از فرار تا قرار

0 views
0%

سلام به همه دوستان اسم من آرتا هستش و از بچگی همه بهم میگن بچه خوشکل قدبلند لاغر و سفیدم با اندام و شکم و ناف زنونه و صورت قشنگ واسه همین از همون ایام مدرسه یا توسط حشری ها و تنبلای غول کلاس انگشت میشدم یا صورتمو لیس میزدن یا هم توی نیمکت سینه هامو نیشگون میگرفتن ولی خب با تموم این حرفا موفق به کردنم نشدن و هربار به بهانه ای از دستشون در میرفتم امان از دست بچه لاتا سر کوچه یا دم مدرسه اگه یه روز نبودن یا سوت و کفی پشت سرم نمیشد اون روز خوشبختی من بود از اینکه بهم میگفتن قشنگ یا خوشکل ته دلم خوشم میومد وقتی اومدم دانشگاه و وارد خوابگاه شدم کم کم یه سری تیکه و متلک و شوخی از بعضی ها میشنیدم و اینم بگم که من همیشه تو اینجور موارد کاملأ خجالتی بوده ام و حتی تو دوران مدرسه هم که گفتم صورتمو لیس میزدن یا فحش زشت میدادن یا انگشتم میکردن فقظ از شرم سرخ میشدم و جوابم سکوت بود بیشترم از ترس اینکه کتک بخورم جرأت شکایت کردن یا به خونه گفتنم نداشتم بچه درسخونم بودم و بابامم سختگیر بود بیشتر از اونم میترسیدم بگذریم این آخری کرمهای مامانمو به صورتم میمالیدم یک بار یکی توی دانشگاه بهم گفت تو چقد قشنگی تو جمع گفت همه خندیدن از خجالت آب شدم یه بار هم یکی از هنکلاسیام گفت تو چرا بعضی وقتا مثل دخترایی راستش از دخترا بدم میومد حالا دلم میخواست چیزی رو تجربه کنم که همیشه ازش فرار کرده بودم یه روز توی اتوبوس خط واحد که دانشگاه میرفتم یه پیرمرد کنارم نشست اول حواسم نبود دیدم شروع کرد کونمو میمالید و سعی داشت با فشار دستشو ببره زیرم آخرش اونقدر اینکارو کرد که مجبور شدم جامو عوض کردم کلافم کرد دستمم ول نمیکرد بعد از مدتی من دیگه عادت کرده بودم که هر جا میرفتم مردها و زن و دخترا نیگام میکردن یه بار یه پسر هیکلی که شلوار پلنگی پوشیده بود بهم چشمک زد اما همانطور که گفتم نسبت به دخترا بی تفاوتم و نسبت به مرد و پسرا یه مفعول بودن اینکه دوستم داشته باشن چون راستش زیبایی من که از بچگی هم بوده یه حالت خاص زنونگی توش داره که کمتر مردی جلوش میتوته مقاومت کنه بگذریم از این حرفا قصد تعریف ندارم فقط خواستم اوضاع رو بهتر درک کنید خلاصه من کمکم دیگه بعضی روزا دانشگاه هم نمیرفتم مخصوصأبعد از روزی که با یه پسره حرفم شد بهم گفت بقیه فکر میکنن تو زیر خواب منی با ناراحتی از دانشگاه زدم بیرون تو ی راه کلی گریه کردم فردای اونروز کلاس نرفتم با ماشین موزر موهای کمرنگ روی پاهامو زدم و صاف صافشون کردم اون روز یه لوله خودکار توی کونم کردم وقتی دراوردمش یه کم خونی شده بود روزای دیگه با انگشت کردن خودمو ارضاع میکردم و یا با سر شامپو که خیلی سوز داشت یه بارم با دسته برس سشوار بعد یه بار از یکی از همرشته ایهام که یک سال ازم کوچیکتر بود خواستم که ماساژم بده اون روز من دانشگاه نرفتم وعلی هم کلاس نداشت ترک بود قد بلند ولی اندامش با اینکه سفید بود ولی مردونه بود خیلی وقت دنبالم بود اینو فهمیده بودم بعضی شبا به بهانه درس پرسیدن میومد پیشم ولی حواسم بود که به بدنم یا دستام نگاه میکرد منم دلو زدم به دریا خوابیدم و اونم از خدا خواسته کم کم شروع به مالوندن کرد منم شروع کردم به آه و ناله کردن با حالت ناز کردن اونم اولش بیشتر روی کمرم ور میرفت ولی آروم آروم همراه آه کشیدنای دخترونم باسنم رو دستمالی کرد هم حشری شده بود هم شک داشت منم راستش داشتم حال میکردم ولی حالا زیرش خوابیده بودم و آخرش چی میشد یک دفعه روم خوابید و کیرشو از روی زیر شلوار وسط باسنم میمالوند و داخلم فشار میداد و صورتمو با دهنش میخورد حالا اون بود که باصدای مردونش آه داغی میکشید و من گرمای نفسش رو روی صورتم احساس میکردم همه چیز یکدفعی شد و اصلأ تا اومدیم بفهمیم چی شده آبم اومده بود اون هنوز چند تا تلمبه دیگه زد بعد با یه آه طولانیتر تمام وزنشو زوم انداخت من از خجالت روم نمیشد برگردم چشامو بسته بودم اونم بلافاصله بلند شد بدون یه کلمه حرف بعدشم رفت و تا یک هفته نه اتاقش رفتم نه اون اومد از خجالت حتی بعدن رومون نمیشد تو چش هم نگاه کنیم مثل غریبه ها یه حسی بود واسه خودش البته بعدن مجبور شدم زیر شلوارمو عوض کنم چون دوخت پشتش پاره شده بود خب دوستای گلم مرسی که داستانمو خوندین که واقعی و مربوط به چار سال پیش بود و البته این تازه اول ماجرا بود و بقیه اونو بعدن خواهم نوشت نوشته

Date: May 7, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *