از اخاذی تا سکس

0 views
0%

سلام من زهره ام 36 سال سنمه و دوتا دختر دارم من بیشتر اوقات فراغتمو کنار خاله ام که زن برادر شوهرمه میگذرونم اخه سن اون حدودا 3 سال از من بیشتره و چون باهم جاری هستیم بیشتر باهمیم کارمون هم تیغ زدن بچه پولداراس اینطوری که یه شماره شانسی پیدا میکنیم و بهش زنگ میرنیم و بعد میگیم اشتباه شده پسرا اینقدر احمقن که سریع خودشون زنگ میزنن و بعد باهم قرار میزازیم اگه طرف ماشینش خوب بود سوار میشیم وگرنه دیگه جوابشو نمیدیم هیچ وقت باهیچ پسری سکس نکردیم ولی ماهی 2 یا3 ملیون اونا رو تیغ میزنیم اما داستان من از اینجا شروع میشه که به یه شماره زنگ زدم و اون جواب داد از پشت تلفن معلوم بود پسر جوونیه باهاش گرم حرف زدم و همون شب برای فردا قرار ملاقات گذاشتم صبح به لیلا خاله ام که شریک کاریم بود زنگ زدم گفتم بیا که سوژه پیدا شد اونم اومدو گفت امتحانش کن ببین ولخرجه منم ازش یه شارژ خاستم اونم سریع فرستاد فهمیدیم گوشاش بلنده شب طبق معمول همیشه یه گوشه قایم شدیمو تلفنی متوجه شدم ماشین خوشکل اونطرف خیابون مال اونه و با لیلا رفتیمو سوار شدیم یه پسر حدودا 22 ساله راننده اش بود خیلی خوشحال بودم که یه پول حسابی از این به جیب میزنم پیشنهاد دادم بریم بستی بخورم اونم موافقت کرد جلوی بستنی فروشی وقتی خاست کیفشو از تو داشبورد برداره خم شد و ناقافل دستمو بوسبد یه لحظه نفسم بند اومد و قلبم تند زد فردای اون روز بهش پیام دادم و از خودم گفتم که دوتا بچه دارم و توی یه مغازه فروشنده ام اما نگفتم که شوهر هم دارم قرار بود اینو سر کیسه کنیم اما نمیدونم چرا با اون بوسش دلمو برد به دور از چشم لیلا باهاش قرار گذاشتم چند بار دیدمش پسر خوبو مهربونی بود یه بار وقتی اومد پیشم بهم 50 تومن پول داد و گفت اینو برای بچه ها لباس بخر نمیخام نبودن پدر بالا سرشون تو زندگیشون تاثیر بزاره طفلک نمیدونست اون بچه ها بابا دارن به لیلا زنگ زدمو گفتم دشت اول انجام شد 50 تومن داد اونم خیلی تحسینم کرد که عجب بچه الاغی پیدا کردمو نوش جونم اما دو دله بودم هم خوب برام خرج میکرد هم خوب دلمو برده بود این اولین سوژه ای بود که برای خودش دوسش داشتم نه برای جیبش روزا همینطور سپری میشد و من بیشتر بهش علاقه مند میشدم و از لیلا دورتر میشدم لیلا هم نمیخاست منو از دست بده همش میگفت زودتر ول کن اون پسره رو تا این که به اصرار لیلا مجبور شدم بهش بگم هفته اینده تولدمه این یه روش عالی و نهایی برای تیغ زدن زیاد از پسرا بود قرار بود وقتی منو اون باهمیم لیلا به پسره زنگ بزنه و بگه فلان روز تولد زهره اس و اون یه گردنبند گرون قیمت دوست داره اونو براش بخر اون روز از صبح باهم بودیم لیلا بهش زنگ زد و گفت اون پسره هم از خوشحالی پرید تو بغلم و گفت شنیدم تولدت نزدیکه چه عالی الان بریم گرنبندتو ببینیم اما من نمیخاستم اونو تیغ بزنم و گفتم من طلا نمیخام هرچی اصرار کرد نزاشتم بگیره چند روز بعد دیدم یه کامپیوتر شیک برام اورد و گفت تولدت مبارک این پسر واقعا خر بود حیف که دوسش داشتمو نمیتونستم بهش ظلم کنم فرداش لیلا وقتی کامپیوترو دید چشاش 4 تا شد کلی حسودیش میشد که همچین اوسکولی گیر اوردم اما دیگه من واقعا دوسش داشتم یه مدت گذشت و هر روز لیلا میگفت تموم کن رابطه رو اما من نمیتونستم و مجبور بودم به لیلا بگم کنار گذاشتمش چند ماه بعد متوجه شدم که تولدش نزدیکه اون روزا هم لیلا خیلی اصرار داشت که یه بچه مایه دار پیدا کردم بیا مخشو بزن براخودت منم اوضاع مالیم مناسب نبود مجبور شدم اون بچه مایه داره رو تیغ بزنم و برای تولدش یه هدیه خوب بگیرم روز تولدش خیلی خوب بود اطرافش پر بود از ادمای شادو سر زنده که همشون عاشق این پسر بودن خانواده و دوستاش اما من چی تو زندگیم هرکسی منو خاست یا برا سکس بود یا برا حمالی به اونا حسودیم میشد چون امای شادی بودن بعد چند روز از تولدش یه روز که پیش هم بودیم بهم گفت میخام سینه هاتو ببینم بهش اجازه ندادم اما اون خیلی اصرار میکرد از اینکه اون سینه هامو ببینه ناراحت نبودم و فقط میخاستم بودنم خودم براش مهمم یا بدنم اون روز هرکار کرد اجازه ندادم خودشم بهم دست نزد اما خیلی ناراحت شد شب بهش پیام دادم که لطفا ناراحت نباش میخاستم امتحانت کنم اما اون دیگه قهر بودو من هرچی میگفتم میگفت من دیگه بهشون نیاز ندارم بلد از کلی منت کشی اشتی کرد فرداش که منو دید گفت اینبار نمیخام ببینم میخام بخورمشون تو ماشین و همین الان دیگه نخاستم باهاش مخالفت کنم اما تصور نمیکردم قراره از این خاسته بیتشر بخاد اجازه دادم اونم خورد و خیلی بهم چسبید اما من شوهر داشتم و بیشتر از این نمیتونستم جلو برم اما اون هر روز یه چیز جدید میخاست تا اینکه یه روز بهم پیاد داد و گفت فردا خونشون خالی میشه و میخاد باهام سکس کنه حالا چکار کنم چطوری بهش بگم شوهر دارم اگه ولم کنه چی نمیتونم دوریشو تحمل کنم اما اگه نگم شوهر دارم و بعد بفهمه دیگه نمیتونم کنترلش کنم روز سختی بود بهش گفتم یه واقعیتی رو بهت نگفتم گفت خودم میدونم تعجب کردم گفتم چیو میدونی گفت واقعیتی که میخای بگیو پرسیدم چیه اون واقعیت گفت اینکه تو شوهر داری داشتم شاخ در میاوردم از کجا میدونی درسته ادم خنگی ام ولی یه چیزایی حالیم میشه نه باید بگی از کجا فهمیدی چند ماه پیش یکی از همکلاسیامو فرستادم برای دوستی با لیلا اونم از لیلا همه چیزو پرسیده بود معلوم بود پسر باهوشیه اما چرا ترکم نکرد گفتم اگه با این شرایط حاظری باهام سکس کنی بگو تا اماده بشم گفت من با این شرایط دو ماهه باهاتم خوب دیگه خیالم ازش راحت شد من ادم جذابی نیستم ولی تو سکس باهمسرم تاحالا هیچوقت ارضا نشدم چون اون سریع ارضا میشدو میخابید اصلا نمیدونستم زنا هم ارگاسم دارن قرار شد ساعت4 بیاد دنبالم منم از صبح منتظرش بودم ساعت 4 جلو در مغازم بود تا خونشون نفهمیدم چطوری رفت تو خونه خیلی عادی رفتار میکرد انگار ن انگار قراره اتفاقی بیوفته برام شربت اورد میوه پوست کند و هی سر خودشو گرم کرد انگار منتظر بود من بهش بگم تا اینکه صبرم تموم شدو گفتم اگه قرار نیس کار بکنی بگو تا بریم اینو که شنید اومد پیشم شروع کرد به بوسیدن لباسامو در اورد و یه راست رفت سراغ سینه هام اونقدر محکم میخورد که داشتن کنده میشدن کمکم با زبونش شروع کرد به حرکت کردن روی بدنم تنم داشت منفجر میشد تا رسید به کوسم یهو زبونشو گذاشت روی کوسم واییی این داره چکار میکنه مثل فشنگ از جام پریدم گفتم چکار میکنی گفت دارم میخورم گفتم کثیفه گفت نه خیلی هم تمیزو خوش مزه اس و ادامه داد تاحالا این حالو تجربه نکرده بودم یه لذت عالی و عاری از افکار منفی با کسی سکس میکردم که مطمعن بودم جز من چیزی تو ذهنش نیس عاشقم بود و از من لذت میبرد اون روز دوبار ارضام کرد اتفاقی که توی 32 سال گذشته هیچ وقت برام نیوفتاده بود تمام دوستان ببخشید که کمی طولانی شد رابطه من با اون پسر چند سال طول کشید که اگه مایل باشید براتون بقیشم مینویسم نوشته

Date: March 16, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *