سلام دوستان خاطره تلخی که میخوام براتون بگم واسه برج دی سال 96 هستش اسم من احسانه و 19 سال دارم داستان از اینجا شروع میشه که مادربزرگ من فوت کرده بود و طی این چنروزی که مراسم داشتیم خونه پدربزرگم میخوابیدم دختر عمم که اسمش ساراست و یه سال از من بزرگتره هم چونکه دانشگاهش نزدیک خونه پدربزرگم اینا بود معمولا شبا اونجا بود مجلس هفتم مادربزرگم که تموم شد همه آخرشب رفتن خونه و من هم چونکه فردا با پدربزرگم باید میرفتم بانک خونه پدربزرگم موندم و دختر عمم هم طبق معمول موندش حدود ساعت 11 بود که خوابیدم موقع خواب احساس تشنگی کردم و بلند شدم برم آب بخورم با صحنه ای مواجه شدم که دیگه کنترلم رو از دست دادم البته قبلش من و دختر عمم در حدلب گرفتن و بوسیدن بعضی مواقع دستمالی سینه هاش باهم پیش رفته بودیم اومدم تو حال دیدم دختر عمم با شورت و سوتین سبزش داره میره حموم من دیگه مخم کار نمیکرد و بی اختیار صداش زدم و رفتم سراغش اولش میخواست از دستم فرار کنه ولی چسبوندمش به دیوار به زور ازش لب گرفتم و دیگه یواش یواش شل شد و تو لب گرفتن همراهی میکرد بعد من دستم رو بردم سمت سینه هاش سوتین رو کنار زدم و سینه هاش رو شروع کردم به مالیدن و بعد خوردمش یه خورده آه و اوهش در اومده بود اومدم دستم رو ببرم سمت شورتش دیدم خیلی مقاومت میکنه بالخره به زور تا سر زانوش آورومش پایین کسش یه ذره مو تیغ تیغ در اومده بود ولی خیلی کم بود ولی سفید بود لامصب تبعم نیومد بخورمش تف انداختم کف دستم شروع کردم مالوندن چوچولش کصش داشت ترشح میکرد دستم مرطوب شد بلند شدم روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم به خاطر همین برش گردوندم کیرمو از تو شلوارم در آوردم بهش گفتم میذاری بکنم تو کونت گفت نه درد داره و از این حرفا منم اصرار نکردم کیرمو تف زدم از پش گذاشتم لای پاش هم کیرمن داغ بود هم کص اون یه پنج دقیقه ای تلنبه زمدم دیدم لاپاش خشک شده و کیرم داشت درد میگرفت برش گردوندم روبرو هم وایستادیم و دوباره سر کیرمو تف زدم و از جلو گذاشتم لاپاش و در همین حین بغلش کردم سرشو گذاشت رو سینم و منم سرمو گذاشتم رو موهاش شروع کردم تلمبه زدن لاپاهاش چندتا تلمبه زدم دیدم تو بدنم لرزید و کصش داغ شد منم تلنبه زدنمو ادامه دادم تا اینکه داشت آبم میومد بهش گفتم دیدم میخواد بره عقب هی میگفت رو من نریز ولی کار از کار گذشته بود محکم بغلش کردم و آبم رو ریختم لای پاهاش آبم انقدر زیاد بود که از لای پاش میریخت رو زمین وقتی ارضا شدم به خودم اومدم و تازه فهمیدم چه غلطی کردم و بدون اعتنا به سارا شلوارمو کشیدم بالا و رفتم سمت اتاق مخم داشت سوت میکشید که چرا همچین غلطی کردم چون واقعا سارا رو دوست داشتم ولی شهوت چشممو کور کرده بود از شدت عذاب وجدان خوابم نمیبرد نصف شب که ساراهم خوابیده بود رفتم حموم دوش آب سرد گرفتم و بعدش خوابیدم صبح که بلند شدم دیدم سارا رفته دانشگاه و منم با پدربزرگم رفتم بانک ولی این عذاب وژدان هنوز همراهمه و از اون ماجرا به بعد با سارا حتی صحبتم نمیکنم خودشم میدونه واسه چیه دوستان توصیه میکنم با کسی که دوستش دارید از راه حروم رابطه برقرار نکنید چون مثل سگ پشیمون میشید امیدوار از کارم خوشتون نیومده باشه نوشته
0 views
Date: August 26, 2018