سلام خدمت دوستان شهوانی اولین داستان من هست شاید خوب ننویسم شما ببخشید دیگه اسم ها ام الکی می نویسم من رادین هستم ۲۶ ساله یه همسایه داریم که از زمان دبستان با همیم وقتی وارد راهنمایی شدیم تازه فیلم زهره اومده بود و فاز جق داشتیم دوستم اسمش علی هست از همون بچگی کیرش بزرگ و سفید بود اون موقع واسه هم جق میزدیم و فیلم میدیدیم بعد کم کم فقط من میزدم براش و ساک میزدم خیلی حال میداد کیرش واقعا خوشگل بود خیلی هم ابش زیاد بود گذشت تا زمان دانشگاه که من شمال قبول شدم و اون تهران کم کم حس بیغیرتی رو من بیدار شد تو خونه بودم از مامانم عکس میگرفتم میرفتم روم های یاهوو می دادم به اونایی که وب کیر میدادن یا تو چت روم همینجا پیدا می کردم این مدت که من از علی دور بودم خیلی حوس خوردن کیرش و گرده بودم و دوست داشتم با اون بیغیرتی کنم اما روم نمیشد بلاخره دل و زدم به دریا و بهش پیام دادم و گفتم نظرت راجع به این کون چیه گفت خیلی توپه و خوشگله اما نگفتم مامانمه اخه مامانم واقعا کونش حرف نداره هر جا میریم بیرون تو کفشن خلاصه کم کم بهش گفتم مامانمه و اول می گفت نه زشته بده عیبه همش نصیحت می کرد اما کم کم رام شد اونم همراهیم می کرد دانشگاهم تموم شد و برگشتم تهران هر وقت خونه خالی میشد میومد لباسای مامانم و میاوردم جق میزد روشون و کلی حال میکرد یه روز که اومده بود پیشم من خوابیده بودم زیره کیرش اونم داشت تو دهنم تلمبه میزد شرت مامانمم دستش بود و قربون کون مامانم میرفت من فکر کردم مامانم دیر میاد اما چشمتون روزه بد نیینه یک دفعه در و باز کرد اومد ما رو تو اون حالت دید کپ کرده بود اما اومد نشست پشت علی یکم نگاهمون کرد بعد از پشت کیره علی رو گرفت دوباره گذاشت دهن من گفت بخورش منم شروع کردم خوردن با ترس بعد شرتش و از دست علی گرفت رفت اشپز خونه من مرده بودم از ترس اومد بیرون دیدم همون شرته رو پاش کرده اومد جلوی علی و گفت بوش کن علی که دوباره کیرش سیخ شده بود کون مامانم و چنگ زد مامانم شرت وکشید پایین و نشست رو صورتم گفت بخور بیغیرت منم شروع کردم به لیس زدن دیدم سینه ی مامانم تو دست علیه و داره می خوره اون روز علی به همه روش ها مامانم و کرد مامانم ام چون چندین ساله کیره بابام و ندیده بود چون پیره بابام حسابی حال می کرد الانم با هم دوستن کون مامانم خیلی بزرگ تر شده راحت جلو من سکس می کنن فکر نکنم داستانم غیر قابل باور باشه که بخواین فحش بدین فداتون بابای نوشته
0 views
Date: August 23, 2019