المیرا 5

0 views
0%

قسمت قبل داستان در مورد مردی سی و چند ساله به نام اشکان است که پس از برخورد با عشق از دست رفته خود المیرا دچار رابطه ای پیچیده میشود در سفر کاری که همراه با المیرا به کشور امارات انجام میدهند با سابرینا دوست و همخانه المیرا مواجه میشوند شخصیت خاص و زیبایی سابرینا ماجراهای جدیدی را برای اشکان و المیرا رقم زده است و اینک ادامه ماجرا حالت عصبی بدی بهم دست داده بود تمام لذت سکس پریده بود و دهنم طعم گس و تلخ عرق رو داشت از لیسیدن بیضه هام مورمور میشدم و از کسی که داشت این کار رو با اون چهره به ظاهر معصوم انجام میداد متنفر بودم وقتی میدیدم چقدر ساده اسیر بازی مسخره این دختر روانی شدم و با اولین حرکتش قافیه رو ناخواسته باختم از خودم و سادگی بیش از حدم بیشتر عصبانی میشدم سابرینا با لذت یکبار دیگه منو به انزال واداشت و با مالیدن بیضه ها و کیرم منو به لرزش و تکون های مجدد دچار کرد خیلی سعی کردم از روی لذت آه نکشم ولی وقتی دوباره چشمهام رو باز کردم و دیدم صورت و لبهای سکسی سابرینا از آب من خیس شده ناخوداگاه آه کشیدم و دیدم که چطور لبخند رضایت روی لبهای سابرینا نقش بست از بین پاهام بلند شد و در حالیکه کاملا لخت بود و صورتش از آب من پوشیده بود به سمت حمام رفت سردرد بد مستی سراغم اومده بود حال بدی داشتم انتظار رو دست خوردن رو اونم اینجوری نداشتم اصلا فکر نمیکردم که بخواد بدون اینکه المیرا متوجه بشه با من سکس داشته باشه اما نباید سادگی بخرج میدادم بلند شدم خودم رو تمیز کردم لباس پوشیدم و به حیاط رفتم هوای شرجی دبی توی ریه هام گره خورد سیگاری آتیش زدم و به ماه خیره موندم چند لحظه بعد المیرا صدام زد اشکان چی شده برگشتم و المیرا رو تو لباس خواب حریر مشکی دیدم موهای تیره و بلند و حالت دار چشمهای گیرا لبهایی که مثل غنچه نیمه باز انگار همیشه آماده پرپر شدن بود سینه های برجسته ای که خبر از رسیدگی ویژه و ماساژهای حرفه ای میداد کمر باریک و پاهای خوشتراش دوباره از دست خودم و خریت محضی که بخرج داده بودم شاکی شدم سیگاری آتیش زدم و گفتم چیزی نیست کمی بیخواب شدم اومد کنارم و از پشت بغلم کردو سرش رو روی شونه هام گذاشت نرمی سینه هاش و حرارت بدنش رو کاملا حس میکردم بهش گفتم المیرا تو اینجا دقیقا شغلت چیه رابطه تو با شیخ عبدالکریم چجوریه گفت چیزی شده سابرینا حرفی زده چرخیدم سمتش و گفتم راستش از اومدن من و رابطه ما بشدت ناراضیه و بهم اخطار داده که نمیذاره من تو رو مال خودم کنم المیرا لبخندی زد و گفت دختر دیوونه اون وابستگی عجیبی به من داره و با اینکه پسر شیخ عبدالکریم حاضره هرچی بخواد به پاش بریزه حاضر نیست باهاش ازدواج کنه و منو ترک کنه لبخندی زدمو گفتم ولی حاضره برای رفع حاجات باهاش بخوابه گفت خوب البته از نظر من مشکلی نداره میتونه مثل رابطه منو تو باشه از حرفی که زد جا خوردم بتندی گفتم چی میگی المیرا من چنین رابطه ای رو نمیخوام دیگه حاضر نیستم بخاطر کس دیگه ای از تو بگذرم المیرا گفت من مشکلی دارم که نه میتونم به تو بگم و نه گفتنش میتونه کمکی به هردومون بکنه خنده عصبی کردم و گفتم اوه چه رومانتیک و مرموز اگه همچین چیزیه پس چرا سابرینا من رو تو مستی مجبور به سکس با خودش میکنه فقط برای اینکه به من نشون بده حاضره هر کاری بکنه که من به تو نرسم المیرا سری تکون داد و زیر لب گفت دختر بیچاره مکثی کرد و در حالیکه به سمت سالن میرفت گفت باید باهاش صحبت کنم و بهش بگم چنین اتفاقی قرار نیست بیفته تو هم دیگه نگران کارهای سابرینا نباش اگرهم سکس با اون برات لذت بخش بوده میتونی این کار رو تکرار کنی دیگه داغ کردم دویدم سمتش و بازوی نرم و لطیفش رو گرفتم و به سمت خودم کشیدم نگاهم که به نگاهش برخورد کرد تمام عصبانیتم فروکش کرد چشمهای زیبای المیرا نگاه نافذش اشکهایی که آروم از روی گونه هاش میلغزید بازوش رو رها کردم و به آغوشش کشیدم ملتمسانه گفتم المیرا خواهش میکنم این کار رو با من نکن من به امید بودن با تو تا هرجا که بگی باهات ادامه میدم المیرا منو بوسید و گفت اشکان من اونقدر زنده نمیمونم که بتونم با تو آینده ای رو تجسم کنم لطفا اینقدر اصرار نکن بخاطر بیماریم بکمک شیخ عبدالکریم تا حالا چند هزار دلار خرج کردیم اما دیگه امیدی نیست اینکه من پیش اون رفت و آمد میکنم بخاطر اینه که شیخ شریک تجاری پدرم بود و الان هم وکیل اموال منه و داره کارای ساخت یه یتیم خونه رو تو اصفهان پیگیری میکنه من نمیتونم با تو باشم لطفا اصرار نکن و بذار تا وقتی با هم هستیم زندگی رو تلخ نکنیم با گفتن این جمله المیرا از من دور شد و من با بهت و نامیدی باقی موندم همونجا روی زانوهام نشستم زندگی برام تموم شده بود یعنی زندگی اینقدر باید با من بیرحم باشه دوباره همه زندگیم جلوی چشمام رژه رفت چهره مهسا خیانت برادرم فرار اونها و مرگ رقت بارشون المیرا و دانشگاه و دوستان و اون شبی که دوباره المیرا منو و مجذوب خودش کرد حالم از بازی مسخره روزگار بهم میخورد و تنفر تو عمق وجودم رفته بود با سردرد شدید به سالن رفتم و روی کاناپه ولو شدم نزدیکای ظهر با صدای سابرینا از خواب بلند شدم کنار دستم یه فنجون قهوه معطر عربی بود و یه تیکه پای سیب خوشرنگ ضعف شدیدی داشتم بلند شدم خودم رو جمع و جور کردم سابرینا یه تاپ صورتی که شونه ظریفش از یقه گشادش بیرون بود پوشیده بود و شلوارک چسبون سفید رنگش پاهای خوشتراش و سفیدش رو نشون میداد لبخند ظریفو بچگانه ای زد و گفت اشکان جان منو میبری دبی مال بی تفاوت نگاهش کردم و رفتم آبی به صورتم زدم وقتی برگشتم دیدم روی کاناپه نشسته و گفت از دست من ناراحتی گفتم از دست همه حتی خودم گفت نباش المیرا باهام حرف زده ما میتونیم دوستای خوبی باشیم بیا با هم مهربون باشیم من که از هیچکدوم از برخوردایی که داشتیم ناراحت نیستم مخصوصا برخورد دیشب تلخ و عصبی نگاهش کردم و گفتم حیله زشت و کثیفی بود شانس آوردی که المیرا روی این موضوع حساس نبود وگرنه زنده نمیذاشتمت سابرینا خنده ظریفی زد و گفت تو که راست میگی یالا لباس بپوش بریم با تلخی گفتم بذار صبحونه ای که عشقم برام آماده کرده رو بخورم بعد باهات میام هر قبرستونی که میخوای بریم اومد خودش رو ول کرد روی پام و گفت از کی تا حالا من شدم عشقت گفتم بلند شو خودت رو لوس نکن منظورم تو نبودی دستاش رو حلقه کرد دور گردنم و گفت این قهوه و کیک رو من برات آماده کردم نرمی سینه هاش و اندام ظریفش حس خوبی بهم داد بهش گفتم بلند شو تا جفتمون رو با قهوه نسوزوندی صورتش رو اورد جلو و گفت لبهام رو ببوس تا بلند شم ناچارا لبم رو گذاشتم رو لبش عطر رژی که زده بود خواستنی بود و آدم بی هوا دوست داشت نفس عمیق بکشه و اون عطر رو تو ریه هاش حفظ کنه اما بخودم اومدم و خواستم لبم رو جدا کنم که لب پایینم با دندون های سابریناگرفتار شد به چشمهای بسته شده اش و سایه تیره رنگی که زده بود و خیلی زیباترش کرده بود خیره موندم و گذاشتم تا لذت کامل رو از مکیدن لبم ببره نگاهم از روی صورتش به اندام ظریفش کشیده شد سینه های برجسته سابرینا و خط سینه هاش و ظرافت فوق العاده اندامش باعث شد دستم به سمت سینه و شکمش بلغزه وقتی دستم به سینه اش رسید خودش تاپ رو بالا زد تا بتونم سینه اش رو تو مشتم بگیرم و عمیق تر لبهای همدیگه رو مکیدیم کمی بعد اندام سابرینا روی کاناپه زیر بدن من محو شده بود وصدای تلمبه های شدید من که تو هر کدوم انگار قرار بود نفرتی رو خالی کنه با صدای شهوت آلود و آه کشیدن های کوتاه و جیغهای گاه به گاه سابرینا قاطی شده بود اینبار لذت گاییدن سابرینا و دیدن اندام شهوت انگیز ش در زیر نور طبیعی و بالا و پایین شدن سینه های عمل شده اش و کش و قوسی که به بدنش میداد و التماسی که زیر بدن من میکرد حسم رو نسبت بهش عوض کرده بود بی ملاحظه و با سر و صدای زیاد ناخواسته روی شکم و صورتش انزال کردم و سابرینا از روی شهوت و هیجان از ارگاسم من میخندید و نفسهای عمیق میکشید ادامه نوشته

Date: November 8, 2024

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *