از تتو تا کردن زن همسایه

0 views
0%

سلام این اولین داستانه منه که دارم مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد داستان کاملا واقعیه من الان حدود 2سال با شهوانی اشنا شدم و دوست داشتم داستانه خودمو براتون بگم مردونه اگر خوب بود بگید اگرم فکر میکنید ساختگیه مهم نیست داستان رو تقریبا به صورت خلاصه میگم که زیاد طولانی نشه اما قول میدم ارزش وقت گذاشتن و خوندن رو داره داستان از اونجایی شروع شد که در نزدیکی خونه ما منزل عمم اینا بود ما تو یه مجتمع بودیم که بلوک بندی بود و عمم طبقه ششم اون بلوک بودن که یه همسایه دیوار به دیوار داشتن که شامل دختر خونواده مریم و خواهرش که شوهر داشت و پدر مادرش و شوهرش میشد شوهرش ازون لاتای گنده بود تو محل مریم زیاد رفت و امد میکرد خونه عمم اینا منم خوب زیاد اونجا میرفتم و یه مواقعی مریم رو اونجا میدیدم همیشه با چادر بود و من همیشه سعی میکردم یه جوری دیدش بزنم درضمن من اسمم ف ه هست الان 19 سالمه داستان برای پارسال تابستونه من رو بدنم تتو زیاد دارم و مجبور شدم برای ترمیمش برم دستگاهشو بخرم تا بتونم خودم تتومو ترمیم کنم یه مدت گذشت من شنیدم شوهر مریم معتاد شده و مریم میخواد طلاق بگیره با کمک شوهر عمم تونست غیر حضوری طلاقشو بگیره و من با شنیدن این خبر خوشحال شدم یه روز که بعد از مدتها رفتم خونه عمم یه دفعه یادش افتادم و گفتم به بهانه اشغال گذاشتن برم تو راهرو شاید دیدمش از قضا بعد از برگشتن دیدم در خونشون باز شد و مریم ته اتاق ایستاده بود مشخصات مریم یه زن 28 ساله تقریبا تپل قد متوسط چشم زاق که سینش فکر کنم 85بود خلاصه مریم اومد بیرون و به من گفت شنیدم دستگاه تتو داری تتو هم میزنی من با اینکه زیاد وارد نبودم به تتو زدن گفتم اره برا چی میخوای گفت بهت میگم بعدا الان میخوام برم جایی شمارتو بده منم شمارمو دادم به گوشیم تک انداخت شمارش افتاد 2روز بعد بهم اس ام اس داد که طرح برای تتو داری منم گفتم نه اما میتونم از اینترنت بگیرم برات اونم گفت باشه منم میام بریم کافی نت بگیریم با هم رفتیم کافی نت طرح مورد نظرشو براش گرفتم و قرار شد خبر بده که کی میاد برای تتو تو این مدت منم هرشیب بهش اس میدادم تا جایی که سر صحبت رو باهاش باز کردم و موضوع رو به علاقه کشوندم و گفتم همیشه وقتی تو خونه عمم اینا میدیدمش دوست داشتم بوسش کنم و کلا دوسش داشتم اونم گفت منم همین حسو به تو دارم منم وقتی دیدم چراغ سبزو نشون میده زودت تلاش میکردم تا قرار بزارم برای تتو چند روز گذشت که ساعت ده صبح گفت بیا من یه مکان سراغ دارم میتونیم بریم اونجا هیشکیم نیست که مزاحممون بشه منم از خدا خواسته قبول کردمو رفتیم طرف اون مکانی که میگفت یه خونه قدیمی تو دولت اباد بود از در رفتیم تو خونه جوری بود که یه حوض وسط بود چندتا اتاق دوره خونه بود که یکیش برای خواهر زاده مریم بود رفتیم داخل اتاق من شروع کردم در ساکمو باز کرد دستگاه تتو رو ورداشتم و اماده کردم اونم اهنگ گذاشت و گفت شروع کنیم منم گفتم لباستو درار چون میخواست پشت کمرش تتو بزنه اونم لباسشو دراورد سوتینشم دروورد و جوری که من نبینم سینشو خوابید رو زمین و گفت شروع کن منم طرح رو براش پشتش هک کردمو اماده زدن تتو شدم از بالا به سمت پایین خیلی اه اوه میکرد میگفت خیلی درد داره بزور تا نصفه های کمرش اومد و گفت دیگه نمیتونه و استراحت کنیم فضای اتاق خیلی گرم بود و تنها وسیله خنک کننده یه پنکه بود که اونم درست کار نمیکرد منم عرق کرده بودم بهم گفت لباساتو دربیار راحت باش گرمتم نمیشه منم لباسمو دروردمو خوابیدو بغلش سرمو باهاش رویه یه بالش گذاشتمو مشغول صحبت باهاش شدم که احساس کردم چشاش چیزی داره میگه منم چشامو بستم سرمو بردم نزدیکتر طوری که مثلا باهم کل کل کنیم اونم سرشو اورد نزدیک انقدر اینکارو کردیم که احساس کردم لبش رو لبمه و داره ازم لب میگیره منم از خدا خواسته دستمو دورش حلقه کردمو رفتم روش بعد 5 دقیقه بلند شدم شلوارگرمکنی که پوشیده بودو درووردم خیلی حال کردم خدایی بدنشو کونش نقصی نداشت لباسای خودمم دروردم ازقبل تو کیفم که همرام بود کاندوم گذاشته بودم که اگر شرایظ جور شد استفاده کنم کاندومو باز کردم کشیدم رو کیرمو اروم خوابیدم روش یه ذره باهاش وررفتم بعد اروم کیرمو فرستادم تو کسش خیلی داغ بود واقعا لذت بخش بود مدتها بود منتظر این لحظه بودم چند تا تمبه زدم اما چون باره اولم بود زود ابم اومداما نمیخواستم تموم بشه هی بازم تلمبه میزدم اما انگار کیررم تازه از بی حسی درومده باشه داشت دردم میگرفت کشیدم ازش بیرونو خوابیدم بغلش بوسش کردمو ادامه تتو رو براش زدم بعد از 2ساعت تتوشو سرهم کردمو به امیده اینکه تو ترمیمش بازم بتونم بکنمش بهش گفتم برای ترمیم 32 هفته دیگه بیا اونم تشکر کرد و با هم زدیم بیروون رسوندمش دم ببلوکشونو خودم رفتم خونمون شب که شد دیدم دیگه جواب نمیده چند روز گذشت فهمیدم بعد از برگشتن با خانوادش دعواش شده و از خونه رفته بعد هم که بهش زنگ زدم دیدم خاموش کرده و الان که یک سال گذشته ازون موضوع خونشونو ازون جا بردن و من هیچ خبری ازش ندارم خیلی لذت بخش بود باهاش سکس کردن پایان درضمن ببخشید اگر بد نوشتم و ابو تاب ندادم چون واقعا بلد نیستم و اولین بارمه که داستان مینویسم منتظر نظراتتون هستم اگر خوب بود بگید تا جریانه بقیه سکس هامم بنویسم اما خداوکیلی اگر ایراد میگیرید درست بگیرید چون واقعا حقیقتو نوشتم پرچمتون بالاست خدافظ نوشته

Date: August 16, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *