ازدواج در هفده سالگی

0 views
0%

قبل از نوشتن داستان میخواهم چند نکته را روشن کنم اول اینکه آنهایی که زیر هر داستانی فحش می نویسند بدانند که هرچه بنویسند دقیقا تمام و کمال نثار خود و فک و فامیلشان خواهد شد پس انتخاب خودشان است دوم می خواهم به بقیه حال بدهم که این داستان را می نویسم و از طرفی از لذت هایی که در اختیار دارم و به کسی بطور آشکار نمی توانم سخن بگویم بنویسم و بی غیرت هم نیستم گرچه از زن و مامانم می نویسم اما شما من را نمی شناسید پس این بی غیرتی نیست دیگر اینکه داستانم واقعیست اما نمی توان واقعیت را همانطور که هست و اتفاق افتاده است نوشت پس اینجا و آنجا گاهی کم و زیادی می شود اما داستان واقعیست زمانی که هفت سالم بود برادر بزرگم ازدواج کرد یک دختر لاغر و کم سن و سال برایش گرفتند و بعد از ازدواج به خانه ی ما که خانه ی بزرگی بود آمد هنوز محصل بود لاغر قد بلند و زیبا بود خیلی زود بچه دار شد و بعد از بچه اول و در دوره ی بارداری بیکباره تغییر کرد خوشگل تر شد سینه هایش که از اول بزرگ بود خیلی بزرگ شد و یک کون استثنایی و بسیار بزرگی هم به هم زد پوست سفیدش شفاف تر شد و خلاصه یک زن رسیده و زیبا در عین جوانی و طراوت شد بعد از مدتی دوباره حامله شد و صاحب دومین دخترش شد اما وقتی دختر دومش فقط سه سال داشت برادرم در یک سانحه رانندگی از بین رفت مصیبتی بود باور نکردنی پدرم که تحمل نکرد و بعد از چند ماه سکته کرد و او هم مرد همه عزادار بودیم اما بالاخره پس از مدتی زندگیمان عادی تر شد پدرم مال و اموال کم نداشت و مادرم هم باغ و چند آپارتمان داشت خلاصه از نظر مادی هیچ مشکلی نداشتیم برادر بزرگ دیگرم که دومین فرزند و پسر خانواده بود گرچه با هوش بود و تحصیلات دانشگاهی داشت اما معتاد بود مادرم تشویقش کرد که ترک کند و بعد زن برادرم را عقدش کرد البته چندین ماه زمینه چینی می کرد تا هر دو را راضی کرد برادرم لاغر و نحیف و زن برادرم زیبا و قد بلند و شهوت بر انگیز که هر مردی با دیدنش آب دهانش راه می افتاد اما این ازدواج هم دوامی نداشت و برادرم در اثر مصرف مخدر از بین رفت یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم زنش آمد و گفت که او را پیدا نمی کند من به اتاقی که بیرون و تو حیاط بود و قبلا انباری بود اما حالا او برای پذیرایی از مهمان های مجردش از آن استفاده می کرد سر زدم وحشتناک بود گلوله شده گوشه ایی افتاده بود و نفس نمی کشید و دیگر برای هر کمکی دیر شده بود عزا از خانه ی ما بیرون نمی رفت و لباس عزا از تن ما بیرون نمی رفت رن برادرم که حالا زن هر دو برادر های فوت کرده ام بود باز بیوه شده بود دختر هایش که هردو از برادر بزرگم بودند بزرگ شده بودند و مدرسه می رفتند و خودش از طرفی زیبایی اش چشم هایش دهان شهوت برانگیزش لبهای گوشتی اش صورت خوش ترکیبش پوست شفاف و خوش آب و رویش موهای بلند و زیبایش و از طرفی سینه ها ی درشتش قد بلندش و باسن بسیار بزرگ و خوش ترکیبش بیداد می کردند مادرم خیلی دوستش داشت و سابقه نداشت که با هم مشکل و کدورتی داشته باشند و گهگاه برایش هدیه های خوبی می خرید حتا جواهرات و لباس های گران قیمت مادرم زن میانسال نسبتن زیبایی بود و همانند عروسش خواستنی و تحریک کننده ی هر مردی می توانست باشد حالا هردو بیوه بودند من هفده سالم بود حدود چهار سال پیش هنوز دبیرستان می رفتم که تبلیغات مادر م شروع شد می گفت که زن برادر یا زن برادر هایم جوان است و نمی تواند بدون شوهر بماند و از طرفی دختر هایش نباید از خانه بروند و ناپدری ببینند پس باید با من ازدواج کند من اول شُکه شدم اصلن انتظارش را نداشتم ولی بعد خود ازدواج و رابطه جنسی برایم جالب بنظر می رسید از بلوغ جنسی ام چند سالی بیش نگذشته بود گاهی وقت قبل از مطرح شدن ازدواج زن برادرم را طوری که ضایع نشود دید می زدم چند باری لباس زیر هایش را که قبل از دوش گرفتن در سبد لباس های کثیف می انداخت وارسی کرده بودم و بوئیده بودم زن برادرم تقریبا هیچکاری تو خانه نمی کرد کارها را کارگر می کرد و غذا درست کردن بیشتر با مادرم بود گاهی آنهم کار کارگر بود بارها دیده بودم مادرم زن برادرم را می بوسد به همه می گفت چون دختر ندارم این جای دخترم است من با ازدواج موافقت کردم بدون جواب مثبت دادن اما جواب منفی هم ندادم از جواب دادن خجالت می کشیدم و یک شب خودم را در اتاق خواب زن برادرم که حالا زنم بود دیدم روی تخت نشسته بودم اتاق با نور کم و مایل به بنفش و بوی بسیار دل انگیزی همانند بهشت شده بود و حوری روبروی آینه و پشت به من نشسته بود یک روبدوشامبر حریر که دیگر تنش نبود در کنار میز سفید بود و یک تاپ خاص و کوتاه با دو بندک روی شانه اش کمر نسبتا باریکش را از باسن سفید و بسیار بزرگش متمایز می کرد و به چشم می آورد اما از همه جالبتر شلوارش بود که آزاد با دو درز محو فقط در دو پهلویش و کشی بسیار ظریف و نازک در بالا از تور سیاه و ساده ایی بود و زیرش هیچ نداشت شلوار فانتزی بود و همه تنش و همه جای پاهایش باسنش و آلتش دیده می شد احساس می کردم در میان آن بوی داغ و غلیظ عطر بوی باسنش همان بوی شرت هایش داخل رخت کن حمام هم به مشامم می رسد بلند شد همچنان پشتش به من بود خم شد تمام باسنش دیده می شد انگار این باسن را تراشیده بودند مانند بلور می درخشید و آن بزرگی افراطی اش به همراه پهلوی های بیرون زده در انتهای کپل هایش گویی کسی با دست آنها را از هم باز کرده بودند و تیرگی میانی که سوراخ کونش بود درست نفهمیدم چه اتفاقی افتاد فقط بعد از چند دقیقه صورت من بدون آنکه شلوار توری فانتزی اش را در آورده باشد در میان باسنش بود و بوی باسنش بسیار غلیظ و افراطی بود بوی کون بود یک کووون بسیار بزرگ یک زن بیست و هفت ساله ی رسیده و حالا هم بوی عطرش بود هم بوی عطر کون آنهم بسیار غلیظ و هم بوی کس و گهگهاه رایحه ی کم و در میانه که بوی خوبی نبود و بوی داخل کون بود من بی تجربه بودم نمی دانستم چه باید بکنم حالا رو تخت دراز کشیده بود با کمک خودش شلوارش را در آوردم و کسش را می دیدم بزرگ باد کرده بی مو و در انتهایش تیره و کمی آویزان بود سرم را روی سینه هایش گذاشتم در حال بوسیدنشان بودم که گفت بلیس و من شروع به لیسیدن کردم بعد ار چند دقیق با دستش سرم به طرف پائین فشار داد به طرف کسش رفتم و شروع به لیسیدن کردم کسش خیس و لزج بود و بزودی تقریبا تمام صورتم را خیس کرد مزه ی خیلی خوبی نداشت اما من نفس می زدم و تمام شیره کسش را مک می زدم و می خوردم و چند بار کمی از ادرارش را در دهانم حس کردم کاملا تحریک شده بود گفت می دانی شوهرم شدی گفتم بله گفت باید هرسب بکنیم و بعد هم با پایش به عقب فشارم داد پاهایش را باز کرد کسش باز شده بود گفت بکن و من هم باز نفهمیدم چگونه احساس کردم کیرم در جایی داغ و خیس است با حرکت دست های او تلمب زدن را ناخودآگاه انجام می دادم که صدای در اتاق آمد می خواستم بلند شوم که احساس کردم در میان پاها و ران های چاق و بلند اسیرم مادرم بود با یک لباس خواب شورت نما آمده بود و یکراست رو تخت کنار ما نشست زنم با بی خیالی و با همان شهوت گفت بکن و من هاج و واج بناچار ادامه دادم و مادرم هم بدنبالش گفت بکنش و شروع کرد با دستش هنگام فشار دادن و فرو کردن داخل کس فشار دادن به باسنم چیزی نگذشته بود که انگشت مامانم را روی سوراخ باسنم حس می کردم ناراحت بودم دلم نمی خواست و برایم عجیب و باور نکردنی بود بیکباره دو انگشتش که احتمالن با آب دهانش خیس شده بود داخل کونم رفت درد داشت هیچگاه تجربه اش را نداشتم اما کیرم وحشتناک بزرگ شده بود گرچه داخل کس زنم بود و همه اش را نمی دیدم اما احساس می کردم جایی در کسش باقی نمانده است و زنم فقط آخ و اوف می کرد و کسش شلپ و شلوپ مامانم با ناخن هایش تا ته کونم فشار می داد و در هر بار تلمپ زدن انگشت هایش را فشار می داد زنم ارضاع شد چشمهایش را بسته بود با پاها و ران های قوی اش کسش را به بالا فشار می داد بشکلی که مابین باسنش و دشک تخت فاصله بود و بعد لرزید و کسش مایعی غلیظ مانند کرم تولید کرده بود و بسیار باز شده بود و کمی هم ادرارش را هم بیرون ریخت مامانم انگشتش را در آورد و من هم کیرم را از کس زنم انصافا کیر بزرگ و کلفتی شده بود زنم بر گشت و به شکم خوابید کونش غوغا می کرد مادر م شروع کرد به بازی با کونش و بعد بیکباره لیسیدن سوراخ کون زنم بعد از باز کردنش داشت لذت هم می برد از بوی کون بزرگ و سوراخش که نشان از گشادی هم داشت لذت می برد و بعد با ولع زبونش را داخل کون زنم کرد و بعد دستش را پشت گردن من گذاشت و سرم را بسوی لای کون زنم آورد بوی کون گیجم کرده بود نفهمیدم چکار می کنم و بی اختیار زبونم در حال لیسیدن سوراخ گشاد کون زنم وارد کونش شد باور نکردنی بود لیسیدن سوراخ کون با بوی بد مادرم با تحکم گفت زبونت را توی کونش بکن و گفت مرد باید زبونش همیشه توی کون زنش باشد می گفت کیف کن کیف کن با این زن کون گندت من زبونم وافعا توی کون بود و یک لحظه بوی بدی را حس کردم نه اینکه زنم عمدا کاری کرد اما یک بوی بد بسیار کوچک بی اختیار از سوراخ کونش بیرون آمده بود بعد از ده دقیقه و شاید بیشتر در حال لیسیدن و زبان فرو کردن در آن کون بسیار بزرگ و استثنایی کیرم از شق شدن درد گرفته بود که زنم برگشت به پشت و باز کسش را باز کرد با عجله تو کسش کردم هنوز چند ثانیه و چند بار بالا پائین نشده بودم که دوباره از خیسی مفرط شروع به شلپ و شلوپ کرد با شدت می کردمش و مامان هم در حال مالیدن کسش از روی شرت بود آبم را ریختم تو کسش خوب که خالی شد مامانم کنارم زد و شروع به لیسیدن کس زنم کرد و لیسیدن آب کیر من و بعد شروع کرد با زنم به انجام حرکاتی که بعد ها فهمیدم هم جنس بازی و لز است و نام قدیمی ترش طبق زدن است این شب اول ازدواج من بود حالا چهار سال از آن زمان می گذرد من بیست و یک ساله هستم و زنم که زن سه برادر بوده است سی و یک ساله است و مادرم عاشق زنم با عادت عجیب و گاه کثیف که عاشق کون گنده ی زنم نیز هست و از لیسیدن کون کثیف زنم هم بعد از توالت بدون تمیز کردن خودش گاهی استقبال می کند وقتی که سه نفر در یک تخت باشند گاه لاجرم از این کس به آن کس دیگر هم می رود اما من کس زنم را دوست دارم زنم در حالت سکس یک زن بسیار خیس است وقتی لبهای گوشتی و شهوت بر انگیزش را می مکم و می بوسم خیس است و من خیسی اش را می مکم کسش در حد افراط خیس می شود که زیرش را خیس می کند و در آخر سکس گاه چند قطره و یا بیشتر ادرارش می ریزد و حتی کونش هم مرطوب می شود از تعرق و چاقی زیاد و گشاد بودن سوراخش و بارها دیدم که مامانم اگر کونش کمی کثیف بشود با اشتیاق بیشتری می لیسد و تمیزش می کند حالا می دانم رابطه ی مادرم با زنم که زن دو برادر دیگرم هم بوده از بعد از چند هفته که زنم در خانه ما آمده شروع شده است و اسرار مادر برای ازداواج من و برادر مرحوم دیگرم هم بخاطر اطمینان از ماندن همیشگی زنم در این خانه است و اما زنم هم از مادرم لذت می برد و این باسن بزرگ از سکس مدام و هر روزه با یک زن کون گنده و کسی شهوتی دیگر بوجود آمده است و تفریحات گهگاهی دیگری هم همیشه با هم دارند و با زن ها و بخصوص دختر های جوان خوشگل هم اگر بتوانند بهره ها می برند و بردند و زنم عاشق این است که با کون گنده اش روی دهان یک دختر جوان بنشیند تا در حال ریختن قطره های شاشش و یا چسیدن ارضاع بشود ص اگر دختر خوشگلی به تورشان بخورد نوشته

Date: March 7, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *