سلام من تیناهستم 23سالمه ودانشجوام خاطره ای که میخوام تعریف کنم ماجرای اولین سکس من وهمسرمه واولین سکس زندگیم من ومهرادهموخیلی دوست داشتیم وداریم توکل دوران دوره چندماهه دوستیمون فقط دست هموگرفتیم تااینکه مهرادازم خواستگاری کردومابه خونواده هامون اطلاع دادیم هنوزهم بهم دست نمیزدیم تااینکه یه روزدوتایی رفتیم پارک جنگلی یه قسمتی بودکه یه جاده طولانی بودوماجاده روتاآخررفتیم راجع به یه موضوع دیگه حرف میزدیم ک نمیدونم چی شدبحثمون کشیدبه عشق ابرازکردن واین حرفا که یه دفعه مهرادزدبغل وشروع کردنگاه کردن بهم جاده خلوت بودوهواگرگ ومیش میتونستم توچشمای قشنگ مشکیش خیره بشم که حالاکاملاتشنه بود دستامولمس کردکه بعدچنددقیقه تبدیل به مالیدن شدمنوگرفت توبغلش خیلی احساس خجالت کردم بعدازکلی مالوندن بازوهام شروع به لب گرفتن کردبعد رفت سراغ سینه هام خودموکشیدم عقب ولی بازمنوکشیدسمت خودش حس کردم شورتم خیس شده کارشودوس داشتم ولی خجالتم میکشیدم منم شروع کردم به خوردن لباش صدای نفساشو میشنیدم دکمه هامو باز کردو پستونای داغمو مالید بعدم شروع کرد به خوردن انگار تو آسمونا بودم دستشو گذاشت رو شکمم و بعدیواش یواش از روی شلواررو کسم میکشیدخودمو جمع کردم ولی نتونستم مقاومت کنم چون حشری بودم و گیج یه خرده مالیدآروم آروم زیپ شلواربازکرد و از روشورت مالید اونقدر مالید تا صدای جیغم در اومد مدام آه میکشید و این حشری ترم میکرد تا اینکه بالاخره ارضاشدم بعد از اینکه فهمیدم چی شده و به دست یه مرد ارضا شدم ناخودآگاه گریم گرفت بغض کردم مهراد بغلم کرد و منوبوسید با اینکه کاملا تحریک بود حرفی نزد و با فداکاری منو دلداری داد اگرفرصت بود حتما ماجرای سکسای الانمونم مینویسم تاداستان بعدی بای نوشته
0 views
Date: August 8, 2018