اصالت یا حقارت

0 views
0%

با کش و قوس هایی ک ب بدنم دادم و نوری ک از پنجره ب داخل میزد متوجه سر ظهر شدن شدم زیر ملافه بودم و احساس میکردم روز خوبیو در پی خواهم داشت گوشیمو برداشتم و تلگراممو چک کردم از دیدن پیام هایی ک برام اومده بود ب وجد اومدم با چنتا دختر دوست بودم اما با هیچکدوم سکس نداشتم همیشه روی کیث هام برنامه ریزی بلند مدت داشتم و هیچ وقت نتونستم فورا ب هدفم برسم ننیدونم از بی عرضگیم بود یا نه دوس داشتم با طرفم کیف و حال کنم ن فقط سکس تو یه گروه سکسی عضو بودم و فیلم ها و گیف هاشو چک میکردم راست شدن الت مردا بعد خواب یه طرف دیدن اون تصاویر هم یه طرف با هر عکس یا فیلمی به یاد نادیا و شهلا و نازی میافتادم با بعضیاشونم ب فکر زن و دخترای محل و دورو برم دوس نداشتم با ی خودارضایی سریع این حس خوبو سرکوب کنم پاشدم جلو اینه وایسادم بدنم اروم اروم داشت از فرم خوبی ک داشت در میومد عضلات شیکمم ب زور خودنمایی میکردن و موهای سینمم درومده بودن عادت کرده بودم ب لخت خوابیدن خیلی برام لذت بخش بود و تکراری نمیشد وقتی برجستگی کیرمو از رو شرت تو اینه میدیدم ب تنها چیزی ک میخواستم فکر میکردم داشتم ب این فکر میکردم ک ای کاش فلانی یا فلانی طوری ازم خوشس میومد ک کارمون ب سکس میکشید ن فقط بیرون رفتن و تو همین حین بود ک نازیلا باهام تماس گرفت نازی صداش میکردم یه دختر فوق العاده خوب راستش من با دخترایی ک اسمشونو بردم ب نوعی رفاقت داشتم و زیاد تو بحر احساسات نبودم بهمین خاطر خیلی براشون مرام میزاشتم تو حالت عادی اصلا ب فکر سکس باهاشون نبودم و هر وقت ک خیییلی شهوتم گر میگرفت تو تخیلاتم سکس با نازیو تصور میکردم اخه نازی ۱سالی بود ک از ازدواجی ک داشته شکست خورده بود و کارش ب جدایی و طلاق کشیده شده بود قرار گذاشت ک با هم بریم یکم بیرون بچرخیم معمولا یه روز کاملو با هم میرفتیم بیرون هم روحیمون عوض میشد هم کلی میخندیدیم و هم درد دل میکردیم از جیک و پوک زندگی هم خبر داشتیم و جز بحث مهر و محبت تمام خلا های همو پر میکردیم اصلا دوس نداشتم با یه حرکت اشتباه همه چیزای خوبمونو خراب کنم اونروز باهم رفتیم چیتگر نهار و اونجا خوردیمو بعد یک ساعت دوچرخه سواری رفتیم سمت دربند کلی پیاده روی کردیم یه جاهایی هم دست همو میگرفتیم و اخرشم یه قلیون کشیدیم برگشتنی دیدیم ک ماشینمون نیست و نگو بخاطر پارک ممنوع جرثقیل اونو برده بود ی دربستی گرفتیم یه پسر هم سن و سال خودمون تقریبا ۲۵ ساله بعد چنتا اهنگ دیدم ک داره گریه میکنه طوریکه ما متوجه نشیم ماهم تو اوج خنده بودیم خودمو جم و جور کردم و ازش اروم اروم پرسیدم ک چیشده فقط یه جمله گفت خوش بحالتون بهتون تبریک میگم که انقدر کنار هم خوب و خوشید انشالا خوشبخت باشید اینو ک گفت منو نازیلا تو جشمای هم نگاه کردیم و از همدیگه خجالت کشیدیم شب شدو موقع خواب پدر و مادرم نبودن چن روزی میشد ک به ولایت خودمون سفر کرده بودن و حالا حالا قرار نبود بیان اون شب خیلی متفاوت گذشت برام نمیدونم چرا حتی مثل همیشع لخت هم نشدم برا خوابیدن خیلیا پی ام میدادن ک کجایی و چخبر ولی جواب کسیو نمیدادم هی میخواستم خودمو فریب بدم اما نه انگار عاشق نازیلا شده بودم همه مقیاس ها و معیار هارو میزاشتم کنار هم اره نازیلا دقیقا همون دختری بود ک هم مورد دلخواه خودم بود و هم مورد تایید خونوادم همون شب ازش خواستم ک ببینمش ک باهاش حرف بزنم و مجددا فردا باهاش قرار گذاشتم یک دست کت و شلوار سورمه ای با پیرهن سفید و کرواتی مشکی با رسمی ترین شکل ممکن ب علاوه ی یک گلدون کاکتوس راه افتادم عطر گرم و شیرینی ک زده بودم و بادی ک موهامو ب رقص درمیاورد بی شک متفاوت ترین منی بود ک داشت ب سراغ نازیلای از همه جا بی خبر میرفت کافه طهرون تنها جایی بود ک با هم نرفته بودیم من زودتر حاظر شده بودمو با گلدونی ک یه کاکتوس پر خار داشت تنهاییو تحمل میکردم و مدام جمله هایی ک اینده ساز بود رو با خودم تکرار میکردم _ای وای من این اقا منتظر منه سلام عزیزم منتظرت بودم _دیر کردم عذرخواهی منو پذیرا باش به صرف دو فنجون قهوه ن دیر نکردی ولی قهورو هستم باهات _ببینم پدرسوخته خبریه باید برات استین بالا بزنم میخندیدو با کرواتی ک زده بودم بازی میکرد دستشو گرفتمو گفتم اره باید کمکم کنی خیلی حرف دارم باهات _خب بگو تعریف کن سیر تا پیاز همه جیو براش تعریف کردم خیلی جا نخورده بود به کاکتوس اشاره کردم و گفتم ک بین گل ها طرفدارای خاصی داره چون عوام فک میکنن گله زشتیه ولی اگه بهش مهر و محبت کنی گلی ازش درمیاد ک هم ارزشمندش میکنه و هم بسیار زیبا کاکتوس گل بسیار قدرتمندیه خیلی سختیارو ب جون میخره ب نظرم نمادی از عشقه _نازیلا من خس نمیکنم بلکه مطمعنم ک عاشقت شدم نمیدونم چی باید بگم تو بهترین پسری هستی ک تا بحال باهاش ارتباط برقرار کردم تو باید ب من فرصت فکر کردن بدی _فرصت میدم اما خیلی کوتاه باشه من فکرامو میکنم و خبرت میدم کاکتوسو نمیبرم با خودم چون گفتی نماد عشقه _کاکتوسو نمیدم بهت چون نماد عشقه فکراتو کن اگه جوابت مثبت بود بهم بگو تا کاکتوسو برات بیارم این کاکتوس الان روی میز کنار اینه شمعدون منو نازیلا تو خونه ی مشترکمونه زندگی خیلی شیرین و لذیذی داریم با هم در مورد سکس هم خیلی باهم خوبیمو دیگه اصلا به فکر چیز دیگه ای نیستم من مهدیارم الان ۲۶سالمه و خانومم ۲۴هنوز صاحب فرزند نشدیم ولی ب همین زودی میخایم اقدام کنیم اگر تونسته باشم لذتی برای مخاطبین ایجاد کرده باشم اولین جریان سکسمونو براتون مینویسم عاشق باشید و عشقتون پایدار ادامه نوشته

Date: August 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *