد دو دقیقه بعد داشت میومد که بهش گفتم و کشیدم بیرون رو تخت دمر خوابید و خواست رو کمرش خالی کنم پهلوش دراز کشیده و میبوسیدمش و تشکر کردم با بوسه هاش منو مست کرده بود و قربون صدقه میرفت بدنش را دست میکشیدم و او هم خوابید روم و روی تخت غلت میزدیم نفهمیدم ساعت چند بود که تو بغل هم خوابمون برد دیدی که جامعه به زنهای مجرد داره و میتونم خودم را هم بگم دید درستی نیست و آشنایی من با سرور و دوستی بی ریای اون و درد دلهاش تو این یکسال اخیر نظرم را به زنها که فقط برای کردن بهشون نیاز داشتم را عوض کرد اون شب را پیش سرور موندم چون خیلی حرف با هم داشتیم و احسان هم تجربه من در شب قبل را با مهناز و زینت به دست آورد البته نفهمیدند من پیش سرور هستم و سرور هم از جندگی زن داداشش چیزی نفهمیده بود فکر میکرد مهناز فقط لاس میزنه تا مسافر ها بیشتر پیشش بمونند اون شب وقتی از من پرسید چرا زن نمیگیری اول با شوخی و خنده گفتم میام خواستگاریت اما وقتی اصرار کرد بهش گفتم من نمیتونم با یک زن سر کنم وبیشتر سکس هایی که کردم با دو تا زن همزمان بوده چون واقعاً هر بار که ارضا میشم بعد از یکربع دوباره تمایل سکس دارم و میتونه بارها این امر تکرار بشه اول مسخره میکرد اما اون شب این مورد را بهش ثابت کردم جوری که صبح سر صبحانه با خنده میگفت من هیچوقت زنت نمیشم از خواب و خوراک آدم را میندازی خوب این هم از قسمت دوم تو اون 5 روزی که شمال بودم به لطف سرور و تو آرامش کامل سکس ضربدری را هم با هم تجربه کردیم که البته زوج نبودند چون این کار کثیفیه که تو عمل جالب نیست حتی وقتی میدیدم سرور زیر یکی دیگه داره ناله میکنه برام با اینکه تعهدی بهش نداشتم سخت بود چه برسه به اینکه همسر آدم باشه اگر داستان زودتر نشر بشه بقیه اش را هم براتون مینویسم کیرتون همیشه تو کس و کس هاتون همیشه پرآب ادامه نوشته

Date: March 31, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *