نمیدونم چه تعداد از شماهایی که الان دارید این داستان رو میخونید بیکار هستید و روزگارتونه مثل چند سال قبل منه یه زمانی نه چندان دور منم مثل شماها بودم کار درست و حسابی نداشتم در نتیجه پول هم نداشتم و در نهایت سکس هم نداشتم اما خدا خواست و کمک کرد و توی آزمون استخدامی قبول شدم و رفتم سرکار اونم توی یه شرکت دولتی که واقعا حقوقش برا من عالیه الان دو سال هست که شاغلم و تازه تونستم یه رهن خونه جمع کنم و در نهایت عید امسال هم بالاخره ازدواج کردم خاطره ای هم که میخوام واستون تعریف کنم مربوط به سه ماه قبله و هدفم از نوشتن این داستان امیدواری دادن به شما عزیزایی هست که فکر میکنید زندگی واستون طلسم شده مخصوصا بچه هایی که از طبقه معمولی جامعه هستن و فکر میکنن نمیشه ازدواج کرد بریم سر اصل مطلب توی فامیل ها وآشناهایی ما دخترهای زیادی بودن که خیلی هاشون زشت بودن و خیلی ها هم معمولی ولی یکیشون بود که خیلی خوشگل تر از بقیه بود بیست سال سن داشت و چشم هاش و بینیش واقعا زیبا بود در عین حال خیلی هم کم آرایش میکرد و اهل لاس زدن با پسرها هم نبود اما با این حال خیلی سکسی بود به طوری که تمام جوونای فامیل مثل من یه جورایی با چهره اش و هیکلش حال میکردن و تو نخش بودن دقیقا اینو من زمانی متوجه شدم که یه بار توی عروسی یکی از اقوام توی حیاط تالار داشتیم با پسرعموها و پسرعمه ها در مورد استقلال و پرسپولیس کل کل میکردیم که مهدیه از کنارمون رد شد همه چشماشون به مهدیه خیره شد و بعد از چند ثانیه سکوت معناداری حکمفرماشد یکی از پسر عمه هام که از بقیه ریلکس تر بود گفت عجب آسیه من جای شما بودم و همسن تون بودم میگرفتمش همین مسائله منو به فکر فرو برد و گفتم کاش می شد بگیرمش اما خوب توی اون جمع من بی پول تر از بقیه بودم یکی جوشکار بود و یکی راننده تاکسی و من هم حسابی حس حقارت میکردم نکته جالب بود این بود که اون به هیچ کدوم از ما محل نمیذاشت منم با اینکه خیلی کم میدیدمش اما هر وقت باهاش برخورد داشتم ناخواسته کیرم راست میکرد و بعدشم به یادش یه جلق حسابی میزدم بعد از این ماجرا پسر عموم رفت خواستگاریش و من حس حقارت رو بیشتر تجربه کردم و با خودم می گفتم کاش منم میرفتم دنبال یه کاری تا الان میتونستم زن بگیرم اما با این حال پسرعموم هم جواب رد شنید یه مدت گذشت تا اینکه کارم جور شد و با خودم گفتم که دیگه باید بالاخره زن بگیرم و در نهایت چه کسی بهتر از دختری که یه عمر تو کفش بودم تنها ترسم این بود که منم مثل پسرعموم جواب رد بشنوم اما با این حال دل زدم دریا و با خانواده رفتیم خواستگاری و همه چیز خوب پیشرفت و عروسی کردیم و بعدشم اومدیم سر خونه وزندگیمون اولین سکسمون یه رابطه پر استرس شب زفاف بود و قبل از اون هم توی دوران نامزدیمون من تهران بودم اونم شهر خودمون و همش تلفنی با هم ارتباط داشتیم تا یک هفته بعد از عروسی هم که به تهران اومدیم تمام تیر و طایفه همراهمون از شهرستان اومده بودن تهران و عملا هیچ کاری نمیتونستیم بکنیم خلاصه روز اولی که توی خونه خودمون تنها شدیم و همه رفتن یه پنج شنبه گرم خرداد ماه بود منم اون روز کارم ساعت 12 ونیم تموم شده بود و تو کونم عروسی بود که بالاخره میتونم زنمو بکنم توی راه بازگشت از سرکار همش به سکس با مهدیه فکرمیکردم تا اینکه بالاخره رسیدم دم در خونه و زنگ زدم رفتم تو دیدم مهدیه یه لباس سکسی سفید رنگ و یه ساپورت تنگ تنشه سر سفره نهار ازش چش برنمیداشتم کیرم مثل سنگ شده بود بعد نهار رفتم سر تخت دراز کشیدم به این امید که خانم هم بیاد پهلوم بخوابه بعد اینکه ظرفا رو شست دیدم وارد اتاق خواب شد تا اومد نشست سر تخت سریع دستشو کشیدم و خوابوندمش روی تخت لباو گونه هاشو بوس میکردم و از روی شلوار کسشو میمالیدم کیرم رو هم از روی شلوار چنان به کونش چسبونده بودم که کاملا داشتم لذت میبردم بعد یه دیقه دست کشیدن بین پاهاش رفتم و روش دراز کشیدم و سینه هاشو با دستام گرفتم حسابی ساکت بود و فقط به هم نگاه مکردیم دیدن چهره زیباش و صدای نفس زدناش حشریم میکرد کم کم پیرهن خودم و لباس مهدیه رو درآوردم و شروع کردم به خوردن ممه هاش رفتم سراغ شلوارش و دست کردم تو شلوارش و با کس و کونش بازی کردم بعدش کیرمو دروردم و خواستم بذارم دهنش که قبول نکرد منم بالافاصله شلوار خودمو و خودشو کندم و با یه کم تف کیرمو کردم تو کسش در حالیکه روش دراز کشیده بودم سینه هاشو با بدنم حس میکردم چشایی مشکی و بادومیش طوری با آدم حرف میزد که من متوجه لذتش میشدم یه چهار پنج دیقه تو کسش تلمبه زدم اونم با دستاش پشتم رو سفت گرفته بود منم تند تند می بوسیدمش که صداش درومد منم شدت کار و بیشتر کردمو و با انگشتام کونش رو هم لمس میکردم بعد حدود بیست دقیقه آبم اومد و همش رو ریختم تو کسش و وقتی ازش جدا شدم پشتشو کرد به من بذنش کاملا لخت بود منم سینه هاشو سفت چسبیده بودم و تمام بدنم به بدن سفیدش مماس بود خلاصه تا ده دیقه بعد سکس تو بغل هم بودیم و با موهاش بازی میکردم بعد چند دقیقه گفت بسه دیگه ولم کن تا لباسمونو بپوشیم اینو گفت و رفت توی حموم منم دنبالش رفتم توی حموم که بتونم خودمو بشورم که دوباره راست کردم توی هوم چسبوندمش به دیوار و کیرمو چسبوندم به کونش اونم بدون هیچ مقاومتی راضی شد به پشت کف حموم خوابوندمشو و دراز کشیدم روش کیرمو کردم تو کس تنگش اینبار لذت قبل رو نمیداد ولی با این حال آبم هم نمیومد بالاخره بعد بیست دقیقه جست و خیز انزال شدم و اندازه ده قطره آبم رو توش ریختم خلاصه اینکه دختر آس و خوشگل فامیل زن من شد و حال کردنش به من رسید و حسرتش به بقیه جوونای جلقی فامیل الانم از این زندگی خیلی راضی هستم و خدا نصیب همتون کنه ازدواج با سوژه جلق خیلی خوبه نوشته
0 views
Date: April 15, 2019