امیر و زن متاهل ۱

0 views
0%

سلام دوستان امیر هستم اهل قم و مغازه دارم خاطره ای که براتون مینویسم مربوط به سه سال پیشه یه دوست دختر داشتم به اسم شیرین یه بار با دوستت اومد مغازه چشمم بدجور دوستشو گرفت بعد از رفتنشون تلفنی از شیرین درباره ی دوستش پرسیدم گفت متاهله خونه ی باباش قمه اما بعد از ازدواج رفته تهران و امروز برای دیدن پدر مادرش اومده خلاصه بعد از یه مدت فهمیدم دوستش با شوهرش اختلاف داره و هر از گاهی قهر میکنه و میاد قم و با دوستش شبرین جون اینور اونور میره و خیلی وقتها سه تایی میرفتیم گردش کم کم رفتم رو مخش و باهاش جور شدم از رفتار بد شوهرش میگفت که چقدر شکاکه و اصلا خوشش نمیاد که باهاش بمونه و چون شوهره 10 سال از خودش بزرگتره نیازهاشو درک نمیکنه تو یکی از بیرون رفتنهامون دور از چشم شیرین شماره مو به سحر دادم که خوشحال میشم هر وقت دلت گرفت باهم درد دل کنیم حدود یک ماهی گذشت و از سحر خبر نشد تا بالاخره یه شب ساعت 11 پیام داد و خوشو معرفی کرد کم کم رابطه مون صمیمانه شد همه ش از بدیهای شوهرش میگفت که منو تنها میزاره و میره پیش پدر مادرش یه مدتی که گذشت گفتم ببینم چه جوریاست میشه باهاش سکس کرد یا نه تو یکی از پیامها پرسیدم شوهرت از نظر سکسی چه جوریه و میتونه خوب ارضات کنه یا نه اونم گفت نه کیرش خیلی کوچیکه و تو این دو سال که ازدواج کردیم اصلا ارضا نشدم هم کیرش کوچیکه هم زود آبش میاد شکمش هم خیلی گنده س و وقتی روم میخوابه نفسم بند میاد نه ناز کردن بلده نه تحریکم میکنه فرو میکنه و چندتا تلمبه میزنه و زود آبش میاد و تموم اصلا به ارضای من فکر نمیکنه دیدم به به سحر دلش لک زده برای یه کیر کلفت و سکس داغ بهش گفتم میتونی اینبار که اومدی قم بدون اینکه شیرین بفهمه بیای با هم بریم بیرون اونم بعد از یکم ناز کردن قبول کرد بالاخره روز موعود فرا رسید و سحر خانم خوشکل زنگ زد که من الان قم هستم منم گفتم هر زمان که صلاح میدونی بگو که با هم بریم بیرون قول و قرارمون رو گذاشتیم دور میدون زنبیل آباد رفتم دنبالش حسابی به خودش رسیده بود سوار ماشین که شد مثل دفعه های قبل که با شیرین میرفتیم بیرون صندلی عقب نشست منم اصرار نکردم که بیاد جلو گفتم بزارم خودمو خیلی شهوتی نشون ندم بهتره و قدم به قدم جلو برم سحر 25 سالش بود قد بلند و هیکل خوبی داشت حدودا 170 قد 60 وزن و سینه 75 رفتیم کافی شاپ سفارش دادم و شروع کردیم به صحبت گفتم عجب شوهر بی لیاقتی داری زن به این خوشکلی و خوشتیپی و تنها میزاره و از اینجور حرفها کم کم حرفها رو بردم سمت سکس گفتم من همیشه تو سکس بیشتر از خودم به فکر طرفم هستم و تا وقتی طرفم ارضا نشده خودمو ارضا نمیکنم و واقعا شوهرت در حقت داره ظلم میکنه از کافی شاپ که اومدیم بیرون من در ماشین رو براش باز کردم هم به نشونه ی کس لیسی هم برای اینکه بیاد جلو بشینه تو راه موقع دنده عوض کردم چند باری دستم رو به پاهاش مالیدم دیدم واکنشی نشون نداد میخواستم هر جور شده اینبار تا برنگشته تهران ترتیبشو بدم نزدیک خونه ی باباش اینا پیاده ش کردم و رفتم شب بهش اس دادم که خیلی لطف کردی و ممنونم ازت امیدوارم بتونم نیازهای عاطفیت رو برطرف کنم اونم جواب داد خیلی خوش گذشت از وقتی با تو آشنا شدم طعم محبت و دوستی رو چشیدم چیزی که شوهرم ازش بی بهره ست من فقط به یه چیز فکر میکردم اونم اینکه حالا که طعم محبت رو چشیده طعم کیرم رو هم بچشه ادامه دارد نوشته

Date: May 15, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *