اشتباه کردم

0 views
0%

عذاب وجدان سر درد های عجیب من چیکار کردم با خودم یک روز بارونی قدم میزدم زیر بارون و فقط فکر میکردم که چرا اینجوری شد چرا اینجوری باهام رفتار کرد مگه نمیگفت عاشقمه نمیگفت برام میمیره داستان از اونجایی شروع شد که دانشگاه شهر دوری قبول شدم پدر و مادرم نمیزاشتن برم ولی بخاطر رشته ی خوبش رضایت دادن ترم یک شروع شد و من دختری معمولی و سر به زیر کاری به کار کسی نداشتم تو خوابگاه ۶ نفر باهم بودیم ۴ تا از یک رشته و ۲ تا هم از رشته ی دیگه صمیمی شدیم باهم و راحت حرف میزدیم ۳ تادوستام دوست پسر گرفته بودن منم پیشنهاد داشتم ولی میترسیدم تا حالا همش سرم تو درس بود این چیزارو درک نمیکردم همه میرفتن بیرون من میموندم و تنهایی دیگه اعصابم خورد شده بود کسی هم نمیومد پی وی که باهاش دوست شم انگار دیدن من پا نمیدم دیگه کسی نمیومد از ترم بالایی ها یک نفر آمار منو میگرفت از بچه ها بچه ها بهم میگفتن خودش اینستاگرام منو پیدا کرد و فالو کرد و قبل اینکه اصلا فالوش کنم پیام داده بود و منو به بیرون رفتن کافه رفتن رستوران رفتن دعوت میکرد با کلی حرف زدن و خواهش کردناش قبول کردم و رفتیم بیرون یه دسته گل خریده بود برام خیلی خوشحال شده بودم خیلی خوب حرف میزد قیافه جذابی داشت من سفید دوست داشتم ولی سبزه بود ولی بخاطر هیکلش بیخیال علاقم شدم اون روز پیشنهادی نداد فقط از خودش و درس اینا گفت منتظر بودم شب بهم پیشنهاد بده قبول کنم ولی پیشنهاد نداد فقط حرف زد دو روز جوابشو ندادم گفتم میخوام فکر کنم بعد دو روز گفتم به درد هم نمیخوریم گفت عاشقتم دیوونتم التماسم کرد بهش وقت بدم تا خودشو ثابت کنه منم گفتم باشه آمارشو گرفتم کسی چیزی ازش نمیدونست میگفتن تازه مهمانی گرفته این ترم کسی نمیشناختش ولی میگفتن پسر خوبیه به ناهار دعوتم کرد یکی از رستوران های خیلی شیک باز هم دسته گل گرفت برام با چنگالم زد تو سالاد آورد جلو دهنم نگاش کردم خندیدم و خوردم و اشتباه خودم رو استارت زدم یک ماه اینجوری گذشت گیف بغل کردن و بوس کردن گربه و سگ اینا میفرستاد کم کم شده بود گیف آدم من خیلی تحریک میشدم لباس هامو تنگ تر میپوشیدم سینه ام سایزش ۸۰ که برجستگیش فکر کنم خیلی تحریکش میکرد چون بعضی موقع چشماش اونجا میموند میگفت حواست کجاست اون تازه مهمانی اومده بود و خونه تنهایی داشت وضع مالیش خیلی خوب بود و هرچیزی میخواستم و نمیخواستم داشتم منو به خونش دعوت کرد گفت کاری نمیکنم بخدا قسم میخورد ولی من زیر باز نمیرفتم چندبار قهر کردم میومد دوباره منت کشی اون دوستام میرفتن خونه میومدن تعریف میکردن میگفتن لب گرفتیم ولی کار دیگه نکردیم یکی میگفت ما یکم بیشتر شیطونی کردیم در حالی که من اصلا نمیدونستم چطوری لب میدن با الهام صمیمی تر بودم و ازش هی میپرسیدم و راه و روش زندگی بهم نشون میداد الهام هی تو گوشم خوند برو خونه چیزی نمیشه منم قبول کردم بعد ها فهمیدم محسن از الهام خواهش میکرده منو راضی کنه که قبول کنم بالاخره راضی شدم و الهام بند انداخت صورتمو و آرایشم کرد و بهم لب گرفتن یاد داد باهم لب گرفتیم حس جالبی بود یه مانتو سبز خوش رنگ داشتم با شال و شلوار مشکی و کفش سبز پوشیدم و رفتم خونش با ترس و لرز رفتم تو هی میترسیدم همسایه ها ببینن زنگ بزنن پلیس دیگه کسی ندید و رفتم تو در رو باز گذاشته بود خودش تو کوچه کشیک میداد پشت سرم اومد تو ما فقط دست همو گرفته بودیم حتی بوس هم نکرده بودیم تا اومد تو منو چسبوند به دیوار و شروع کرد لب گرفتن هی میگفتم نکن ولی خیلی دلم میخواست میگم نکن جیغ میکشما هیچ حرفی نمیزد فقط لبمو میخورد اومد گردنمو خورد که بی حال شد افتادم تو بغلش منو برد روی تخت حالی نداشتم ولی نذاشتم لباسمو در بیاره کلی بوسم کرد هی نازم میکرد دست میکشید تو موهام هی دستمو میگرفت میزد به کیرش میگفتم محسن بسته دیگه دیگه خونت نمیام که ای کاش نمیگفتم شروع کرد به زدن من محکم زد تو صورتم گوشم سوت کشیده بود فقط گریه میکردم با دستش جلو دهنمو گرفته بود با اون یکی دستش محکم میزدا خیلی محکم مانتوم جلو باز بود زدش کنار افتاد روم گفت صدات در بیاد میزنمت التماسش میکردم هی بهش فحش میدادم میگفتم با احساساتم بازی کردی انقدر محکم میزد که میخواستم هر کاری کنم که فقط نزنه گفت شلوارتو در بیار گفتم فاصله بگیر بتونم در بیارم همون موقع فرار کردم سمت در که درو قفل کرده بود گفت کجا میخواستی بری و پرتم کرد رو تخت و وحشیانه شلوارمو در آورد باورم نمیشد این همون محسن باشه شلوارمو در آورد شورتمو کشید پایین من تمیز نکرده بودم فکرشو نمیکردم کسی بخواد کوسم رو ببینه یکم مو داشت اما مو هاش روشنه با این حال بازم وحشی تر شد و شروع کرد به خوردنش من دیگه داد میزدم جیغ بلند میزدم تا کسی بیاد برسه به دادم ولی همش منو میزد یا دهنمو میگرفت کوسمو میخورد که دیگه حال نداشتم حرف بزنم بلند شد لخت شد جلوم کیرش زیاد بزرگ نبود ولی برای من خیلی بود چشمام سیاهی میرفت نمیتونستم بگم نکن توش بی حال بودم کرد توی کوسم داغی وحشتناکی حس کردم با یه درد عجیب که جیغ کشیدم و از حال رفتم دیگه فقط یه حسی داشتم که جر خوردم پردم زده شد اینکه داره ازم خون میره قدرت اینو نداشتم چشمامو باز کنم ضربه ها شدیدتر میشد حس اینکه دستشویی شدید دارم بهم دست داد نمیدونم چطوری ولی خودمو از زیرش کشیدم بیرون دوییدم سمت در که برم دستشویی در بسته بود گفتم دستشویی دارم کیرشو دیدم پر از خون بود خودمو نگاه کردم دیدم خونیم گفتم میفهمی چیکار کردی محسنننننننن من دختررر بودمممم چیکار کردییییی همونجا نشستم فقط گریه کردم گفتم درو باز کن دستشویی دارم اومد باز کرد رفتم دستشویی تو آینه خودمو دیدم ترسیدم همه آرایشم پخش شده بود ازم خون رفت بعد دستشویی کردم واقعا حس بدی داشتم از درد نمیدونستم چیکار کنم اومدم لباسامو بپوشم فقط برم بیرون دیدم افتاده رو تخت مست مست بود هیچی حالیش نبود پوشیدم اومدم بیرون بعدش بهش پیام دادم لعن و نفرینش کردم ولی سین زد جواب نداد الانم ازینجا رفته مهمانیشو کنسل کرد و من موندم و پرده ای که پاره شد نوشته دختر نیستم

Date: March 28, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *