سلام خسته نباشيد مريم هستم ٢٩ ساله داستان من بر ميگرده ب دو سال قبل ميخواستم ب إستادم زنگ بزنم شماره اشتباه بهم داده بودن خلاصه زنگ زدم اين اقا كه از صداي من خوشش اومده بود بي خيال نشد تا اينكه باهم دوست شديم ب من گفته بود چهل ساله است ما باهم چند ماهي دوست بوديم ولي بخاطر دور بودن راه همديگه نديده بوديم خلاصه روز موعد فرا رسيد اون اقا رسيد ب شهر ما من رفتم سر قرار تصور ديگه داشتم ولي ب محض ديدمش شوكه شدم ي مرد مسن پنجاه ساله در ضمن يادم رفت من قبلا ي ازدواج نا موفق داشتم خلاصه نشستم تو ماشينش رفتيم داخل جنگل اون اقا آزم خواست فقط ي ضيغه محرميت بخونه تا تو گناه نباشيم من قبول كردم خوند دستمو گرفت من تعجب كردم نميخوام اداي چشم و گوش بسته ها رو دربيارم بگم ترسيدم ولي با كمال احترام دستمو بوسيد و برام توضيح داد ك زنش چند ساله مريضه و نميتونه نيازش تأمين كنه بهم گفت اگه راضي هستم با من ازدواج كنه خيلي ساده و بي پروا منم بدم نيومد اخه ي مرد پنجاه ساله با ي زن ٢٧ساله اونم مردي ك زنش مريضه بايد حرص و شهوت زيادي داشته باشه من وسوسه شدم دستشو اروم رو گونه هام كشيد لحظه زيبايي بود شهوتي شدم اروم دستشو رو لباهم گذاشت برام خيلي لذت داشت چون يه سال بود دست مردي منو لمس نكرده بود فقط هفته اي دوبار خود ارضايي ميكردم دستشو اروم ب لبام و گردن و گوشم ميكشيد دوست داشتم سينه هامو لمس كنه تو دلم ميگفتم برو پايين سينه هامو فشار بده ناگهان مثل ديونه ها لبامو ميخورد منم داشتم ديوونه ميشدم فقط اون لحظه ميخواستم تموم نشه متوجه ي ماشين شد همه چيز تموم شد من تموم شهوت تنم گرفته بود ب همه فحش ميدادم خلاصه ي جا اروم و خلوت پيدا كرديم تو دل ي جنگل خلوت مثل ديونه ها سينه هامو فشار ميداد انگار تا حالا سينه نديده بود دستشو برد تو شورتم واي خدا من دستش ب چوچولم خورد بي اختيار اه كشيدم أونو بيشتر شهوتي كرد كسم خيس بود و محكم ميمالوندش من ديگه تو حال بودم دست ديگه شو بردم رو سينه هام مح كم ميمالوندش خيلي عالي اينكارو ميكرد البته واسه من ك ي سال خود ارضايي ميكردم و اون اقا ك چند سال زنش مريضه و ي زن ٢٣از خودش كوچكتر بودم خيلي ديونه وار لذت بخش بود دوست داشتم فقط كيرشو تو كسم حس كنم ولي اون بي خيال كسم و سينه هام نميشد دستشو آز تو لباسم در أورد و سينه ام بيرون كشيد سرشو أورد جلو اول با ي گاز كوچيك شروع كرد من ديگه صبرم سر اومد خجالت برام معني نداشت بي پروا بهش گفتم منو بكن عزيزم إينو گفتم از خدا خواسته كمربندشو باز كرد از ماشين پياده شد در سمت منو باز كرد شلوارمو تا رو رونام كشيد پايين قربون صدقه كسم ميرفت چ كس جواني چ كس سفيدي حرفاش بيش تر ديونم ميكرد آزم خواست لبه صندلي ب سمت در ماشين كونمو قمبل كنم كيرش داشت ميتركيد بلاخره كرد تو كسم واي چ لذتي داشت وقتي تلمبه ميزد تموم دنيا مال من بود با استرس ك داشتم خيلي لذت بخش بود تندترش كرد در عرض چند دقيقه أرضا شد ابشو ريخته بود تو كسم هيچ وقت اين سكس فراموش نميشه من اون روز أرضا نشدم ولي لذتي ك داشت برام فراموش نشدني هستش ما يكسال بعد با مخالفت فراوان خوانواده من باهم ازدواج كرديم خدارو شكر خيلي خوشبخت هستيم ب اندازه جونم دوسش دارم اميدوارم سالهاي طولاني سايش بالا سرم باشه نوشته مريم
0 views
Date: May 6, 2020