سلام من کیوان هستم همون که داستان کون دادن به سه نفر رو در یک روز رو نوشتم قبل اینکه داستان جدیدم رو بنویسم میخوام چند تا نکته رو بگم همه ما میدونیم در ایران داستانهای گی و داستانهای سکس با دختران تا حدود زیادی راست هست و دلیلی برای دروغ نوشتن نیست اما داستانهای سکسی مربوط به سکس زنم با یا سکس با مامان یا مادر زن بیشتر زائیده ذهن نویسنده هست تا واقعیت پس دلیلی نداشت توهین بشنوم واقعا در یک روز به سه نفر کون دادم و خیلی لذت بردم اما دیگه نشد و معمولا با یک نفر بودم این داستان مربوط به اسپنک شدن من و بعدم کون دادنم هست خیلی عاشق اینم که اسپنک بشم البته نه اسپنک شدید با پدال یا ترکه چوب اما دوست دارم با دست کمربند و خصوصا راکت پینگ پنگ اسپنک بشم مدتی دنبال یک نفر توی اینترنت گشتم آدمای زیادی پیشنهاد میدادند اما وقتی سوال میکردم میدیدم چیزی حالیشون نیست و بیشتر کون میخوان تا اینکه یک نفر که خونش پاسداران بود به اسم آرش رو پسندیدم روز موعود فرا رسید منم قبلش رفتم واجبی کردم و صاف صاف شدم برای اسپنک شدن اما یکم دلهره داشتم آرش در صحبتاش با من خیلی جدی بود و یکم هم تهدید کرده بود محکم میزنه با این که دلم میخواست اما زیادم تجربه نداشتم بعضی وقتا خودم به خودم ضربه میزدم یا در سکسها طرفم با دست کونم رو قرمز میکرد اما این دفعه یک اسپنک واقعی بود رفتم و رسیدم خونشون یک خونه نسبتا بزرگ با اتاق خوابهای متعدد اولش در حال پذیرایی بودم اون با من بد رفتاری نمیکرد چون قرار گذاشته بودم برده نباشم فقط اسپنک و سکس اما چه بخواهی چه نخواهی معمولا در نقش مفعول که بری موضع دست پایین رو داری حالا اگر اسپنک هم باشه بدتر آرش کمی با لحن جدی با من صحبت میکرد دستور داد همونجا در حال پذیرایی لخت مادرزاد بشم منم لخت کردم اومد جلو و دستش رو روی باسن من کشید و یک جوووون گفت چون کون گرد و سفیدی دارم اونروزتمیز تمیز و بدون مو بود بعدم چند تا آروم زد روی کونم بعد منو راهنمایی کرد سمت یک اتاق دیگه تا رفتم تو یکم بیشتر ترسیدم اتاق با کاغذ دیواری بنفش تیره کاغذ شده بود و تاریک بود یک تخت و یک صندلی توی اتاق بود آرش رفت روی صندلی نشست منم رفتم روی پاهاش طوری که نوک پاهام یک طرف روی زمین بود و دستام طرف دیگه اینجوری کونم حسابی در دسترس آرش بود اونم شروع کرد با دست زدن و به من گفت بشمار بیست ضربه زد که هر ضربه نسبت به ضربه قبل درد بیشتری داشت چون محکم تر میزد پنج تای آخر رو هم محکمتر و هم پشت هم زد که درد تمام بدنم رو گرفت و نتونستم طاقت بیارم و یک حرکتی کردم و دستم رو روی کونم گذاشتم و طبق قانون آرش باید تکرار میشد و دوباره اون پنج ضربه آخر رو محکم تر زد و منم چاره ای جز تحمل و تکون نخوردن نداشتم یک آیینه قدی روی دیوار نصب بود که میتونستی پشتت رو ببینی من با دیدن باسنم که قرمز شده بود هم درد رو دوباره احساس کردم هم حس لذت رو با هم تو همین فکرها بودم که آرش گفت برو کنار تخت خم شو دستت رو بزار روی تخت مثل حالت رکوع منم همین کار رو کردم و منتظر بودم اونم از اتاق رفت بیرون چند دقیقه همینطور بودم با حالت دلهره و اضطراب که دیدم با یک شلاق چرمی وارد شد و گفت حاضری گفتم بله اونم گفت بشمار سی تا شلاق باید بخوری منم گفتم چشم و شروع کرد اولش آروم میزد اما کم کم محکم تر شلاق ها درد داشت اما راستش نه اونقدری که انتظار داشتم یا اون خیلی محکم نزد یا جنسش درد دار نبود یا اینکه کون من نسبتا عادت کرده بود به درد وقتی تموم شد گفت حالا بخواب روی تخت و منم خوابیدم اونم راکت رو آورد و بیست ضربه دیگه زد منم داشتم از اسپنک شدن لذت میبردم راستش درد ضربات دستش هم از شلاق هم از راکت بیشتر بود برای همین واقعا برام لذت بخش بود من همینطور دراز کشیده بودم که گفت حالا نوبت سورپرایز هست منم برام مهم نبود و تو دلم میگفتم باشه اشکال نداره تو همین فکرا بودم که یک دفه تا مغز سرم سوت کشید و یک درد زیادی رو حس کردم برگشتم دیدم دستش یک کفگیر چوبی آشپزخانه هست و با اون زده گفتم غلط کردم بسه گفت نه باید سورپرایز رو که قول دادی رو هم تحمل کنی من توی شلاق و راکت مراعاتت کردم اما این رو میخوری تا هیچ وقت من رو یادت نره منم با التماس گفتم باشه اما لطفا فقط چند ضربه و آروم اونم گفت به تو ربطی نداره اما باشه فقط ده ضربه برای دفعه اول و شروع کرد واقعا بعد از هر ضربه به خودم میپیچیدم از درد و خیلی پشیمون شده بودم از اسپنک شدن غرور داشتم و گریه نمیکردم اما واقعا دلم میخواست گریه کنم تا اینکه ده ضربه تموم شد گفت پاشو کونتو ببین توی آینه منم در حالیکه پاهام از درد میلرزید بلند شدم و دیدم واقعا کبود شده وقتی دیدم بیشتر درد رو احساس کردم گفت بشین منم نشستم روی تخت تا نشستم باز درد رو بیشتر احساس کردم و آرش رو میدیدم احساس قدرت و پیروزی توی صورتش هست بعد من رو دراز کرد و کونم رو چرب کرد تا آروم تر بشه بعد شروع به خوردن پاهام تا کونم کرد و با زبونش سوراخم رو خورد که من هم درد و هم لذت رو با هم تجربه کردم در ادامه هم تمام مراحل سکس با رعایت حال من و دردی که داشتم انجام شد تا آبش رو روی صورت من خالی کرد خیلی روز خوبی بود اما من که تا اون روز که از برده بودن بدم میمومد کم کم حس اسلیو بودن در من زنده شد و دفعه های بعد که پیش آرش میرفتم یا حتی بقیه مسترها با من بد رفتاری میکردند و یک نوع دیگه از شکنجه مثل بستن کیرم و تخمام با طناب یا شمع آب کنن روی تنم رو اجرا کردند اما هیچ وقت از کثیف کاری خوشم نیومده اما حس اسلیو بودن و خصوصا اسپنک شدن رو هنوز هم دارم در آینده قصه ارباب و برده بودنم با مستر آرش رو براتون تعریف میکنم نوشته
0 views
Date: May 9, 2019