سلام این داستان سر گذشت دوست کونیمه که از زبون خودش نوشتم منم اصلا توی این داستان نقش ندارم سلام من 16 سالمه و میخوام داستان بردگی برای دوستم ارباب ایمان رو تعریف کنم ایمان یه پسر 15ساله سفید با چشمای ابی وزن 60 کیلویی با پاهای خیلی جذاب است یک روز بعد از مدرسه که داشتیم به خونه میرفتیم من به ایمان گفتم خواهر ممد عجب کسیه بعد ایمان گفت میرم و به ممد میگم که پشت سر مادرش حرف میزنی من شوکه شدم و گفتم ترو خدا هر کاری بگی میکنم فقت نگو اخه کل مدرسه از ممد حساب میبردن منم میترسیدم ممد و ایمان هم دوست صمیمین یه دفع ایمان گفت باید یهکاری کنی گفتم چیکار گفت اول باید کف پاهام رو مثله سگ لیس بزنی بعد جوراب هامو تو دهنت بشوری بعد کفشام رو مثل روز اول با زبون تمیز کنی من که اصلا زبونم بند اومده بود گفتم هر کاری به جز این بهم گفت تازه فقت این نیست توی مدرسه باید جلوی همه بچه ها هروقت منو میبینی دستم و پام رو مثل برده ببوسی بهش گفتم خواهش میکنم این کارو بامن نکن بهم گفت کس نگو همین که گفتم الا هم میریم خونه ما هرکاری ک گفتم انجام میدی وگرنه به ممد میگم من هم قبول کردم و گفتم باشه قبوله بعد بهم گفت برای شروع تو خیابون دست و پام رو ببوس من هم دست ایمان رو گرفتم بوسیدم و روبه روش سجده کردم و کفش هاش رو بوسیدم و زدم زیر گریه والتماس میکردم که این کارو نکن گفت بریم خونمون وسط را یه طناب پیدا کرد و بست دور گردنم گفت از امروز سگ منی من هم دیگه هیچی برام مهم نبود گفتم باشه ارباب بهگ گفت ارباب اره ارباب خوبه از این به بعد بهم میگی ارباب منم گفتم باش منو برد در خونه و سوار آسانسور شدیم توی آسانسور بهم گفت چهار دست و پا شو منم شدم رسیدیم وگفت کفش هام رو دربیار دست بردم بند کفش هاشو باز کنم که گفت نه سگ کثیف با دندونات باز کن این کفشا ارزشش از تو بیشتره و یه چک محکم بهم زد توی دلم گفتم اخه چرا اون حرفو زدم بعدش یه چک محکم دیگه خوردم گفت حواست کجاست کفشارو در بیار منم گفتم ببخشید ارباب با دندونام بندارو باز کردم و کفش هارو در اوردم وای چه بوی عالیی میداد بی اختیار کفشارو مثله یه سگ بو میکردم و لبام رو روی جوراب های داغ وعرقی اربابم می زاشتم که ارباب گفت خوشت اومده سگ کثیف گفتم اره ارباب گفتب بریم داخل کسی خونه نیست رفتیم داخل و ارباب لباس هاشو عوض کرد و نشت رو مبل وگفت خب خوارکسه بیا جورابامو بخور گفتم ارباب چرا فحش میدی بهم گفت خواهرت رو خودم و ممد بردیم کون گزاشتیم ابمونم خورد خواهرم اسمش فاطمه هست و 11 سالشه نمی دونم چرا به ارباب گفتم به ناموسم فوحش بده و شرو کرد به فحش دادن کیرم تو کس مادر جندت خوارتو گاییدم منم داشتم جورابای ارباب رو می خوردم مزش واقعا عالی بود جورابای ارباب رو در اوردم وگفت بلیس پاهام رو منم شروع کردم لیسیدم تمام چرکاشو خوردم که یدفه گفت برم دست شویی گفتم ارباب تا وقتی دهن من هست دست شویی چرا گفت راست میگی ارباب کیرش رو در اورد و گفت با این مادرتو میگام گفت یه روز خودت می کنیش تو کس مادر جندت منم گفتم عاشق اون روزم کیرش رو مرد تو دهنم و شاشید تو دهنم مزش گند بود خواستم توفش کنم که دهنمو بست و مجبورم کرد همش رو قورت بدم بهم گفت خیله خوب برو کفشای خودم و مادرم رو تمیز کن گفتم ارباب چرا مادرتون گفت حرف نباشه منم گفتم باشه راستب اربابم با مادرش تنها زندگی میکرد کفشا رو که با زبونم تمیز کردم بهم گفت گم شو برو خونه عثر دوباره بیا ولی تنها نه با فاطمه جنده گفتم باشه عربا ناموسم به فدا تون مادرم زیر پاتون خودم مادرمو براتون جنده میکنم گفتش خوب دیگه کس نگو هیکله کثیفتو از خونه ببر بیرون منم دست ارباب رو بیسیدم و رفتم عثر شد و باید میرفتم به فاطمه گفتم پاشو جنده ایمان باید بکنت ولی قبلش باید به من کون بدی بهم گفت چی به مامان میگم گفتم به ایمان و ممد کون میدی نه گیریه کرد گف نه من این کارو نکردم دروغ گفتم بهت گفتم شعر جنده حالا معلوم میشه دستاش رو بستم و مجبورش کردم ساک بزنه جنده خانم حرفه ایی می خورد و بعدش گفت اره من به اون دوتا کون دادم به کل پسرای ساختمون هم دادم حتی فیلمم گرفتن ایمان بهت نشون نداد گفتم نه یه دفه برش گردوندم ساپرتشو در اوردم کیرمو تا ته کردم تو کونش جقدر کشاد شده بود خواهرم خیلی سفیده و کونه خیلی گنده ایی داره ابم داشت میومد همرو ریختم دهنش همشم خورد جنده اگر بخوام حساب کنم به 3 نفرداده بهم گفت به چنتا از هم کلاسی هاتم دادم به چک محکم زدم بهش گوفتم نمیگی ابروم بره گفتم حالا بی خیال برو خشکل کن که ایمان می خواد حسابی باهات حال کنه محکم زدم در کونش گفتم برو یه پانزده دیقه ای مونطزر بودم که دیدم اومد یعنی عجب کسی شده بود داشتیم میرفتیم خونه ایمان که حسین یکی از دوستام رو دیدم فاطمه رفت سمتش باهاش لب گرفت و کیرشو مثل جندها بوسید حسین گفت خواهرت عجب کسی شده بزار بکنمش گفتم نه امروز مال ایمانه یکی زد در کون خواهرم وخواهرم اود ورفتیم توراه فاطمه گفس خیلی دوست دارم کیر مربی باشگات بره توکسم گفتم تو پرده داری نمیشه کس بدی خندید و گفت پردمو علی خیلی وقت پیش زده یکی از بچها ساختمون رویه رو خواهرم گفت با کیر ایمان حال نمیکنم 14سانته مال ممد 17سانته من جاخرده بودم گفتم خواهر جنده 11ساله من اینارو کجا یاد گرفته بهش گفتم به همه مفتی میدی گفت اره خیلی دوست داشتم بردگی خواهرمم بکنم خب رسیدم و در زدیم ارباب درو باز کرد اگر خوشتون اومد بقیشم میدم نوشته
0 views
Date: February 21, 2019