از ترس پدر

0 views
0%

سلام متین هستم 19 سالمه می خوام یکی از تلخ ترین و بدترین خاطرات دوران کودکی خودم را تعریف کنم من و خانوادم داخل مجتمع مسکونی زندگی می کردیم بعضی از واحد های این ساختمان را پیش فروش کرده بودن بقییه واحد ها هم متعلق به مالک ساختمون بود که اجاره می داد پدر من از چند سال پیش کار می کرد و به جای پس انداز کردن یکی از واحد های این ساختمان را خرید من و خانوادم هم از فرط خوشحالی که دیگه قرار نیست هر سال اسباب کشی کنیم به خونه جدید نقل و مکان کردیم اما من دو سال از دردناک ترین دوران کودکی خودم را داخل این ساختمون گذروندم چهارم ابتدایی بودم که اواسط پاییز پدرم آمد پرونده ی منو از مدرسه ام گرفت برد مدرسه دیگه که چند متر با محل زندگیمون فاصله داشت ثبت نام کرد 4 یا 5 ماه گذشت بود چندتایی دوست پیدا کرده بودم داشتم یواش یواش به محیط جدید عادت می کردم ایام عید هنوز ساختمون سرایدار نداشت اوضاع ساختمون بدجور بهم ریخته بود قرار شد که یکی را برای رسیدگی به کار ها استخدام کنند بعد از آگهی زدن و معرفی همسایه ها یه پیرزن حدود 70 ساله با پسرش به اسم رضا 34 سال سن داشت که یبار هم ازدواج کرده بود پیدا کردن به خاطر پیرزنه یکی از واحد های طبقه اول را دادن که این دو نفر اونجا زندگی کنند سر چند روز اوضاع ساختمون به حالت عادی برگشت و همسایه ها هم از کار آقا رضا راضی بودن ماجرا من از اونجایی شروع شد که روزای اول تابستان بود بعد امتحان های خرداد من بچه های ساختمون هر روز با هم بودیم داخل کوچه یا حیاط مشغول فوتبال بازی کردن یه روز با یکی از دوستام دعوا شد که با هم قهر کردیم من رفتم داخل پارکینگ دیدم کنار در انباری بازه از اونجا که در انباری همیشه بسته هستش من تا حالا داخل انباری ندیده بودم فضولیم گل کرد رفتم سمت انباری ببینم داخلش چطوره آروم رفتم از بقل در داخل نگاه کردم اول فکر کردم کسی داخل نیست به همین خاطر در کامل باز کردم رفتم داخل که دیدم آقا رضا از جا پرید وقتی من دید حسابی رنگ و روش پرید نمی دونم داشت چیکار می کرد که دیدم شروع کرد به خندیدن گفت اینجا چیکار می کنی قبلا بعضی موقع ها از روی شلوار دست می زد به کیرم می گفت این دوله یا تخم سنجد داخل انباری دوباره این کار تکرار کرد من بهش گفتم که این کار نکن اگه بابام بفهمه منو کتکم میزنه آخه چند باری پدرم جلوی چشم همسایه ها و همین آقا رضا طوری با سیلی یا لقه محکم منو زده بود که صدای همسایه ها هم در می امد بعد دیدم آقا رضا رفت درو بست آمد سمتم دیدم دوباره دست گزاشت روی کیرم کیر که نه همون تخم سنجد شروع کرد مالیدن هی می گفت نگاه تخم سنجش راست شد البته چند باری دوچرخه منو دست کرده بود طوری با بچه ها رفتار می کرد که همه بهش می گفتن عمو به همین خاطر احساس ترس نمی کردم فکر میکردم داره شوخی می کنه که دیدم پارو فراتر گزاشت شلوارمو کشید پایین خندید گفت نه نسبت به سنت خوبه دوباره شروع کرد مالیدن دیدم گوشی شو از داخل جیبش در آورد به من چند تایی کلیپ نشون من داد برای اولین بار داخل سن 11 سالگی فیلم سکسی دیدم برام تازگی داشت رضا بر گشت گفت من داشتم اینارو نگاه می کردم که تو آمدی داخل دیگه بعد دید دست کرد داخل شلوارش کیرشو در آورد به من گفت تو هم مال منو بمال منم همین کار کردم بعد یخورده دیدیم کیرش راست شد که گفت نگاه مال منو چقدر بزرگه راست میگفت نمی دونم اون روز چه اتفاقی داخل حیاط افتاد که هر دو مون سریع رفتیم بیرون بعد اون روز یبار داخل حیاط کنار باغچه نشسته بودم که دیدم رضا آمد دوباره با خنده به من گفت چطوری و منو به بهونه نشون دادن مریضی قناریش کشوند سمت واحدی که زندگی می کرد بعد رفتن داخل بهش گفتم خاله لیلا کجاست اسم پیر زنه یا همون مادر رضا برگشت گفت رفته شهرستان دیدن دخترش بعد قفس قناری را آورد گزاشت روی میز منم مشغول انگشت کردن داخل قفس بودم که گفتم اینکه چیزیش نیست سر حاله که دیدم رضا خندید گفت اینو نمی گم بعد کیرشو در آورد هنوز کاملا راست نشده بود بعد اشاره کرد گفت اینو می گم تعجب کردم بعد دیدم دستمو کشید سمت خودش بهم می گفت بمالش تا اینم سر حال بشه بعد چند دقیقه که دیدم کیرش راست شد رضا می گفت خوبه همین جوری ادامه بده بعد دیدم رضا شلوار منو از پام در آوردم شروع کرد کونمو مالیدن بهش گفتم نکن بابا بفهمه کتکم میزنه که دیدم گفت پس ساکت باش کاری که می گم کن وگرنه به بابات می گم منم از ترس ساکت شدم دیگه رفتار آقا رضا عوض شده بود منو مجبور کرد کیرشو لیس بزنم بعد بعد چند دقیقه دیدم رضا منو محکم گرفت از پشت کیرشو می مالید به باستنم که دیدم ارضا شود آب کیرشو خال کرد روی کونم بعد منو برد دستشویی کونمو با آب شست تهدیدم کرد گفت به کسی چیزی نمی گی وگرنه یه کاری می کنم بابات بکشد من از ترس قبول کردم هر روزی که ساختمان موقعیت پیدا می کرد چه داخل خونه چه انباری خودشو خالی می کرد بعد باز شدن مدرسه ها اوضاع بدتر هم شد تقریبا بچه ها کمتر می آمدن حیاط برای بازی به همین خاطر معمولا کسی داخل پارکینگ نمی چرخید یبار آخر هفته بود هوا هنوز کاملا سرد نشده بود بعد از ظهر داشتم از مغازه می آمدم که دیدم رضا داخل پارکینگ من گرفت گفت بیا که باهات کار دارم تا منو برد دوباره برد داخل خونه سریع دیدم شلوارشو کشید پایین کیرشو کرد داخل دهنم نمی دونم چرا اون دفعه سریع ارضا شد یخورده از آبش ریخت داخل دهنم من که داشت حالم بهم می خورد تفش کردم بیرون دید رضا شروع کرد منو با لقه پس گردنی زدن که چرا فرش کثیف کردی دیگه داشت گریم در می امد دیدم رضا یه دستمال برداشت فرش پاک کرد دیدم دستمو گرفت منو بر داخل اتاق شلوارمو کشید پایین داشت زیر لب می گفت آدمت می کنم بعد دیدم یخورده کرم مالید روی سوراخ کونم من که فهمیده بودم می خواد چکار کنه گریم شدید تر شد دست گزاشت روی دهنم بهم گفت کم نق نق کن بعد دیدم یکی از انگشتش کرد داخل کونم شروع کرد عقب جلو کردن داشت جیغم در می امد اما دهنمو محکم گرفته بود بعد یخورده که به درش عادت کردم دیدم دو تا از انگشت هاشو کرد داخل بعد چند دقیقه در گوشم گفت صدا ت در نیاد بعد دیدم یه تف انداخت نوک کیر کیرشو گزاشت دم سوراخ کونم فشار داد به زور جا شد از زور درد دست و پا می زدم که دیدم رضا داد زد کم جون بکن بدون توجه کیرشو تا نصفه فرستاد داخل دیدم نگه داشت بعد آروم شروع کرد عقب و جلو کردن دردش داشت کم می شود اما یه سوزشی روی سوراخ کونم حس می کردم انگار کونم پاره شده بود بعد چند دقیقه دیدم کیرشو در آورد بین کونمو باز کرد گفت جون چه گشاد شدی دیگه گریه هام بند آمده بود دیدم دراز کشید کف زمین به من گفت بشین رو کیرم منم از ترس گوش دادم تا نصفه کیرش رفت داخل دیدم رضا دور کمر گرفت فشار داد سمت پایین دیدم داره نفس و نفس میزنه که اشاره کرد بلند شم منم این کارو کردم موقع پاشد آب کیرشو از داخل کونم ریخت روی فرش که دیدم دو تا محکم کوبید در کونم گفت کونتو جمع کن کون گشاد بعد از این ماجرا حدود یک سال نیم سرایدار ساختمون ما بود هر وقت موقعیت پیش می آمد از منو کون می کرد بعضی وقت هم به سآک زدن و مالیدن بسنده می کرد که یه روز جنده آورده بود اهالی ساختمون هم فهمیدن که عذرشو خواستن داخل این دوسال حتی جرئت نکردم به پدر یا خانوادم بگه چون یبار وقتی 8 سالم با بچه ها داشتیم بهم دیگه چیزامون نشون می دادیم که پدرم آمد دید منو برد خونه با شلنگ اجاق داخل حیاط سیاه کبود کرد اگه یکی از پدر های دوستام نبود آنقدر می زر تا بمیرم معذرت می خوام که داستان یخورده طولانی شد نوشته

Date: November 29, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *