روزهای سختی رو پشت سر گذاشته بودم زندگیم از فقر به حدی دردناک شده بود که حاضر به انجام کارهای سختی شده بودم یادمه بچه که بودم تقریبا سنم 10 سال بود پدرم به علت شکستگی پا دیگه مدتی نمیتونست کار کنه پدر من یک برشکسته ای بود که پول زیادی را در پارچه سرمایه گذاری کرد اما متاسفانه اون نوع رنگ پارچه از مد افتاد و به شدت ضرر کرد اوایل وضعیت مالی مناسبی داشتیم خانواده ما به حلال و حرام اهمیت زیادی میدادن یعنی روی هر پارچه پدرم میخواست فقط درصد کمی سود کنه اما سود نکرد هیچ ضرر خیلی زیادی داد که طلبکاران درب منزل مارو از جا در میاوردن من تو عالم بچگی یادمه پدرم چه عذابی میکشید حتی اگه خانه پدری پدرم نبود ما آواره کوچه و خیابان می شدیم اما شکر خدا یک سرپناهی داشتیم من تو اون سن بدون اینکه پدر و مادر بفهمن تو مناطق بازار آدامس و تخمه میفروختم و خرج توجیبیم رو از این راه در میاوردم و حتی اگه مدرسه پول میخواست بدونه اینکه به خونه بگم خودم پرداخت میکردم و میگفتم پدرم داده هر مبلغی که درامدزایی میکردم رو خرج تحصیل و خوراک میکردم تا اینکه روزی که لباس شیکی برای خود خریده بودم مادرم فهمید که من کار میکنم اما اعتراضی نکرد بعد از مدتی مادرم به خاطر مدرک تحصیلی که داشت استخدام آموزش و پرورش و معلم شد پدرم هم کم کم خوب شد و به کار مشغول شد و از بحران نجات پیدا کردیم اما من دست از کارکردن بر نداشتم و هم درس میخواندم و کار میکردم بعد از 5 سال پدرم خونه خرید و ما صاحب خانه شدیم و وضعیت زندگی ما روز به روز بهتر می شد تا اینکه پدرم دوباره رکاب بازار یش چرخید و وضعیت مالیمون خیلی خوب شده بود 7سال بعد سن 22 سال تا اون زمان با دخترهای زیادی صحبت میکردم و دوستی عادی مثل همین که خیلی از شما ها هستین اما دختری که قلب منو تسخیر کنه اصلا نبود عشق یک چیز خداییه شاید برای انسان یک بار اتفاق بیوفته سکس جزء کوچیک از عشقه آرامش رسیدن برای کامل شدن بسیار لذت بخش تر از اینه که آدم بخواد کثیفش کنه من مدتی برای کار کردن خودم تو روزنامه اگهی زدم که نصب ویندوز در محل ارزان فکر میکنم مبلغ حدودی برای اگهی 20 هزار تومن در روزنامه همشهری بود اما بعد آن به حدی زنگ خور داشتم تا بعضی وقتها مجبور به خاموش کردن گوشیم میکردم روزانه تعداد خیلی زیادی ویندوز روی کامپیوتر موسسات شرکتها سازمانها و غیره نصب میکردم که بسیار خوشحال بودم چون چند ماه بعد تونستم یک ماشین هم بخرم روز به روز وضعیت مالی من خوب می شد حتی برگشتنی و رفتنی هم مسافر سوار میکردم نمیدونم اینهمه کار کردن چه دلیلی داشت البته به همون اندازه که کار میکردم خرج میکردم بهترین غذا رو سفارش میدادم بهترین لباس رو میخریدم حتی کنسرت میرفتم اصلا مهم نبود چه قدر میخواد بشه رفیقام میگفتن علی 100 تومن بده بهترین کوس رو بیارم خونتون بزنیم اما من اصلا دوست نداشتم اینطوری اولین سکسم رو به خاطر بسپرم به هر حال کسی که به خاطر پول با من سکس کنه معلومه نسبت به من هیچ احساسی نداره و این به من اصلا حال نمیداد تا یک روز که برای رفتن به یک منزل برای تعمیر کامپیوتر مسافر سوار کردم دختر جوانی بود حدود 22 سال تقریبا اون زمان سن خودم بود میخواست آزادی پیاده شه گوشیم زنگ خورد دیدم مشتریه و میگه آقای فلانی تعدادی کامپیوتر دارم میتونین نگاه کنین منم شروع کردم از کار خودم تعریف کردم که من فلانم من بسیار ارزان کار میکنم و دستگاههای شمارو ضمانت می کنم بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم خانم که تو ماشین بود گفت شما از کامپیوتر سر در میارین منم شروع کردم برای خودم قلیون چاق کردن تعریف کردن از خودم بعد گفت خوب الان میتونین بیایین من پروژه دارم و نیاز دارم منم با مِن مِن ک ردن قبول کردم و این دختر که تا آزادی میخواست بره تا جلوی در خونشون رسوندم یک خونه آپارتمانی بزرگ بود بعد از اینکه من هم از ماشین پیاده شدم اون دختر میخواست سمت در ساختمان بره از پشت دیدم عجب بدنی داره چقدر زیباست کمرش لاغر ساپرت پوشیده بود باسن تقریبا بزرگ خیلی زیبا اما افکار پلید رو از ذهنم بیرون میکردم چون تو این وادی ها نبودم رفتیم بالا در واحد رو باز کرد عجب خونه ای خیلی بزرگ بود من رو هدایت کرد به سمت اتاق اما نمیدونم چرا انقدر بدنم لرزه پیدا کرده بود ترسیده بودم درست بود اهل نماز نبودم اما میترسیدم سوتی بدم یه کاری کنم که نباید کنم رفتم تو اتاق نشستم پای کامپیوتر اون تا اون خانم شربت درست کنه و بیاره من سیستم رو روشن کردم دیدم دو تا ویندوز روی هم ریخته سیستم به فنا رفته کیفم که حاویه سیدی های مربوطه و ابزارهای مورد نیاز بود رو باز کردم سی دی ویندوز رو گذاشتم و کارمو شروع کرده بودم تو این مدت هم به در و دیوار نگاه میکردم که عکس این خانم رو با یک مرد تو یک قاب عکس دیدم متوجه کنسول بغل تخته خواب شدم که دیدم عکس همسر این مرد که گوشه ی عکس رمان سیاه رنگ زده شده اونجا بود فهمیدم این خانم همسرشونو از دست دادن در اتاق رو باز کرد منم بلافاصله سرمو جلوی مانیتور گرفتم که نگه دید میزدی شربت رو داد و رفت که به کاراش برسه بعد از چند دقیقه دیدم صدای دریل میاد دختره داشت دیوارو سوراخ میکرد بعد از چند دقیقه اومد اتاق منو صدا کرد منم مثل خنگا نگاه میکردم گفت اسمتون رو میتونم بدونم منم گفتم کوچیک شما علی اونم گفت من هم سوگند هستم میتونی بیایی کمک کنی تا آیینه حمام رو نصب کنیم من دستمو کمی زخم کردم رفتم تو حمام یک آیینه خیلی بزرگ رو میخواست تنهایی نصب کنه که جلوی وان بود منم شروع کردم به اندازه زدن و سوراخ کاری بعد از اینکه سوراخ کاری تموم شد می خواستم آیینه رو به جاش ببندم اما یکی باید اون رو نگه می داشت به سوگند گفتم لطفا از بالا نگه دار من شروع به بستن کردم اون از وست آیینه رو نگه داشت منم میخواستم پیچ بالارو ببندم سوگند دقیقا جلوم وایساده بود تا اومدم بالایی رو ببندم کونش روی کیرم مالیده شد احساس خوبی بهم دست داد اما به خاطر اینکه بار اولم بود به شدت ترسیده بودم اما سوگند بدتر دیدم داره میماله کونش رو بیشتر قمبل میکرد من پیچ رو بستم و رفتم تو اتاق تا کارهای دیگرو انجام بدم یکم تو فکر بودم امروز چی شده اصلا غیر ممکن بود من باورم شه همچین چیزی اینکه با یکی شاید تا لحظاتی دیگر سکس داشته باشم دیوونم کرده بود بعد چند دقیقه سوگند اومد نشست روی تخت و در مورد هزینه و داشت میگفت که یکم وارد جزئیات شد و پرسید شما اهل کجایی چند سالته و از این حرفا بعد پرسید مجردی گفتم بله خندید گفت مشخصه گفتم چطور مشخصه گفت هیچ میدونی رنگ و روت پریده منم چیزی نگفتم و به کارم ادامه دادم بعد گفت من هم سن تو هستم دو سال پیش همسرم رو در یک تصادف از دست دادم همسرمو خیلی دوست داشتم اما دیگه نمیشه که تا آخر عمر تنها زندگی کرد داشت درد و دل میکرد گفتم بچه نداری گفت نه بعد گفتم خیلی زیبا هستین جای خواهری امیدوارم بهترین همسر شمارو انتخاب کنه بعد گفت چرا خواهری از روی تخت بلند شد رفت پشت صندلی کامپیوتر از پشت گردنمو گرفت یکم سینمو مالید گفت عزیزم چرا میترسی من تنهام تو هم تنها چرا انقدر دلشوره داری از قیافت مشخصه تاحالا سکس نداشتی من هیجانی شده بودم و فقط گوش میدادم اونم داشت با سرو موهام بازی می کرد و حرف میزد بعد گفت میدونی تو اگه یک زن رو که مدت زیادیه ارضا نشده اگه ارضا کنی چقدر ثواب کردی من مدت زیادیه تو کفم و خود ارضایی میکنم الان نیاز دارم لطفا متوجه منظور من باش وای خدا چی میشنیدم باورم نمیشد سرخی لبش رو هرگز فراموش نمیکنم تصویر سوگندو تو مانیتور که به صورت آیینه افتاده بود میدیدم که چطوری چشماشو خمار میکنه و لبو لوچشو تکون میده اومد پایین بغل گوشم گفت میخوام سکس رو یادت بدم شروع کرد از گردن منو بوسیدن بعد از جلو اومد برعکس من روبروی من روی پاهام نشست و شروع به لب گرفتن کرد چقدر احساس قشنگی بود تپش قلبم به شدت رفته بود بالا اون چشماشو بسته بود و ول نمیکرد لبش داغه داغ بود رژ لبش کلا مالیده شده بود روی لب من سوگند تو دلش ناله میکرد بدون اینکه لبشو برداره فقط داشت ناله میکرد آرایشش بهم ریخته بود لبشو جدا کرد لباساشو دراود منم خشکم زده بود اخه بلد نبودم لخت مادر زاد نشست دوباره رو پام و شروع به لب گرفتن کرد اما ایندفعه سینه هاشو که تقریبا درشت بود رو روی دستم احساس میکردم خیلی جالب بود به شدت نرم بود پایینو نگاه میکردم ببینم کوس چه شکلیه که بلند شد منو بلند کرد و گفت شلواررتو میکشی پایی یا من بکشم گفتم خودت بکش اومد جلو کمربندمو باز کرد کشید پایین کیرمو دید گفت خوبه قابل قبوله از شق درد داشتم میمردم خواست کیرمو بخوره که من نزاشتم دوست نداشتم دختر به این زیبایی کیر منو بخوره و احساس میکردم براش توهینه اما به اسرار اون که ساک زدن بخشی از سکسه من قبول کردم شروع کرد به ساک زدن چقدر لذت بخش بود اما دو سه بار که ساک زد رژ لب قرمزش با تف مخلوط شده بود و مزه دهنشو بد کرده بود سوگند بعد از این که بلند شد گفت من میرم دستشویی الان میام رفت خودشو حسابی خالی کرد بعد یه عطر ملایمی زده بود به خودش اومد خوابید روی تخت و منم رفتم بغلش دیدم کوسشو که الان شسته بود خیس بود شروع کردم به خوردن از سوراخ کونش بگیر تا خود کوسش چنان میکی میزدم که اون دیگه توان ناله هم دیگه نداشت یکم بالاتر رفتم سینه هاشو می خوردم چقدر نرم بود یاد فیلمهای پورن افتاده بودم از اینکه تونسته بودم باعث لذت یک فرد بشم خوشحال بودم هم خودم لذت می بردم هم اون کوسش بسیار نرم بود نرمی خواصی داشت مثل یک پارچه نرم مخملی هم تراشیده بود هم سفید و نرم یک بوی جالبی هم می داد که من خیلی دوست داشتم زبونمو روی مقعدش می کشیدم سوگند دیوونه شده بود زبونمو میکردم تو سوراخش مقعدش هم یک حلقه کوچک مثل نقطه بسیار سفت مزه ترش عرقهای لای کون و کوسش رو توی دهانم حس میکردم خیلی عالی بود من همیشه تو فیلمهای پرن سکس از مقعد رو دوست داشتم کوس هم بد نبود اما حس جالبیه کیرت تو کون یکی باشه اما حتی تو همین سایت هم شنیده بودم که سکس مقعد درد آوره برای مفعول من اصلا فکر این رو نمیکردم سوگند دو تا لنگاشو داد بالا گفت بکن توش یکم کیرمو خیس کردم و بدون کاندوم سر کیرمو گذاشتم روی کوسش یکم فشار دادم تا رفت تو وای که چه حالی داد مثل این بود دنیارو بهم دادن کیرم تو یه جای گرم و تنگ و نرم مثل این بود که خودم اون تو بودم خیلی لذت داشت شروع به عقب جلو سوگند داشت ناله می کرد و میگفت بکن عزیزم دوست دارم بکن آفرین محکم تر من خیلی زود داشت آبم میومد سریع کشیدم بیرون اونم فهمید چی شده اومد یکم ساک زد آبم داشت میومد کم مونده بود اومدم کیرمو از دهنش بکش بیرون اما اون از پشت کونم دستشو حلقه کرده بود که من نتونم در بیارم کل آبم خالی شد دهنش احساس رضایت مندی میکرد آبم اومده بود اما اون همینطوری ساک میزد بعد چند دقیقه رفت تو دستشویی تف کرد اومد گفت من میخوام باز منم با این حال که تازه ارضا شده بودم اما هنوز کیرم سیخ بود گفتم به روی چشم گفت بزار من برم دیش کنم یکم دیشم گرفته الان میام یه دفعه من گفتم نه دیش نکن گفت چرا گفتم بیا اینجا من دوست دارم تو دیش کنی تو دهنم من بخورم اولش قبول نکرد و گفت ضرر داره و کثیفه اما من حشری شده بودم و آخر با اسرار من قبول کرد روی پا ایستاد پاهاشو جفت کرد من سرمو از لایه پاش بردم اون سمت گفتم آماده هستم یکم ناراحت بودم نکنه انقدر بد مزه باشه تا نتونم بخورم و سوگند ناراحت شه خواستم آخه کارشو جبران کنم اون آب منو خورده بود یکم صبر کردم دیدم اون داره به خودش فشار میاره اما شاشش نمیاد من یکم شکمشو از زیر مالدم و فشار دادم تا شاشش اومد د هنمو دقیقا جلوی شاشدونیش گرفتم یه سوراخه کوچیک نزدیک خود کوس بود دهنمو گرفتم جلو و شروع کردم به خوردن تقریبا شور مز و نمکی بود بدم نیومد یکم تهش تلخی هم داشت دهنم پر میشد همش قورت میدادم دوباره پر میشد هی قورت میدادم چقدر حال میداد و تا اینکه شاشش تموم شد و رفت خوابید روی تخت من گفتم سوگند یه درخواست بدم قبول میکنی اونم گفت چرا که نه گفتم من سکس از مقعد رو خیلی دوست دارم تا اینو گفتم عصبانی شد و گفت درد داره منم گفتم باشه نمیخوام گفت ناراحت شدی گفتم نه دردت میگیره خوب گفت اگه مقعدمو آماده کنی جوری که دردم نگیره مشکلی نیست تا اینو گفت تو کونم عروسی شد رفتم تو یخچال با قاشق یکم روغن برداشتم یه برس هم اونجا بود دسته گردی داشت اومدم اتاق سوگندو به پشت خوابوندم با انگشتم از تو قاشق یکم روغن به مقعدش زدم دسته ی برس رو کم کم کردم تو کونش سوگند حالش خیلی بد شده بود و خیلی دوست داشت زود تر تمومش کنه اما من باید یک بار هم که شده کون میکردم دسته برس رو گذاشتم کنار با انگشتام شروع به انشگت کردنش کردم تا جایی که سه تا از انگشتام رفت تو کونش دیگه آماده بود برای سکس مقعدی سر کیرمو چرب کردم گذاشتم روی سوراخش قلبم چقدر تند میکوبید صداشو میشنیدم یکم فشار دادم به سختی و با درد سوگند سرش رفت تو سوگند داشت از درد گریه می کرد چون خیلی تنگ بود کیرم تا نیمه رفته بود تو چه زندگی لذت بخشی داشت اون لحظه یک حلقه نازک دور کیر احساس کنین حلقه ای که از نازکی میخواست کیرتو قطع کنه تا جایی که تونستم فشار دادم و کیرم تا ته رفت تو کونش دور چشمای سوگند اشک جمع شده بود اما به ناچار قبول کرده بود چند دقیقه تو همین حالت کیرمو نگه داشته بودم که کم کم عقب جلو کردم مثل این بود کیرم رو هوا بود مثل اینه که یک بادکنک بزرگ رو روی کیرم گذاشته بودم کون سوگند چقدر نرم بود من زنهای زیادی رو توی فیلمهای سکسی دیدم اما واقعا سوگند بدنش سکسی تر بود مثل برف بود سفیده سفید مثل پلاستیک شفاف به خاطر این من خودمو مناسب اون نمیدونستم چون از من خیلی سر تر بود چهره من هم بد نبود خوشتیپ میگشتم به هیچ عنوان اهل لاس زدن هم نبودم اما سگند به من علاقه پیدا کرده بود من همینطور که داشتم از کون میکردمش اون دیگه کونش عادت کرده بود و داشت حال میکرد و همش میگفت محکم تر بکن کشیدم بیرون کردم تو کوسش یکم که تلمبه زدم آبم اومد و ناخواسته تو کوسش خالی شد اما ایندفعه کل وجودم از کیرم زد بیرون خسته خسته شده بودم بعد سیستم سوگند که درست شد رفتم و از ترسم که شاید سوگند حامله شده باشه یه مدت بهش زنگ نزدم بعد دو هفته زنگ زد گفت چرا زنگ نمیزنی بی معرفت منم گفتم خجالت میکشو اینا بعد گفت پسر نترس تو منو بچه دار نکردی من قرص خورده بودم دفعه های بعد که سکس میکردیم بیشتر از کون میداد دیگه خودش کون رو بیشتر دوست داشت تا کوس خیلی عالی شده بود همون که میخواستم انقدر سوگند حشری بود حتی یک بار دوروز پشت سر هم کردمش میگفت هر وقت احساس کردی سیخ کردی من آمادگیشو دارم حتی اگه روزی چند بار باشه بعد چند ماه که آخرین سکسم بود و من میخواستم پیشنهاد ازدواج بدم چون واقعا به اون عادت کرده بودم به بوش به قیافش به استیلش به مهربونیش از همه چیش خوشم اومده بود حتی اگه پدر و مادر هم مخالفت میکردن دلم میخواست با سوگند ازدواج کنم آخرین سکسم بود که سوگند شروع به لب گرفتن کرد گفت علی امروز روز آخره من فردا میرم آلمان پیش برادرم برای همیشه من خشکم زده بود گفتم اما من چی گفت امیدوارم بهترین زندگی رو در آینده به وجود بیاری من تقدیرم اینه که برم بعد من پیشنهاد دادم با من ازدواج کن اما اون قبول نکرد فردا با فامیلاش اومده بودن فرودگاه که برن منم به اسم آژانس سوگند و یه خانم دیگه و دو تا ماشین که دنبال ما بود رو تا فرودگاه بردم سوگند داشت میرفت و من اینهمه خاطره داشتم آب میشدم دیگه تموم شده بود ساکاش و چمدون رو گذاشتم اون هم رفت من هم از اونجا اومدم مدت خیلی زیادی اعصابم به هم ریخته بود تا اینکه 2سال بعد دیگه خسته شده بودم تنهایی به من فشار اورده بود کاری که سوگند باهام کرد خیلی بد بود امیدمو از دست داده بودم رفتم دانشگاه ثبت نام کردم شاید از تنهایی در بیام اما هیچ خبری نبود دلم پیش سوگند گیر کرده بود چقدر زیبا بود همیشه ذهنم مشغول اون بود کلاسهای دانشگاه شروع شده بود و من به کلاس میرفتم دخترای زیادی اونجا بودن یکی از دخترا شبیه سوگند بود که اسمش الناز بود اما میگفتن خیلی مغروره به خاطر همین اصلا سمتش نمیرفتم تا اینکه یک روز رفتم انتشارات که فلشی که پیشم بود رو بدم پرینت کنه دیدم الناز اونجاست اما اصلا محلش ندادم با اخلاق خوبی که داشتم همه دوستان ازم خوششون میومد اما من نمیخواستم دیگه با احساساتم بازی بشه من اون زمان موتور سیکلت خریده بودم و با اون میرفتم دانشگاه بعد از مدتی فهمیدم الناز از من خوشش میاد و همش آمار میده منم اولش یکم کم محلی کردم اما آخر باهاش رفیق شدم تمام با سلام خدمت اعضای شهوانی دوستان عزیز ادامه این داستان مربوط میشه به داستان زمزمه 1 اگه خوشتون اومده بخونین نوشته
0 views
Date: February 23, 2021