از بدترین روزها تا بهترین روز عمرم

0 views
0%

سلام زیاد علاقه ای به نوشتن ندارم ولی لازم بود این داستان رو بنویسم که من ۳۰سالمه و ۴ سال پیش ازدواج کردم اسمم حمید و اسم زنم ساراست راستش من یه دوست دختر دارم که تا الان ۹ سال با همیم البته منهای ۲ سال بینش که عرض می کنم چرا من تا ۲۵ سالگی زندگیه خیلی خیلی خوبی داشتم از هر لحاظ تا وقتی که دوست دخترم بدلایلی از کشور خارج شد و زندگیمو عوض کرد یک سال دمق بودم تا حدی که خانواده و فامیل نگران شدن و چون من تنها پسر خانواده بودم و پدرم بشدت نگران و عصبی شده بود که چرا من باید اینطوری بشم تا اینکه یه روز دامادمون که مغازه پوشاک فروشی داره اومد خونمون و گفت یه دختر چند ساله که مشتریش هست و به نظر دختر خوبی میاد که پدرم اومد قضیه رو بهم گفتو بعدشم شروع به اصرار کرد که نمیدونم این دختره رو دیگه فراموش کنو دیگه نمیادشو از این کسشعرا تا دلم به حالش سوختو و خداییییییییش فقط و فقط واسه اینکه دلشو نشکونم قبول کردم که ای کاش بگذریم تا اینکه قرار شد بریم خواستگاری وقتی من دختره رو دیدم سارا اصلا خوشم نیومد حتی یک سالم ازم بزرگتر بود ولی چون به قول گفتنی بچه شهر بود و در ضمن لیسانس هم داشت و از همه مهم تر خانواده هم راضی بودن البته اینو باید بگم که خونوادم میدونستن که این ضعفه در حد من نیست ولی کاملا مشخص بود دارن احساسی رفتار میکنند قبول کردم ولی هیچ وقت چشامو درست باز نکردم یا اینکه تو بدترین شرایط توی پست منه بیچاره خورد به هر حال روزای سگی در انتظارم بود خلاصه اینکه از همه لحاظ چه خودم چه خونوادم هم از خودش خیلی خیلی سرتر بودیم هم از خانوادش خلاصه اینکه سارا هم که بعدها فهمیدم یکی قبل از من ریده بود روش و میخواست هر طور که شده منو به دست بیاره که هم جلوی فامیلاش پز بیاد و هم جلوی اون شاه پسری که ریده بود روش و هم اینکه دلش خنک شده خلاصه مثه کنه همش بهم می چسبید و منم اصلا دلم نمی خواست دلشو بشکنم چیزی نمیگفتم ولی هر خری که می بود متوجه میشد که چقدر مصنوعی کارام ولی این مادر سگ اصلا کاری به این چیزا نداشت و فقط به این فکر میکرد که چه شانسی تو شوهر داشته من بیشتری جمله ای که بهش معتقد هستم اینه که همیشه میگن از خود گویی بیخود گویی ولی در مورد این تعریفا نه که خودم بگم همه اونایی که چه داخل فامیل خودشون و چه فامیل ما همینو میگن خلاصه بعد از خواستگاری انگار که خونوادشم عجله داشتن و خیلی رعایت می کردند که خواستگار دخترشون یه موقع نپره خیلی کسشعرا داداشای بی غیرتش تلاوت کردند مثلاً اینکه ما هیچی از دامادمون نمیخوایمو فقط دلمون میخواد خواهر جندمونو خوشبخت کنه و خیلی مظلوم بازیای مسخره دیگه که همین هیچی نمیخوایم نمیخوایم پای ما ۵۰۰ تا سکه مهریه ان خانم شد جالبش اینجاس که بعد از نشسن بهمون گفتند که این خواهرمون ۱۲ سال بابا بالای سرش نیست و اینکه ما توقع هیچگونه مراسم یا چرتو پرت دیگه ای رو نداریم ولی خواهشاً تو جهیزیه کمکش کنید شیرازیا می دونن که چه رسم مزخرفی شیرازیا دارن در مورد جهیزیه اینجوری بگم اگه یه دختر ازدواج کنه و نتونه جهیزیه آماده کنه میشه سوژه فامیلای خودشم خلاصه مارو میگی انگار تلسم شده بودیم با وجود اینکه بدمم اومده بود ازش ولی به ارواح مردهام انگار زبونمو قفل کرده باشن هر چند که خدایش داخل فامیل ما اصلا مهم نیست این پرو بازیای خونواده طرف ولی همیشه خوبه آدم قدر دان باشه به همین نام و نشان محله ای که توش زندگی میکرد قسمت پایین شهر بود منه خر فکر میکردم با این کارا کلاس کاریه خودمو خونوادم حفظ میشه دریغ از اینکه یه در صد به این فکر کنم که خوبی که از حد بگذره نادان خیال بد کند رفتم قسمت بالا شهر شیراز نزدیک خونه مادرم اینا یه خونه رهن کردم و خدا گواهه نزدیک ۳۰میلیون اسباب وسیله خریدم و گذاشتم داخل خونه اون جنده خانم هم سارا یه ۸ میلیون وام گرفت که یعنی مامانش قسطاشو بده و هم اینکه دیگه کون پتی هم نیومده باشه که بازم منه خره کس مغز یک میلیون و نهصد تومن قسطه ننشو دادم که بهش فشار نیاد میخواین باورتون بشه یا نشه به خودتون مربوطه ولی وجدانا تازه دوسشم نداشتم که این کارا رو میکردم که البته خودش پارسال گفت که خانم دس به دعا بوده منظورم سحر و جادو هست که وللش بعد از اینکه عروسی تموم شد ماه عسل بردمش ترکیه که خداییش فقطو فقط مایه خجالت بود داخل همین فرودگاه شیراز مثه خر کیف کرده بود چون تا قبلش که سوار هواپیما نشده بود هیچ نزدیک ترین هواپیمای که قبل از من دیده فاصله ۱۰۰۰ پایی از سطح زمین بود ماه عسل که تموم شد اومدیم داخل خونه خودمون و چون که اصلا و ابدا میلی به خوابیدن باهاش نداشتم تو ماه عسل هم نزدیکش نشدم و خودشم چیزی نگفت تا اینکه رسیدیم خونه و بس که تو کف بودم خواستم خودمو خالی کنم که گفتم بهتر از حق زدنه البته اینو بگم سارا خدایییییییش هیکله خیلی آسی داشت ولی چیزی که باعث میشد زیاد میلی بهش نداشته باشم بی روح بودن صورتش بود و در عین حال شورشو در آوردن تو خودشو بهم چسبوندن معمولا اکثر آقایون همینطورین اگه یکی زیاد خودشو بچسبونه بهشون اگه دوسشم داشته باشن یواش یواش سرد میشن خلاصه خودشو آماده کرده بود که آشو لاشش کنم که تا توی تخت رفتیم چیزی که شنیدمو دیدم باعث شد که فکر جق هم از سرم بپره بله دوستان خانم باکره تشریف نداشتن و بعد از اینکه این همه زحمت کشیده بودم و اینکه ناخواسته تن به ازدواج دادم و این همه دروغ شنیدم دنیا رو سرم خراب شد بلاخره چیزی بهش نگفتم و از تخت اومدم پایینو لباسامو پوشیدم رفتم نصفه شب تو خیابون دور دور کردنو فک کردن یکم فکر کردم که من خودم دوس دختری که داشتمو خودم اپن کردم و اینکه شاید خدا خواسه برینه بهم ولی این دلیل نمیشد که ان خانم بخواد در موردش چیزی نگه و باز فکرم می رفت طرف خانوادم و آبروریزیای که بشه به هر حال نزدیکای دو ساعت بعدش رفتم خونه که تا رسیدم افتاد به پامو التماس کردن که ببخشمشو کاری نکنم که بخواد آبروی نداشتش بره خلاصه خیلی طولانی میشه که بخوام بگم چی شد و چطور بیخیال شدم فقط همین قدر بگم که اشتباه کردم و همون شب یا صداشو ضبط نکردم و یا یه نامه گوه خوردم ازش نگرفتم که یه هفته نشده حروم زاده بازم شاخ شد خلاصه اینکه بعد از یه سال زندگی که نه تحمل کردن مث که خدا یه چشمک بهم زدو دوست دخترم برگشت که بماند چه اوضاعی شد بعد از اینکه فهمید ازدواج کردم یه مدت بعد زندگی دوباره قشنگ شد برام هر چند که بین این خوشبختی یه ان به نام سارا بود ولی خیلی خوشحال بودم من که تو یک سال سه الی پنج بار سکس بیشتر نداشتم هر روز با دوس دخترم باغ بودیمو سکس میکردیمو خوش گذرونی میکردیم و در عوض سارا روز به روز کف تر و حشری تر میشد ولی دیگه خبری از کیر نبود اینم بگم تا حالا هیچ دختری ندیدم مثه سارا بالا باشه به قول خودش مردم میرن دکتر برای افزایش میل جنسیشون من باید برم دکتر بگم کمترش کنه که خداییش قبول داشتم حرفشو بگذریم هر وقت که میومدم خونه بخاطر اینکه منو ترقیب کنه می گفت که نمیدونم امروز آقای هویج از خجالتش در اومده یا مثلاً چند روز بعد می گفت که چراغ قوه ای چیزی پرش کرده بود تا بعد یه سال می گفت دیگه تحمل ندارم و میخواد طلاق بگیره که منم محل نمی داشتم ولی در اصل واسه چاپیدن اومده بود که بعدها متوجه شدم اموالمو اداره ثبت اسناد توقیف کرده اما من یه بار گول میخورم و بعد از پرو بازیه دوم یا سومیش بدون اینکه بفهمه دارایامو تمام و کمال به اسم آبجیم کرده بودم و اما اصل داستان یه روز از روزای آخری که بخواد گورشو گم کنه تصمیم گرفته بودم که منو دوست دخترم بریم چند روز سفر بعد از اینکه فهمید میخوام سفر برم گفت برسونمش خونه ننش که رسوندمش و بعد رفتم دنباله دوستم که خواهرش تصادف کرده و نشد بریم ولی تا شب پیشش موندم بعدشم راه افتادم طرف خونه وقتی رسیدم ماشینو قفل کردم رفتم طرف در که برم داخل اجازه بدید اول موقعیت خونمو بگم که خدا رو شکر از این بابت هم شانس آوردم وگرنه بازم نزدیک میشد که آبرو ریزی شه خونه ای که رهن کرده بودم یه محله فوق العاده آروم و خفنیه که خونم آخر کوچه یه بن بست هست که با اندازه ۲ یا ۳ تا ماشین تو بن بست پشت سر هم جا میشد نه بیشتر و دو تا خونه تو بن بست بود یکی خونه من و یکی دیگه خونه یه نفر لامردی یکی از شهرستانای شیراز بود که از ۳۶۵ روز سال ۳۰۰ روزشو کویت بودن خلاصه اومدم کلید بندازم داخل در که تقریبا میشه گفت به وضوح به شرطی که به خونه کاملا نزدیک می شدی صداهایی شنیدم دقت که کردم بله بازم صدای سارا بود که خانم خر تشریف داشتند و البته شانس هم چه بد واسه اون و چه خوب واسه من دست داشت داخلش آیفون خونه رو درست نداشته بود و صداشون میومد بیرون خلاصه دیدم داره صدای ناله های پر از شهوتی میاد پیش خودم خندم گرفته بود و گفتم احتمالا دوباره رفته میوه فروشی یه آن خندم بند اومد خدایا یه نفر دیگه سارا رو صدا میکرد اصلا روح داشت از بدنم خارج میشد تو همون چند ثانیه فکرایی به سرم زد که اگه انجامش می دادم تا آخر عمر هر کی تو خونم بود باید رو ویلچر و تو کیسه میشاشید ولی کمتر از ۵ثانیه نشد که شنیدم صدای یه زنه دیگس نه مرد ایستادم و گوش دادم دیدم داره میگه سارا الهام داری میکشیم با مشت بکن توش الاهی قربونه کیر شوهرت برم وای خدا کاش الان همه اون کیرایی که یه عمر تو کفشون بودم اینجا بود و جفتمونو پاره میکردم از طرف دیگه الهام میگفت وای سارا تو رو خدا بخورش تندتر سوراخ کونمو بخور وای جون کاش که عشق من اینجا بود کاش حمید من اینجا بود کاش شوهرامون عوض شه خلاصه خیلی کنجکاو بودم ببینم این الهام کیه تا اونجا که من یادمه الهامی نداشتیم تو حرفا و رفتو آمدامون تصمیم گرفتم بدون اینکه سر صدا بشه وارد شم هر چند که اگه با موتور کاوازوکی ۱۰۰۰ هم می رفتی بالا سرشون دو تا بوق ۱۰ ۱۱ هم می زدی متوجه نمیشدند ولی احتیاط کردمو خودمو رسوندم پشت در حال خیلی آروم درو باز کردمو طول راهرو که کمتر از سه متر میشد رو رد کردم آروم از پشت دیوار سرک کشیدم داخل حال یا حضرت عباس چیییییییییییییییییییییییییییییییییبییییی میدیدم الهامی که گفته بودم دوست زنم بود که یکی دو سال قبل از من ازدواج کرده بودن ولی به حدی واسم محترم و خداییش قابل احترام بود که حتی به ذهنمم نرسید که شاید الهامی باشه که هفته پیش با شوهرش خونمون بودن الهام به حدی مومن نماز خون و محجبه البته نه از نوع فاطی کماندو در حدی که هیچ وقت مچ دستشو یا یه تار موشو ندیده بودم حتی پدرش اینا رو هم میشناختم خلاصه شوهرش تا یادم میاد شب خونه هیچ احدی نمیموندن ولی اینقد که از من خوشش اومده بود و معرفت دیده بود که تا حالا چند بار شب خونمون خوابیده بودم با خانمش خلاصه اینکه هیچ رقمه تو کتم نمی رفت که چشام داره چی میبینه با همون حالته شکی که داشتم دوباره سرک کشیدم و اینبار چشم بر نداشتم خدایا چی میبینم این دوتا الاغ بدون اینکه در خونه رو چک کنن یا حداقل اف افو مثه آدم بزارن یا اینکه خبر مرگشون برن تو اطاق وسط حال یه فیلم سوپر گذاشتن جفتشونم لخت مادر زاد با یه مشت روغنو سیگار و بگذریم با چیزی که می دیدم بحدی راست کرده بودم که خودم باورم نمیشه نزدیک به نصف استکان آب اولیه همون آب شهوت ازم در اومده بود الهام با قدی حدودا یک متر و هشتاد سینه هایی کاملاً سفتو براق که خدایی عجیب خوشگل و نادر بود آخه سایز سینه هاش ۸۰ ولی انگار میخوان آدمو بخورن یعنی تا این حد سفت و شنگو رنگ بود شکمش کاملا چسبیده به کمر فوق العاده کمر باریکی داشت و دقیقا باسنش حق دور کمرشو خورده بود یعنی خدایا چرا اینقد منو خر آفریدی نزدیک ۳ سال چنین صورتی چنین بدنی و صد هزار البته چنین باسنی جلوم بوده و از همه مهمتر تو کفه خودمم بوده که البته بعدا فهمیدم ولی من یه کلمه گاو هیکل سارا هم به پای الهام که نمی رسید ولی تو کله فامیلشان حرف لوله هیکلو میزنه و از نظر صورت که اصلاً قابل قیاس با صورت الهام نیست الهام یه فرشتس واقعا همینطور که داشتم نیگاشون میکردم که حالت 69 رو به روی تلویزیون خوابیدن و کلی صداهای روانی کننده ازشون شنیده میشد از روی هم بلند شدن و دیدم الهام یه دیلدو ۳۰ سانتیه سیاه رنگ برداشتو تا نصف بیشتر کرد تو دهنش بعد از ذهن خودش در می آورد میکرد تو دهنه سارا یه ۵ دقیقه ادامه دادن که سارا همون طور که نشسته بود و روبروش الهام دیلدو میزاشت دهنش با کسش همینطور داشت ور میرفت که دیدم آروم آروم حرکاته دستش تندتر شدو صداش بلندتر که کمتر از یک دقیقه طول کشید که سر الهام رو گرفت کشید طرف کسش و با یه جیقی که خداییش صدای جیغشو که شنیدم یه آن خواستم فرار کنم کشید یه آبی ازش اومد که تازه فهمیدم یک سال بیشتر مثه آدم ارضا نشده بود وجدانا من خودم به شخصه اولین بار بود می دیدم یه زن تا این حد می تونه آب داشته باشه خلاصه الهامم نامردی نکردو دهنشو باز کرد تا یه دهم از آبی که از سارا میومد بریزه تو دهنش و مابقیش رو صورتش که همون یک دهم دهنشو پر کرد هنوزم باورم نمیشه انقد آب ازش اومده باشه خداییش اول فک کردم داره میشاشه بعد که سارا خفه شد الهام بلند شد سر سارا رو گرفتو نصفی از آبشو ریخت تو دهن خود سارا بعدشم دهنشونو باز کردند که نشون همدیگه بدن که همشو خوردن بعد از خوردنشون سارا خیلی سریع و خشن الهامو خوابوند چیه تف رو کسش کردو خیلی وحشیانه داشت لیس میزد ایندفعه صدای الهام رفته بود بالا یه چند دقیقه که کسو کونشو که خورد برش گردوند و به حالت داگی خوابوندش تا اینجا فک کنم یه استکانه من پر شده بود بعد شیشه روغن رو بر داشت وشروع کرد از فاصله نیم متریه بدنش از پشت گردنش روغن ریختن تا پایین یه چند دقیقه ماساژ داد بیچاره رو تو همون حالت داگی که دیوث رفت یک شلاق قرمز و مشکی مخصوص سکس که من خودم اولین بار بود حتی دیلدو رو هم از نزدیک می دیدم نمیدونم ای جاکشا از کجا تهیه کرده بودند خلاصه نوک شلاقو آروم گذاشت روی بدنش و خیلی آروم حرکتشان داد شلاق رشته رشته ای که دستش بودو دلم میخواس ازش بگیرم و با دیلدو و زیر سیگاری و هر چی دم دستم میومد بکنم تو کون خودش دیگه صداهای الهام داشت بلند تر میشد که دیگه طاقت منم تموم میشد همونجا پشت دیوار لباسو شلوارو شرتمو در آوردم یه نیم نگاه کوچیک کردمو دیدم سارا کمربند دیلدو رو بسته و میخواد شروع کنه به یه نفس عمیق کشیدمو اومدم از پشت دیوار کنار و با یه صدای تقریباً بلندی گفتم یا اللللللللللله با همین یه کلمه بخدا باور نمیکنید سارا که هیچ اون نشسته بود الهام که منتظر کرده شدن بود و تقریباً خوابیده یه طوری جفت پا بلند شدن که بخدا اگه تو المپیک یکی اینطوری بپره اسمش مستقیم می ره تو گنیس طوری ترسیده بودن که ناخواسته نه اینکه بخوان گریه کنم همینطور اشک از چشاشون می ریخت پایین و با وجودی که من لخت مادرزاد جلشون بودم هنوز شکه بودن خلاصه رفتم نزدیکشان آروم جفتشونم بغل کردم و یواش بوسیدمشون از اینکه این کارو رو سارا هم کردم به خودم فهش میدادم ولی راستش از حالته اونا خودمم ترس برم داشت که نکنه بمیرن خلاصه با همین کارم دو تاشون با صدا بلند گریشون گرفت و یه ۵ دقیقه بعد آروم شدن الهام رفت دستو صورتشو بشوره که یه نگاه به سارا کردمو گفتم خوارکسه کارم با تو تموم نشده گفت تو رو خدا جان فلان قسم خوردن که غلط کرده و بهش گفتم شوهر الهام تا الان چند بار کردنش که قسم و آیه که نمیدونه بین خودشو الهام هم چیزی هست که صدای در دستشویی رو شنیدم و تا قبل از اینکه الهام بهمون ملحق بشه گفتم بهش که اگه الان ازش راضی بودم نادیده میگیرم که اونم از خدا خواسته رو هوا قبول کرد الهام چشاش و نوک دماغش قرمز بود بخاطر گریه ای که کرده بود اومد طرفمو گفت بخدا تو تمام عمرم یک صدم امروز نترسیده بودم که یه ماچیش کردمو رو به سارا کردو گفت خلایق هرچه لایق و شروع کرد به لب گرفتن من که رو مبل نشسته بودم الهام هم رو پاهام به سارا گفتم بره روبروم دراز بکشه و شروع کنه به خوردن انگشتای پام که اونم سریع اطلاعات کرد زبونم تو حلق الهام بودو الهام به آرزویی که تو دلش بود و می خواست با من باشه برآورده شده بود به الهام گفتم که بیاد رو مبل و دو تا پاشو بزارن رو دو تا دسته مبل اونم یکی دو دقیقه بعد از حرفم با ولع بیشتری شروع به خوردن گوشو گردنم کردو و اومد همون کارو کرد والان بهترین کس دنیا روبروی صورتم بود یه ثانیه پشتو یواش در گوشم گفت بعد از من سارا برات ساک بزنه منم عادی بهش با همون صدام گفتم که خودش بگه چشمک زد که ناراحت میشه منم لج کردم گفتم همین الان باید بگی چپ چپ نگام کرد و گفت سارا جون میزاری من اول ساک بزنم واسه حمیدم که قبل از جواب دادنش گفتم غلط میکنه نزاره اون فعلا گیر انگشتانه هیچی نگفتو شروع کرد به خوردن شصت پام خوب میخورد خدایش بعد یکی دیگشو کرد تو دهنش و همینطور تا ده تا انگشت بعد یکم پامو بالا آوردو شروع به لیسیدن کف پام شد همینطور که داشت پاهامو خیس میکرد با دستش کسشو میمالوند و عین همین خوردنو من داشتم رو کسه الهام عملی میکردم یواش یواش تا زانومو لیسیده بود که الهام از روی مبل اومد پایین سارا اومد سر کیرمو که خیسه خیسه خیسه شده بود یه ماچ کرد که همونجا یه تف تو صورتش کردمو دیدم الهام سریع رفت تفمو از رو صورت سارا با زبونش برداشتو قورت داد و همون طور سرشو گرفت بالا و دهنشو باز کرد به نشان اینکه بازم تف میخواد یه ۴ ۵ تا تف حق دو دهنو صورتش کردمو به سارا گفتم رو زمین رو به کمر بخوابه اونم همین کارو کردم بعد من یه تف دیگه تو صورت الهام کردمو یه سیلی نه محکم نه یواش بهش زدمو موهاشو از پشت محکم سرشو بردم سمت کیرم که دیدم یه ماچ گنده از سر کیرم گرفتو کامله کامل تا ته کرد تو دهنش همونجا بهش گفتم بشینه روی صورته سارا و به سارا هم دستور دادم که کس و کون الهام وقتی اومدم سراغش باید از تفت پر باشه وگرنه چشم گفتوشروع به خوردن کرد که موهای الهامو کشیدم که از دهنش در بیارم که دیدم انگار کیر ندیده ها به زور زبونشو میرسونند به کیرم همون جا یه تف یه سیلی محکم زدم که خداییش از چشاش شهوت و لذت میبارید و انگار عاشق سکس خشن بود به هر حال باندش کردم و روی دو تا زانو نشوندمش سارا رو هم همین طور رومو برگرداندم طرف سارا و به الهام گفتم کل کونمو با زبونش بخوره و همون موقع تف بارون کردن سارا شروع شد چیه چند تا سیلی آباد خوابوندم زیر گوششو محکم و خیلی سریع و خشن تو دهنش تلمبه میزدم از اون طرف هم زبونه الهام تقریباً تا ته کرده بود توی کون من بیچاره چند دقیقه که ادامه دادم جفتشونو کنار هم به حالت داگی خوابوندم شلاقو در آوردم خداییش با تمام دلرحیم بودنم که بخشی از شخصیتمه اینجا دیگه سنگ دل شدم اولی که به کون سارا خورد همونجا دستاشو گذاشت رو کونشو با پوز افتاد رو تشکو یه جیغی کشید گفت وای سوختم شلاق بعدی به همون اندازه محکم روی کون الهام خوابوندم که اونم ظاهراً آتیش گرفته بود ولی نصب شیشه روغن رو کونه جفتشون خالی کردمو شروع کردم به اسنپ مردم این دو تا البته خیلی یواشتر از قبل و در عوض لذت بیشتر برای اون دوتا دیگه طاقتم تموم شد با دو تا انگشتم مثه آب خوردن به همون راحتی کردم تو کون الهام و با دو تا انگشت دست دیگم تو کون سارا بعدش انگشتم که تو کون الهام بودو در آوردم کردمش تو دهن سارا و برعکس کیرمو گذاشتم دم سوراخ کون الهام نمیدونم میخواست بگه یواش محکم نمیدونم دوست دارم یا هر چیز دیگه ای چون به محض اینکه خواست حرف بزنه تا دسته تا ته ته خیلی خیلی خیلی خیلی محکم چپوندم تو کونش که تا همین الان صدای جیغو گریش تو گوشمه یه ۵ دقیقه ای التماسو گریه میکرد که درش بیار جر خوردم که اصلا گوشم بدهکار نبود بعد از ۵دقیقه انگار به دردش عادت کرده بودو لذتشو میبرد و همش قربون وصدقه خودم وکیرم میرفتو مابینش به سارا فهش میداد حدودا ده دقیقه دیگه ادامه داشت که احساس کردم داره ابم میاد که موهای سارا رو که همونجا دراز کشیده بود و هم داشت به فیلم زنده ای که براش بازی میکردیم نگاه میکرد و هم پشت پامو میبوسید که موهاشو محکم گرفتمو دهنشو نزدیک آوردم و قبل از اینکه در بیارم از کون الهام بهش گفتم که نصف آبمو بریزه تو دهنه دوستش خلاصه اینکه همینطوری که یکباره و با ضرب کردم تو کونش به همون شدنم از کونش در آوردم که باز هم جیغ به محض خروج از کونش دهان دوستش سارا خانم آماده ورود کیر بنده بود وقتی تو دهنش تلمبه زدم شاید ۵ تلمبه هم نشد که تمام آیم از مغزم با فشار وارد دهنش شد طوری که آبم از بین کیرم و دهنش میومد بیرون و باز هم الهام جون تا آبمو کنار لب دوستش سرازیر شده بود با زبوبش جمع کرد و خوردش بعدشم که سارا نشون داد که هر چه را برای خودش می پسندد برای دوستش هم به همان اندازه و بعده یکی دو بار تعویض کردن آبم بین خودشون نصفشو سارا قورت داد و نصف دیگشو الهام دوستان عزیز من اسم دوست دخترم هم ذکر نکردم چون هم دوسش دارم و هم روش غیرت دارم ولی از سارا که نام بردم چون که نه حسی بهش دارم و نه جز ناموسم به حساب میاد که فقط یه اسمی شناسنامه کثیف کرده بود و در عین حال تا یه مدت کوتاه دیگه بعد از یه سال جدا زندگی کردن و کشمکش انشالله جدا میشیم پس یه لطفی کنید که توهین یا فهشی اگه داستانم رو نپسندیدید ندید و اگر هم پسندیدید خوشحال میشم نظرتون رو بدونم که ادامه این داستان رو بنویسم چون هنوز کارم با اینا تموم نشده بود ولی چشمام و دستام الان خسته شدن ممنونم نوشته

Date: April 9, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *