الان همه چی آرومه

0 views
0%

سلامی به گرمی آفتاب خدمت همه دوستان عزیز شهوانی من آرش هستم 18 ساله از سیرجان داستان زیر واقعی می باشد از کسانی که فکر می کنند این داستان خاطره هم مانند داستان های خودشان تخیلی و ساخته کودک درون می باشد همین ابتدا خواهش می کنم که شروع به خواندن این داستان نکنند من از بچگی یعنی از پنجم دبستان که هیچ کس دست چپ و راست خود را تشخیص نمی داد جق می زدم و تمام این مسایل تقصیر پسر عموهای نامردم می باشد شیاطینی که قصد نابودی مرا داشتند و دارند یکی از پسرعمو هایم که اسمش علی است در آن زمان به من نادان فیلم های مبتذل نشان می داد من هم حس و حال عجیبی بهم دست می داد یادم می آید که برادرش آریا جق زدن را به من آموخت آن زمان هر لحظه فیلم نشانم می دادند جق میزدم و باعث شده بود به بلوغ زود رس دست یابم در دوران راهنمایی جق زدنم شدت گرفت تا حدی که بدون فیلم جق میزدم کار روزانه ام شده بود جق دوبار وقتی داشتم جق میزدم پدرم فرارسید بار اول نصیحتم کرد ولی بار دوم آنچنان کتکم زد که کارم به بیمارستان کشید مواقع زیادی با بسیاری از دخترهای اقوام تنها بودم ولی شجاعت در خواست دوستی یا رابطه را نداشتم پارسال پدر و مادرم برای برداشت محصول به روستایمان رفتند و مرا هم که به مدرسه می رفتم خانه خاله ام گذاشتند آن جا دیگر نمیتوانستم جق بزنم به دلیل این که دختر خاله ام لیدا که همسن خودم است مدام پیشم بود راستی از بس جق زدم نمیدونم چی شده که مکرر باید برم و کلا هیچوقت درست و حسابی نمیتونم بخوابم دقیق یادمه فردا امتحان داشتم و کلا مشغول درس خواندن بودم ساعت 11 یا 12 بود که خوابیدم در ضمن همه یک جا میخوابیدیم طبق سابق بعد از حدود دو ساعت بیدار شدم که برم رفتم و اومدم که با خیال راحت بخوابم که صحنه وسوسه انگیزی دیدم لیدا که یک متری از من فاصله داشت دامنش بالا رفته بود و جالب این جا بود که شرت هم نداشت تمام کونش و قستمی از کسش که در آن تاریکی همچو الماس میدرخشید نمایان شده بود منم اومدم شجاعت به خرج بدم و برم نزدیکتر که همون لحظه چرخید و آنچه نمایان شده بود پنهان گشت خلاصه بدجور ضدحال خوردم و خوابیدم مدتی که خونه خالم بودم به لیدا مشکوک شدم واسه این که تمام وقت داشت میداد بالاخره رمز گوشیشو تونستم بفهمم و شبا که به خاطر بیدار میشدم کل اساشو میخوندم بله لیدا خانم با یک پسر دوست شده بود که یک سال از خودش بزرگتر بود همچین بگی نگی غیرتی شدم و یه روز وقتی از مدرسه برگشتیم کشوندمش تو یک اتاق و هر چیزی که فهمیده بودم بهش گفتم بیچاره گریه کرد و بهم گفت آرش به خدا از این پسره خوشم نمییاد و فقط واسه سرگرمی باهاشم من هم برای این که آروم تر بشه بغلش کردم گفتم لیدا تو که باهاش تماس جنسی نداشتی گفت نه به قرآن اگرم تماسی باشه فقط با خودته اینو که شنیدم جا خوردم و نمیدونم چی شد که مهرش به دلم نشست از اون به بعد دیگه با هم خیلی صمیمی شدیم و همه مسایل رو با هم در میون میذاریم و حلشون میکنیم یادمه بهش گفتم یه راه جلوم بذار تا دیگه جق نزنم و اونم گفت نماز بخون این قضیه گذشت تا دو هفته پیش که بهم اس داد یه راه بهتر واسه مشکلت پیدا کردم گفتم چیه گفت آرش جآن تو فقط خونه خالی جور کن خلاصه دو روز بعد با هم رفتیم در محض ورود لیدا خآنم لخت شد تصورشو کن دختری 18 ساله با قد 180 و چهره ای شبیه به ماه و سینه های ناز و مامانی و با کس پف کرده جلوت ایستاده چیکار میکنی من که هم از جلو هم از عقب لیدا جونمو کردم در ضمن قرار شده بعد از کنکور لیدارو عقد کنم الانم همه چی آرومه نوشته

Date: October 4, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *