سلام و عرض ادب خدمت تمامی اساتید شهوانی خاطره حضور دو علیرضا در زندگی من گی راستش رو بخواین اهل داستان نویسی نیستم اما بعضی وقتا دیگه واقعا پر و لبریز میشی و شهوانی از یه سایت سکسی تبدیل میشه به یه گوش که با حوصله به حرفات گوش میده و تو اروم اروم خالی میشی خالی از عقده خالی از تنفر و کینه صادق هستم بیست و دو سالمه هفتاد کیلوام و صد و هفتادو هفت سانت هم قدمه و اصفهان زندگی میکنم از پونزده سالگی با یکی از بچه های فامیل به اسم علیرضا خیلی صمیمی بودم و در واقع تمام کلیات و جزییات روابط جنسی رو با هم و در کنار هم و به مرور یاد گرفتیم این رابطه تو یک بازه یکساله تبدیل به رابطه عجیبی شد که جز کسانی که طعم این موضوع رو چشیدن کس دیگه ای قدرت درکش رو نداره بله درست حدس زدین وابستگی شدید بین دو پسر و اما در مورد علیرضا پسری بیست ساله و در واقع در ابتدای رابطه سیزده ساله تقریبا لاغر پوست گندمی موهای خرمایی و البته چشمهایی که هیچ وقت رنگ ثابتی نداشتن و نسبت به نور تغییر رنگ میدادن صبح بیستم شهریور سال نود یک سلام علیرضا خوبی مامانت چطوره سلام و کوفت مگه مامان خودت خراب شده با مامان من چیکار داری خب حالا اصن مامانت واسه بابات خودت کجایی خونم چطور مامان بابا دارن میرن شهرستان واسه شب چیکاره ای صادق خودت زنگ بزن به مامانم بگو تا اجازه بده من اگه بگم کیرم میکنه اکی علیرضا اگه مامانت خونس همین الان گوشی رو بده بهش باشه صبر کن ماماااان مامااااان سلام خوب هستین حالتون خوبه شرمنده به خدا ما همش مزاحمتونیم میشه اجازه علیرضا رو واسه امشب ازتون بگیرم سلام اقا صادق چرا تو نمیای خونه ما اخه دیگه اخر تابستونه میخوایم با علیرضا تا صبح فیلم ببینیم و بازی کنیم شما اذیت میشین ن چه اذیتی ما خوشحالم میشیم حالا ایشالا یه شب دیگه اگه شما اجازه بدید امشب علیرضا بیاد خونه ما باشه صادق جان این اخر تابستونیه هر کاری دوس دارین بکنین که دیگه از اول مهر باید بچسبین به درس چشم ممنون شب بیستم شهریور نود و یک پس کجایی علیرضا حوصلم تو خونه پوکید من پنج مین دیگه در خونتونم درو باز کن سلام علی جون سلام صادق جون خب برنامه طلایی چیه پایه ای فیفا ۱۲ بازی کنیم شرطی شرط چی تا اخر شب هر کی بیشتر باخت موقع خواب باید تو بغل اون یکی بخوابه قبوله بعد از حدود سه ساعت بازی برنده من شدم که اصن روم نمیشد حرفی بزنم و علیرضا هم بدجوری رفت تو خودش و بعد کلی وقت سکوت بالاخره گفت صادق من فوتبالم خوب نیست بیا پاسور بازی کنیم شرطی اگه من بردم شرطی که تو بردی تموم اگه تو بردی هر چی تو گفتی با اینکه دلم میخواست هر چی شرطه بریزم دور و علیرضا رو بغل کنم و تا صبح بخوابم اما دلم نیومد و قبول کردم البته با یه ریسک جذاب باشه قبوله ولی اگه من بردم باید اولا لخت تو بغلم بخوابی و دوما ناراحت نباشی و کیرت بگیری قضیه رو باشه قبوله برو پاسوراتو بیار ساعت از نیمه شب گذشته بود و بازی ما به اخرین دقایقش نزدیک میشد و ضربان قلب هر دوتامون بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه با یه خوش شانسی من بازی رو بردم دیگه به علیرضا امان ندادم پریدم سمتش و شروع کردم به در اوردن لباساش مثه وحشیا مثه سگی که یک ماهه بستنش و حالا ازادش کردن وقتی کل لباساشو در اوردم بغلش کردم و بردمش تو اتاق پدر مادرم روی تختشون اونجا تو اوج رویا فقط بغلش کردم و نفس عمیق میکشیدم بعد پنج دقیقه بهم گفت صادق تو خیلی نامردی اشغال من رو لخت مادرزاد کردی اوردی رو تخت خب بی وجدان من دارم از خجالت اب میشم من حموم هم که میرم شرتم رو در نمیارم لطفا حداقل شرتمو بده تا بخوابم از حرفش خجالت کشیدم و رفتم شرتش رو اوردم دادم بهش پوشید و خیلی اروم خوابید و من هم بغلش کردم و خوابیدم حدود ده دقیقه بعد به هیچ وجه خوابم نمیبرد و شروع کردم با انگشت اشاره دست راستم روی کمرش حرکت و بازی کردن میدونستم بیداره بهش گفتم علی دوست دارم اندازه دنیا الکی هم خودتو به خواب نزن جوابی نشنیدم اما میدونستم بیداره دلمو زدم به دریا و گفتم خدایاااا کاش علیرضا مال من بود یهو چرخید و دستش رو حلقه کرد دور کمر من و اروم در گوشم گفت کسکش تر از تو ندیدم تو دنیا صادق منه بدبخت لخت روی تخت تو بغل تو خوابیدم پس اگه مال تو نیستم مال اصغر بقال سر کوچم از حرفش غرق خنده و البته سرشار از ذوق شدم همینطور که دست راستم زیر گردنش بود دست چپم رو روی لپش گذاشتم و برای اولین بار هم برای من و هم برای علیرضا شروع به مکیدن لباش کردم انگار که ساعت برنارد تو دستمه و زمان از حرکت ایستاده اونقدر حرفه ای و با تعمل و حوصله که خودم حتی باورم نمیشد بعد از کلی لاسیدن لیسیدن و بوسیدن و مالیدن یهو علیرضا در گوشم با یه صدای لرزون و شهوتی گفت تا کجا میخوای جلو بری صادق من ترسیدم خیلی اروم چرخوندمش و پشتش رو به سمت خودم کردم شرتش رو پایین کشیدم و اروم کیرم رو لای پاش گذاشتم قبلش وسط لاسیدنها ارضا شده بودم اما علیرضا نفهمید در گوشش گفتم ترسیدی صادق واسه امشب کافیه من دارم میمیرم هر چی تو بگی اصن دیگه ادامه نمیدم فقط اجازه بده همین شکلی تا صبح بخوابیم اگه فردا یکی بیاد خونتون چی هیچ کس نمیاد مامانینا که تا شنبه نمیان کس دیگه ای هم که نیس دیگه علیرضا حرفی نزد و در واقع نه تایید کرد و نه رد و من همینجوری که کیرم لای پای علیرضا بود بعد از نزدیک به یک ساعت خوابم برد پایان قسمت اول نوشته
0 views
Date: April 16, 2019