سلام به همه دوستان عزیز و خوبم من آرش 22 سالمه امروز میخوام یکی از خاطرات سکس با کینه مو واسطون بگم امیدوارم خوب بنویسم و پند آموز من به دلیل وضعیت خوب مالی و شغلم با دختری که عاشقش بودم و دوستش داشتم نامزد کردم که اسمش لاله بود لاله دانشجو بود و تو یه شهر دیگه درس میخوند من هم بعضی وقتا بهش سر میزدم و با هم کلی صفا میکردیم ناگفته نمونه اونم منو دوس داشت و عاشقم بود از این طرف هم دختری بود به اسمه مریم که منو دوس داشتو بارها بهم گفته بود عاشقمه ولی من نسبت به اون هیچ حسی نداشتم مریم فامیلمون بود میشد دختر دختر عمم از این رو با من لج افتاده بود که با لاله نامزد کرده بودم نمی دونم چه طوری ولی بعد ها فهمیدم شماره لاله رو پیدا کرده بود و باهاش در ارتباط بود من آدم شوخی هستم مخصوصا تو فامیل وقتی با دخترای فامیل شوخی میکردم مریم از من عکس میگرفت و واسه لالهمیکرد و بهش گفته بود که آرش منو دوس داره و تو رو به خاطره پول پدرت میخواد اینا رو بعد ها فهمیدم خلاصه اینقدر این کارا رو کرد که من رو از چشم لاله انداخت و اونو نسبت به من سرد کرد آخرین بار لاله واسه من یه نامه نوشت که همه اینا رو گفته بود هر چی خواستم بهش ثابت کنم دروغه باور نکرد که نکرد تا بالاخره ازدواج کرد و من موندم و تنهایی این کینه توی دل من موند و با خودم عهد بستم تا ذهرم و به مریم نریختم نشینم چون اون باعث این جدایی شد من چند دوست صمیمی داشتم که از موضوع با خبر بودن علی رضا و سعید اونا که میدیدن حاله من بده و شکست خوردم یه روز منو به خونه علی دعوت کردن و خواستن که حال مریمو بگیریم قرار به این شد که من مخ مریمو بزنم و اونو به خونه علی ببرم و دسته جمعی جرش بدیم از بچه ها که جدا شدم شبش تو خونه به مریم اس ام اس دادم و بهش گفتم من عاشق اون بودمو اون رو از اول دوست داشتمو از این جور کس شعرا اونم که از خدا همچین چیزی رو میخواست مثل خری که بش تی تاب داده باشی حال میکرد و تو کونش عروسی بود خلاصه باحاش فردا قرار گذاشتمو با دوستام هماهنگ کردم شبش اصلا خوابم نمیبرد از یه طرف ناراحت بودم که لاله رو از دس دادم از یه طرف خوشحال که فردا ذهرم و به اون عوضی میریزم نامه لاله تو دستم بود و اشک میریختم بالاخره روز موعود فرا رسید به جایی که قرار گذاشته بودم رفتم مریم اونجا بود واسش بوق زدم و اومد سوار شد گفت که باورش نمیشده و نیم ساعته که منتظره و هنوز هم واسش رویاست که من کنارشم گذشت و یه دوری زدیمو من بهونه اوردم که اگه یکی از فامیل ببینمون بد میشه و از این کس شعرا اول گفت که بریم کافی شاپ ولی من قبول نکردم و گفتم از کافی شاپ خوشم نمیادو اگه میشه بریم خونه که راحت باشیم اونم که انگار منتظر این حرف بود سریع قبول کرد من به سمت خونه علی راه افتادم پرسید که مگه خونه خودت نمیریم منم پیچوندمو گفتم داییم اینا از شهرستان اومدن و اونجان و میریم خونه دوستم و صدای ضبط ئ زیاد کردم تا خفه شه رسیدیمو من پیاده شدم در ه پارکینگو باز کردم و ماشین پارک کردمو با مریم به خونه رفتیم علی اینا سلام کردنو من بهشون چشمک زدمو رفتم تو اتاق خواب و ما تنها موندیم مریم اول خجالت میکشید ازش خواستم که مانتو و روسریشو در بیاره و راحت باشه اول بهونه بچه ها رو اورد ولی من بهش گفتم که اونا نمیان و سرشون به کار خودشونه اونم این کارو کرد بعد کمی صحبت و کس شعر در مورد گذشته یه هویی جوری وانمود کردم که رگ کمرم گرفته گفتم به خاطر رانندگیه بهش گفتم مریم اگه میشه بیا ماساژم بده از خدا خواسته افتاد رو کمرمو ماساژ دادن کمی که گذشت یه هو برگشتمو دستاشو گرفتمو اوردمش رو سینم کمی نگام کرد نگامون به هم گره خورد من از روی نفرت و اون از خوشحالی سرشو جلو اورد و ازم لب گرفت منم با حرص گازش می گرفتم کمی مالوندمش و شلش کردم زیر دستو پام بود دوس داشتم خفش کنم لختش کردم و مثل سگ باحاش رفتار میکردم بدون ایکه چیزی بگم سرشو به زور گرفتم و اوردم سمت کیرم موهاشو فشار دادم دهنش رو باز کرد کیرمو تا دسته تو حلقش کردم اونقدر جلو عقب کردم که آبم اومد با فشار ریختمش تو حلقش داشت خفه میشد به سرفه افتاد اومد حرف بزنه با سیلی زدم تو صورتش برگردوندمش کمی با کونش بازی کردم تا کیرم راست شه بدونه هیچی با یه تف خواستم کیرمو بکونم تو کونش النماس میکرد که نکنم خوشحال بودم مثل سگ زیر دستو پامه بهش گفتم ساکت شه و گر نه بچه ها میان نگاهی به در اتاق کردم دیدم بچه ها دارن میبینن و همه لخت وایسادن کیرمو با فشار کردم تو کونش صدای جیغش دراومد حس کردم کیرم خیسه دیدم از کونش خون زده بیرون خوشحالتر شدم با فشار کردمش تا آبم اومد ریختم تو کونش دیگه نا نداشتم برگردوندمش اشک تو چشاش جمع شده بود نگاهی بش کردمو گفتم میخوام حصرت شوهرو به دلت بزارم اونجور که تو حصرت لاله رو به دلم گذاشتی یه هو جا خورد اومد پا شه دست گذاشتم رو شکمشو با انگشت کردم تو کسشو پردشو زدم خون زد بیرون مثل اینکه برق گرفته باشش جیغ زد و نگاه کسش کرد پا شدم و نامه رو از جیبم بیرون اوردم و نشونش دادم همه چی رو گفتم و داد زدم که این تاوان فضولی و دخالت تو زندگیم بود داشت گریه میکرد مثل سگ لباسام رو پوشیدم اون دستشو دور زانو هاش گره زده بود و داشت گریه میکد بهش گفتم هنوز تموم نشده سرشو بالا اورد یه نیش خندی زدمو علی اینا رو صدا زدم اونا هم سریع اومدن یه هو جا خورد سه تا پسره کیر کلفت لخت جلوش بودن داد میزدو التماس میکرد رضا سریع اومدو جلو دهنشو گرفت در گوشش گفتم میخوام مثل من تا آخره عمر زجر بکشی و یادت بمونه از خونه اومدم بیرون ماشینو دم در پارک کردمو نشستم حرصم نشته بود بعد 2 ساعت دیدم در باز شدو سعید از دسته مریم گرفته بودو پرتش کرد وسط کوچه و رفت مریمم زود بلند شدو رفت بعد 2 ماه خونه عموم دعوت بودیم مریم و دیدم بی خیال انگار نه انگار داشت میگفتو میخندید یه لحظه دوباره حرصم گرفت ولی یه نگاه به من کرد و سرشو پایین اورد امیدوارم خوب نوشته باشم لطفا نظرتون رو در مورد خاطرم بگید ممنون میشم دوستون دارم نوشته
0 views
Date: September 29, 2018