امیر هستم 37سالمه میخوام خاطره خودمو خواهرزن قبلیمو براتون بنویسم دوازده سال پیش ازدواج کردم دوسالی از ازدواجمون میگذشت بعد از کلی درد سر و دکتر رفتن خانمم باردار شد اما پنج ماه بعدش بچه سقط شد خانمم از نظر روحی روانی بهم ریخت تحت نظر دکتر دارو مصرف میکرد خواهرش نسیم اکثرا کنارش بود نسیم 17سالش بود خوشگل و تو دل برو اوایل اصلا تو نخش نبودم روزا سر کار بودم خسته و کوفته شبا میومدم خونه اصلا به این چیزا فک نمیکردم تا اینکه یشب به اصرار دوتا از دوستام رفتیم دور هم نشستیم مجردی خیلی خوش گذشت بساط کبابو مشروبو خلاصه تا آخر شب اومدم خونه تو حیاط که رفتم چشمم افتاد به لباسای نسیم که روی بند بود ی شورتو سوتین بنفش هم اونجا بود احساس کردم کیرم داره راست میشه آخه من بیچاره میدونین چن وقت بود که سکس نکرده بودم بدجور تو کف بودم خانمم بنده خدا حالو احوالی نداشت مجبور بودم بسازم خلاصه از مطلب دور نشیم دوستان شورتشو برداشتم بوش کردم بوسش کردم کیرم حسابی راست شده بود رفتم تو لباسامو عوض کردم خانمم کنار دیوار خوابیده بود نسیم هم حدودا دومتری اون ورتر آخه خونمون کوچیک بود ی حالو آشپزخونه بایه اتاق که وسایلو خرتپرتامون توش بود ی نگایی به نسیم کردم بدل خوابیده بود صورتش رو بالش موهاشم اطراف صورتش ی تاپ مشکی هم تنش بود پتو هم تا رو کونش کشیده بود خیلی ناز خوابیده بود کیرم هنوز خوب نخوابیده بود دوباره راست شد هنوز ی خورده مست بودم شیطون لعنت کردم بخوابم اما هر کار میکردم نمیشد ساعت یکو نیم بود پدر این شهوت بسوزه اون شب شده بود سوار بر من عقلمم کار نمیکرد دستمو دراز کردم پتو رو یکم دادم پایین تا کونش دیده بشه ی غلطی زدم نزدیکتر شدم باید احتیاط میکردم تا بیداره نشه نمیدونستم خوابش سبکه یا سنگین بهرحال باهزار ترس لرز دسمتو گذاشتم رو کونش نفسم بند اومده بود بدنم داغ عرق میکردم نمیدونم شاید از ترسو استرس بود دستم رو میکشیدم رو کونش چقد نرم بود چاکشو قشنگ حس میکردم از خود بیخود شدم اینجوری نمیشد دامن پاش بود یواش یواش دامنشو میدادم یالا فک کنم نیم ساعتی شد کونشو دیدم هوری دلم ریخت شورت پاش نبود وای خدای من باورم نمیشد دارم کون سفید نسیمو لخت لخت نگا میکنم دستم کشیدم روش اوف کیرم بد جور شق بود اگه دست بهش میزدم آبم میومد یواش یواش رفتم لبمو گذاشتم رو کونش ی بوسه زدم برگشتم چه احساس خوبی داشتم هیچ وقت همچین نشده بودم انگشتمو کردم وسط چاکش تا سوراخشو پیدا کنم موفق هم شدم نمیدونستم چکار کنم قدرت تصمیم گیری نداشتم ففط میخواستم حال کنم ترسمم یکم ریخته بود میدونستم خانمم آرامبخش میخوره دگه بیدار نمیشه یهو تکونی خورد منم جف کردم پریدم سر جام چند لحظه صبر کردم جابجا شد خوشحال شدم تو این حالت میتونستم سینها و کسش رو بمالم نگا ساعت کردم یربع به سه بود هنوز وقت داشتم دستمو گذاشتم رو سینهاش خیلی سفتو کوچیک بودن از رو لباسش مالیدمشون نوکشونو حس میکردم اون شبم شانس من رفته بود حموم شورت و سوتینشم رو بند بود میخواستم زودی به کسش دست بزنم آرومو قرار نداشتم دستمو بردم روش معلوم بود موهاشو چن روزی زده اولی سبز شده بودن سیخ میزد دستمو وسطشو با انگشتم باز کردم گرمو مرطوب بود انگشتمو چشیدم مزه بدی نمیداد دگه واقعا حشری بودم دلم میخواست بپرم کسشو بوس کنم اما دل نکردم چوچولشو پیدا کردم باهاش بازی میکردم یدفه تکون خورد دستمو کشیدم دیدم خوابه دوباره مالیدم که دوباره تکون خورد بیخیال شدم پتو رو کشیدم روش رفتم سر جام ی چرتی زدم تا صب شد رفتم سر کار همش تو فکر شب پیش بودم پیام دادم بهش رفتی یا هنوز خونه مایی نوشت هستم هنوز چند لحظه بعدش پیام داد دیشب خوش گذشت فک کردم میگه با دوستام نوشتم جات خالی بد نبود با دوستا یادی از گذشتها کردیم نوشت که آخر شبو میگم تو که همش دستت تو لباسای من بود وای خدای من یدفه میگفتی ی سطل آب یخ خالی کردن روم وا رفتم آبروم رفت یخورده فک کردم چکار کنم درست شه نوشتم دیشب حقیقتش مشروب خورده بودم وقتیم اومدم خونه تو حیاط لباس زیراتو دیدم دست خودم نبود معذرت میخوام ناراحتی الان ازم نوشت که اگه تکرار نشه نه دگه روم نمیشد برم خونه بهش گفتم میشه بری خونتون جواب داد باشه میرم بعدظهر رفتم خونه ای وای دیدم اینکه همونجاست نمیتونستم بهش نگا کنم ی چیزی به بدبختی خوردم گفتم کار دارم بیرون رفتم پیام دادم بهش چرا نرفتی گفته که خانمم نذاشته ی دوسه ساعتی رفتم بیرون برگشتم شامم اماده گرفتم اوردم پای تلویزیون نشسته بودیم خانمم همونجا خواب رفت نسیم هم جاشو انداخت زیرچشمی نگاش کردم داشت با گوشیش بازی میکرد تو افکار خودم بودم که پیامی اومد ازش نوشته بود یوقت هوس نکنی بیای سراغم نگاش کردم خندم گرفته بود خودشم داشت میخندید معلوم بود دلش میخواد نوشتم میام نوشت من تا صب بیدار میمونم رفت بیرون بره دستشویی جاشو کشیدم طرف خودم اومد فهمید گفت خیلی خرابی رفت زیر پتو تلوزیونو خاموش کردم ی نیمساعتی شد نگا کردم زیر پتو بود نور موبایلشو یکم میدیم پیام دادم بیداری نوشت ها ها بیدارم داشت حرسمو در میورد کیرم راست شده بود رومون هم دگه بهم باز شده بود بهتر دلمو زدم بدریا نوشتم دلم میخواد بیام کستو بخورم نوشت که جراتشو داری بیا ببین چکارت میکنم نوشتم چکارم میکنی نوشت که موهاتو میکشم اوکی رو داده بود دیگه نگاهی به خانمم کردم بیزبون خواب بود رفتم پتو رو زدم کنار مثلا عصبانی شد کشید روش بزور کشیدمش رفتم زیر کنارش یواش گفت بیدار میشه ها گفتم نمیشه نترس فشارش دادم به خودم دستمو بردم سینهاشو مالیدیم خوشش میومد سوتینشو پوشیده بود جوجوهاشو در اوردم کردم تو دهنم وای که نگو خدا قسمت کنه بخورین کوچک ناز کلا تمامش میرفت تو دهنم شهوتی شده بود دست به کسش زدم خیس شده بود رفتم خوردمش آبش ی کم شور بود دیوانه شده بودم کیرمو گذاشتم لای پاش ولی حیف زود ابم اومد همون وسط پاش ریختم دگه بی حال شدم تو گوشم گفت امیر میشه بخوریش برام دوست دارم با اینکه شهوتم تموم شده بود رفتم وسط پاش چوچولشو شرو کردم خوردن خیلی لیز بود راستشو بگم ابم منم ریخته بود بدم اومد ولی بخاطر نسیم اینکارو کردم خوردم تا خودش گفت بسه زیاد طولانی شد خاطرم بعد از اون چندبار دگه براش خوردم ولی هیچ وقت حاضر نشد بهم از کون بده خلاصه بعد ازچهار سال بعلت بعضی مشکلات از خانمم جدا شدم الان 29 سالشه ازدواجم نکرده آرایشگاه زده برا خودش چندباری دیدمش شمارشو گرفتم شاید بتونم دوباره باهاش رابطه برقرار کنم امیدوارم خوشتون اومده باشه از خاطرم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018