خیلی وقت بود که هیچ کار بزرگی انجام نداده بودم و روزهای خیلی عادی رو پشت سر میگذاشتم در درس هایم موفق و همچنین نویسنده خوبی بودم از نظر خودم در دانشگاه دوستان زیادی نداشتم فقط با یک نفر دوست بودم که اسمش علی بود علی زیاد به درس های دانشگاه اهمیت نمیداد و سرش تو عشق و حال های خودش بود و اصلا ادم منظبتی نبود یک روز از طرف دانشگاه قرار شد بریم اردو و طبیعت گردی و من هم برای اینکه حال و هوام عوض بشه رفتم اما علی در اردو شرکت نکرده بود تقریبا 12 دختر بودیم و 17 پسر همه ما سوار اتوبوس شدیم و آماده حرکت که معلوم شده بود یکی از شرکت کننده گان در اردو هنوز نیامده مسئول اردو با اون دختر تماس گرفت و دختر به مسئول گفته بود که در ترافیک بوده و خودش رو هرچه سریعتر میرسونه چند دقیقه گذشت دختری با ریخت و قیافه معمولی که انگار مثل بقیه دخترا آرایشی بر روی صورتش دیده نمیشد چون واقعا به آرایش هم نیازی نداشت اون واقعا زیبا بود دختر به دنبال صندلی میگشت که یک جا بشینه بغل صندلی بغل دست من خالی بود و دختر درست کنار من نشست سلامی کردم و گفتم من امیر هستم دستشو به سمتم گرفت و گفت منم یگانه هستم خوشبختم به نظرم دختر لارژی اومد و کم کم باهم گرم گرفتیم و تموم طول راه رو باهم صحبت کردیم و اینطور بود که من با یگانه آشنا شدم مدت زیادی باهم بودیم و من کم کم بهش وابسته شده بودم ولی اون زیاد رابطه مارو جدی نمیگرفت و منو به عنوان یک دوست عادی خودش برخورد میکرد اما من واقعا عاشقش شده بودم اون زیباترین دختری بود که به عمرم دیده بودم تیپ ساده ش زیباییش همه اینها من رو عاشق خودش کرده بود یک روز مثل بقیه روز ها باهم قرار گذاشتیم که بریم یه قهوه ایی باهم بخوریم و تصمیم گرفته بودم که بهش بگم عاشقش هستم و واقعا میخوامش وارد کافه شدم یگانه مثل همیشه زود تر از من وارد کافه شده بود و بر روی صندلی جلوی آکواریوم نشسته بود به سمتش رفتم و بعد از احوال پرسی و صحبت های عامیه که هر روزه بین میلیون ها آدم رد و بدل میشد رو بهم گفتیم دقیقه بعد من تصمیم گرفتم حرفم رو بزنم اولش یکم استرس گرفتم و عرق از پیشانی ام سراریز میشد بدون مقدمه گفتم یگانه دوست دارم از نگاه اولی که دیدمت عاشقت شدم عاشق نگاهت عاشق چشم های اقیانوس رنگت که وقتی بهش نگاه میکنم منو غرق خودش میکنه عاشق لب های به سرخی خونت کمی بعد بدون تامل کردن یگانه لب هایش ها بر روی لب هایم گذاشت و بوسه ایی زد بر لبمانم هیچ بوسه ایی مثل بوسه کسی که عاشقش هستی نیست یگانه درمورد حرف هایی که بهش زدم چیزی نگفت و جوابی هم در قبالش نداده بود اما رفتارش نسبت به من عوض شده بود هفته ها از این قضیه گذشت یک از شب ها یگانه به من زنگ زد و گفت میخوام بیام پیشت حالم خوب نیست منم واقعا شوکه شدم که چرا چنین درخواستی میکنه بدون اینکه بپرسم چرا قبول کردم که بیاد به خونه من ساعتی گذشت که یگانه زنگ در خونه رو زد و من رفتم باز کردم و واقعا هم حالش خوب نبود بارونی شدیدی میامد و مثل اینکه یگانه تموم راه رو پیاده و بدون چتر اومده و تموم لباس هاش خیس شده بود یگانه تا از در خونه وارد شد از حال رفت و بیهوش شد واقعا نمیدوستم چی به سر یگانه اومده بود خیلی نگرانش شدم از روی زمین بلندش کردم و به روی تختم بردم اونقدر عاشق این دختر بودم که حاضر بودم چهل سال از عمرم رو بدم که این دختر هم عاشق من بشه دقیقه بعد چشم های به رنگ دریایش را باز کرد و گفت امیر دارم میلرزم واقعا سردمه منم نگاهی به لباس های خیسش انداختم و گفتم یگانه من لباس زنونه تو خونم ندارم اما میخوای یکی از لباس های خودم رو بدم بپوشی یگانه قبول کرد و گفت فقط زود دارم یخ میزنم امیر لباس هایم کاملا خیس هست یکی از لباس های نو ام رو بهش دادم که بپوشه البته اندازه ش نبود ولی خب یگانه بدون اینکه به من بگه از اتاق برو بیرون میخوام لباسم رو عوض کنم لباسش رو در آورد جلوی من بدن یگانه رو تا به حال ندیده بودم واقعا اندام خیره کننده داشت مثل عروسک بود از تخت اومد پایین و دکمه شلوارش رو باز کرد و شلوار خیسش رو در اورد زیر شلوارش شورت سفیدی پوشیده بود که چون خیس شده بود میتونستم کسش رو ببینم حالم داشت عوض میشد احساس بدی هم نسبت به این قضیه داشتم بیرون از اتاق رفتم و به سمت آشپزخونه رفتم تا دوتا چایی درست کنم که باهم بخوریم یگانه با اون لباس آستین بلندی که بهش داده بودم و واقعا هم براش بزرگ بود از اتاق اومد بیرون و روی مبل نشست من هم با دوتا استکان چای به سمتش رفتم و کنارش نشستم و گفتم چرا امشب به این حال افتادی تو یگانه جواب سوال من رو نداد و گفت امیر لطفا در این رابطه صحبت نکنیم ولی من باز اصرار کردم چشم های یگانه اشک سرازیر شد و دوباره بوسه ایی از لب من زد اما این مثل قبلی نبود انگار من رو میخواست من هم همراهیش کردم شروع به لبازی باهم کردیم و بعد از چند دقیقه لب هایش را از روی لبانم برداشت و گفت میخوام مال تو باشم امیر امشب میخوام همه چیز رو فراموش کنم میخواهم امشب باهم باشیم بدون اینکه چیزی بگم دستم رو بردم روی سینه هاش شروع به مالیدن کردم سینه های نرم و کوچکی داشت یگانه شروع به باز کردن دکمه های پیراهن من شد و من نیمه لخت شدم و من هم لباس رو از تن یگانه در اوردم بدنش واقعا سکسی بود بدنی سفید و بدون عیب و نقص دوباره شروع کردیم به لب بازی باهم و در این حین دستم رو به سمت کسش بردم و از روی شورتش شروع به مالش دادن کردم صدای آه و ناله یگانه در اومد یگانه رو روی مبل خوابوندم و شروع کردم به ماساژ دادن سینه هاش و کسش و بالاخره کم کم شرتش رو از تنش در اوردم کسش واقعا عالی بود طوری بود که هر آدمی بدون اینکه دست به این کس بزنه ارضا میشه واقعا بدن سکسی ایی داشت سرم رو لای پاش بردم و شروع کردم به خوردن کسش یگانه هم اه و ناله میکرد کسش رو لیس میزنم و زبونم رو لا به لای واژنش میگردوندم کم کم دیدم آبش میاد اما دست از خودن کسش بر نداشتم این کس واقعا خوردن داشت و دقیقه بعد یگانه از جاش بلند شد و کیر منو دستش گرفت تا کیرم رو دستش گرفت تموم بدنم رو حس عجیبی فرا گرفت حس خیلی خوبی بود کیرمو گرفت دستش و شروع کرد به خوردن کیرم همینطوری با دیدن این کس آبم داشت میامد چه میرسید که برام بخوره اما زیاد نذاشتم بخوره کیرمو و خودمو کنترل کردم یگانه رو در بغلم گرفتم و بلندش کردم و شروع به لب بازی کردیم تا به روی تخت خواب روی تخت دراز کشید و شروع کرد با خودش ور رفتن و میگفت امیر بکن توش من کیر تورو میخوام کیرمو انداختم روی کسش هنوز توش نکردم کمی فشار میدادم اما توش نمیکردم کمی حرصی شد یگانه خودش با دستش کیرمو کرد تو کسش کسش خیلی تنگ بود شروع کردم به تلبمه زدن از طرفی هم لب های نازش روی لبم و زبون خوردیش توی دهنم بود دقیقه گذشت که دیدم داره ابم میاد و سریع از توی کس یگانه در اوردم و پاشیدم روی شکمش اما انگار هنوز خسته نشده بودم کیرم هنوز کس سفید یگانه رو میخواست لبانش را بیشتر از کسش میخواستم دوباره کیرمو کردم تو کسش و کاملا همیدیگه رو در آغوش گرفتیم و جفت هم شدیم همیطور که کیرم رو توی کسش بالا پایین میکردم دستم رو به سمت کون یگانه بردم و انگشتم رو کردم تو کونش و با کونش بازی کردم یگانه رو به پشت خوابوندم که از کون بکنمش زیر شکمش یه بالش گذاشتم تا بالا بیاد کونش دستی به کون سفید یگانه کشیدم و کیرمو کم کم کردم تو کونش و یگانه آه خیلی بلندی کشید شروع کردم به تلمبه زدن کون سفید یگانه و همینطور که داشتم کیرمو تو کونش میکردم گفت میخوام روی کیرت بشینم منم سریع روی تخت خوابیدم و کیر شق ام رو گرفت دستش و داشت میکرد توی کسش که گفتم هنوز کارم با کونت تموم نشده بود که عشقم چیزی نگفت و کیرم رو محکم توی کونش فرو کردم و یگانه همینطور روی کیر من خودشو بالا پایین میکرد و یگانه گفت سینه هام رو بمال خیلی درد میکنه شروع کردم به مالش سینه های یگانه که انگار دو برار لذت رو داشت اون میبرد با نوک سینه هاش بازی کردم و دستم رو زیر کونش بردم و همینطور که روی کیر من بالا پایین میرفت و دیدم دیگه خیلی داغ شدم کیرم هنوز توی کون یگانه بود و یگانه هم داشت رو کیر من بالا پایین میکرد خودشو وقت نشد که کیرمو از تو کونش در بیارم و تموم آبم رو توی کونش خالی کردم و یگانه متوجه این موضوع شد و گفت یکمم از کس منوووووو بکن منم یکم دیگه ارضا میشم من دیگه خیلی خسته شده بودم و تا حالا دوباره آبم در اومده بود و آب یگانه هم در اومده بود اما باز کیر منو میخواست کیرمو نکردم تو کسش اما شروع به خورن کسش کردم تا ابش بیاد بعد از چند دقیقه آبش اومد و من آب کسش رو لیسیدم و خوردم و تا یگانه این حرکت منو دید لب منو به لب خودش فشرد و زبون خوری کردیم باهم تا حموم یه دوش حسابی گرفتیم و لباس های یگانه رو خودم تنش کردم حتی شرتش رو خودم تنش کردم و بعد شب رو در آغوش هم خوابیدیم و من خیلی از این بابت خوشحال بودم چون باعث شده بود یگانه به من نزدیک بشه فردای اون شب از خواب بیدار شدم و دیدم یگانه روی تخت نیست رفتم توی پذیرایی دیدم لباسش رو پوشیده و کیفش دسته شه که بره و من گفتم سلام صبح بخیر عشقم خوب خوابیدی نازنین امیر که یهو با لحنی تند گفت ما واقعا اشتباه کردیم امیر نباید اینکار رو میکردیم لطفا دیگه دنبال من نیا خدانگهدارت امیر برای همیشه پایان قسمت 1 ممنون که داستان منو خوندید سعی کردم یه داستان خیلی زیبا بنویسم اما اگر اینطور نبود خیلی معذرت میخوام این روشی که من مینویسم به طور داستانیه و قسمت بندی داره و هر هفته یه قسمتشو تو شهوانی میزارم دوست داشتید دنیال کنید نوشته
0 views
Date: July 26, 2019