سلام من علی هستم 18ساله از تهران داستان از 3سال پیش شروع میشه یعنی 15سالگی و من 3راهنمایی بودم اون زمان زیاد اهل دختر بازی نبودم اما 1روز یکی از بچهای کلاس به من یه شماده داد و گفت بده به بقل دستیت کاغذ باز کردم دیدم نوشته انا و 0938 که همون زنگ دوستم حالش بد بود رفت و شماره پیش من موند شب بیکار بودم و گفتم یه زنگی به این شماره بزنم زنگ زدم یه دختر باصدای نازک گفت بله منم هول کردم بعد بهش اس دادم اولش میگفت اشتباه گرفتی اما بعد چند ساعت کمی راه امد و اسمشو گفت که انا 19ساله 2سال و 4 ماه ازم بزرگ تر بود اما من سنم راراست گفتم خلاصه بعد از یه هفته باهاش تو پارک قرار گذاشتم ساعت 3 ساعت 2 45 سرار قرار بودم ساعت 3 5دقیقه امد یه دختر چادری و سفید برفی و چشای تیله ای خیلی زیبا سلام کرد و کنارم نشست حدود 2ساعت حرف زدیم از خودمون درس خانواده و شب بهش اس دادم گفتم انا چه قدر چشای زیبایی داری گفت همه بهم میگن چشات سگ داره من گفتم امروز سگت بدجوری مارو گرفت وبعد باز اس دادم کاشکی همه جات مثله چشات زیبا باشه گفت مثلن کجا ها گفتم جا های خوب و بعد گفت قهرم و حدود 2ساعتگوشیش روش کرد و تا دو روز ج نمیداد تا بالا خره اشتی کرد و گفت دیگه از این حرفا نزن فهمیدم که نباید فعلا در باره این چیزا حرف بزنم دوستی ما گذشت و گذش تا 2سال شد تو این 2سال کلی باهم وابسته شدیم و باهم خوب خلاصه ای از ماجرای این 2سال من باشگاه رفتم و کمی هیکل ساختم و در سال 3راهنمایی و 1دبیرستان به خوبی قبول شدم و قار بود برم رشته معماری اونم در دانشگاه قبول شد و تافل زبان انگلسی رو گرف و بعد چند دوره تونست گواهی نامش رو بگیره تو این 2سال روی مون به هم باز شد و دیگه درباره سکس و کس و کیر هرف میزدیم و چند باری هم تو پارک از هم لب گرفتیم تو تابستون همین امسال گه گذشت توی یه روز گرم تابستون بود که بهش گفتم من دوست دارم اون هیکل نات رو بوست کنم و لیس بزنم و با موهات بازی کنم گفت نمیشه گناه داره میریم جهنم گفتم حالا یه بار ایب نداره گفت نه بالاخره بعد از 1ساعت قبول کرد که بیاد تو پاکینگمون گفت 3روز دیگه میام گفتم قربون سفید برفی خودم برم 3روز شد واون روز دل تودلم نبود که چی میشه پستوناش چه شکلی لست و نکنه کسی بیا و صبح ساعت 10 اسداد گفت جای همیشگه میام بیا دنبالم باهم بریم گفتم چشم رفتم جای همیشگی و امد این دفع ارایش بیشتر کرده بود از اونجا تا خونمون 15راه بود که رفتیم تو این 15دقیقه کیرم یه نفس سیخ بود یه کیر معمولی 16طول و کمی کلفت بارنگ زیبا و خوش تراش رسیدیم به خونمون و کلید انداختم و رفتیم تو و سریع رفتیم تو پاکنگ بعد گفت من میترسم و لش کن بیا بریم گفتم ترس نداره عشقم اون موقه من 18سالم بود اون 21سال رفتیم یه گوشه سریع بقلش کردم و محکم به خودم فشارش دادم 2سال در ارزوی این زمان بودم بعد از 1 دقیقه چند تا لب محکم و ابدار ازش گرفتم دیگه جفتمون داغ کرده بودی انا حشرش خیلی بالا است اما همیشه جلوی خودش رو میگیره بعد کمی قربون صدقش رفتم گفتم چه زیبا شدی چه چشای خماری داری عزیزم بعد دستم رو گذاشتم از رو چادر روی سینهاش الان که دارم یادش میوفتم 2باره کیرم تا ته سیخ شده وکمی فشار دادم زیاد شل نبود اما اندازش خوب بود باز یه لب ا گرفتم و گفتم کلن چادرت رو در بیار بزار تو کیفت سریع این کار رو کرد زیرش مانتو داشت 2باره شروع کردم مالوندن سینهاش و بعد از چند لحظه شروع کردم دکمه های لباسش رو باز کردن چون هول بودم خوب نمیتونستم باز کنم خودش باز کرد و دستش رو کرد برای چند لحظه تو و در اورد موقه که دست کردم تو لباسش انتظار داشتم بخوره به لباس یا سوتینش اما خورد به شینهاش تعجب کرد گفتم زیر مانتت چیزی نپوشیردی گفت سوتین پوشیدم اما سینهام رو الان از توش در اوردم عجب داغ بود پوستش هم خیلی نرم و لطیف بود مانتوش رو کلت باز کردم و بهش گفتم کلن سوتینت رو در بیار اونم انجام داد سوتینش زرد بود و روش عکس لب بود از گرفتم و بو گردم گفتم عجب بویی داره خندید گفت نقد ول کردی چسبیدی به نصیه نقدش جلوته منم بهش پس دادم و شروع کردم وه ممه خوری یه سینه سفید سفید با سر پستون بزرگ و صورتی و رگاش هم معلوم بود سربالا و خوش فرم البته زیاد بزرگ نبو ازش پرسیدم سایزش چنده گفت75و باز شروع کردم به خوردن بوی خوبی داشت دیگه خیلی حشری شده بودیم دستش رو گرفتم گذاشتم رو کیرم اونم شروع کرد به فشار دادن کیرم بدنه خوبی داشت نه لاغر بود نه چاق البته لخت لخت نبود بالاتنش مانتو داشت دلم نمیومد ولش کنم اما مجبور بودم چون وقت کم بود رفتم پایین و نافش هم لیس زدم بعد گفتم شلوارت رو بکش پایی گفت نه گفتم چرا گفت خجالت میکشم باز یه لب طولانی گرفتم گفتم خجالت نداره عشقم گفت باشه و زیپ شلوارش رو داد پایین و شلوارش رو تا روی زانو داد پایین شرت همون سوتینه رو داشت بعد گفتم دکمه های مانتوت رو ببند که ار کسی امد بتونیم یه خاکی توسرمون کنیم البته 2تای بالاش رو باز گذاشت که هرموقه خاستم دست بهشون بزنم بع گفتم عجب رونی سفید و گوشتی و از رو شرت کسش رو مالوندم شرتش جلوش خیس بود گفتم حسابی زده بالا گفت پ ن پ انتظار داری نزنه 15دقیقس داری با پستون های نازنینم ور میری نشستم روزانوم و شرتش رو یواش کشیدم پایین کسش خیس خیس بود من مثله بقیه نیستم بگم وای عجب کسی خیلی قشنگ بو اما یه کسه غنچه ای کوچولو و سر بسته و باد کرده داشت کلن خوب بود با دست کشیدم روش گفت وییییییییییییییییی گفتم چی شد گفت یه جوری شدم حس خوبی بو منو با انگشتم باهاش بازی کردم خیلی نرم و لیز بود دستم پر اب کس شده بد و شروع کردم به کس لیسی طعمه ابکسش خوب بود ترش بود و چرب اون دیگه تو فاز بود تکیه داده بود به دیوار و چشاش رو بسته بود یه هو صدای باز شدن درب پارکینگ امد پارکینگه مون ریموتی بود این داستان ادامه دارد امید وارم خشتون امده باشه من مثله بقیه نیستم خالی ببندم که خالم و یا ماما نم امد جلوم قنبل کرد و یا هیچ جاش ساخته ذهن نبود بقیش هم 2 و3 روز دیگه اگر خوشتون امد مینویسم نوشته
0 views
Date: September 13, 2018