سلام من اشکانم و 21 سالمه قیافم خوبه و تیپم همیشه دختر کش از اندامم بگم که یه اندام سکسی و ورزشکاری دارم که دخترا عاشقشن یه کیر 18 سانتی دارم که بسیار کلفت و خوش فرم و عضلانیه داستانی که میگم مربوط به 5 سال پیشه داستان از این قراره که من خیلی اهل دختر بازی نبودم ولی دخترا خیلی بهم تیکه مینداختن و بهم زنگ میزدن بخاطر همین شمارمو عوض کردم دوستام بهم میگفتن مهره مار داری پسر من که فقط میخندیدم ولی گذشت تا روز ولادت امام زمان اون روز با دوست و رفقام که یکی دوتاشون خیلی ادعای دختر بازیشون میشد میگفتن دختری هست به اسم نسیم و ما گاییدیمش و از این حرفا نشسته بودیم تو جشن و داشتیم تماشا میکردیم من قبلا درباره یه دختری که به همه از بزرگ تا کوچیک داده شنیده بودم ولی ندیده بودمش اساسا دنبال اینجور چیزا هم نبودم ولی رابطم با جنس مخالف خوب بود و میدونستم چجور باید باهاشون صحبت کنم یهو یکی از بچه ها بهم گفت اشکان گفتم ها گفت میدونی کی اینجاهه گفتم کی گفت نسیم گفتم کوش گفت دقیقا جلوته جلوی اون زنه چادریه دیدم اره یه دختره مکش مرگمان با یه قیافه دوزاری چه اشوه ای میومد گفت اگه تونستی مخ اینو بزن اگه بزنی مردی گفتم مگه مرض دارم گفت خله این به نصف بچهامون کیر زده البته نمیدونم حقیقت داشت یا نه ولی مث اینکه یکی از پسرا که حمید بود و و یکی از رفیقای شیشم بوده و میخواسته باهاش ازدواج کنه تو بغل یکی دیگه دیدتش تو همون جشن فهمیدم مامانش هم باهاشه منم که پررو غیرتی شدم که باید پوز این دختر رو زد مگه از خودش چی دیده که با پسرا اینکارو میکنه میخواستم مقابل به مثل کنم که دلو زدم به دریا و رفتم جلو شمارمو که پشت کارت نوشته بودم انداختم تو جیب مانتوش که برگشتم یهو دیدم بچه ها زدن زیر خنده گفتم مرض چرا میخندین گفتن خنگول پارش کرد انداخت گفتم واقعا گفتن اره بابا انداختش دیدم اثری از شماره نیس روی زمین گفتم اگه بنابر رو کم کنی اونا هم که باشه یه بار دیگه شماره میدم که رفتم جلو دوتا شماره یکی تو جیب راستش یکیتو چپی انداختم و برگشتم دیدم یکیشو دراورد نگاه کرد و انداخت دومی هم همین طور بچه ها دیگه چیزی نگفتن که شب شد و داشتم میومدم سمت خونه دیدم گوشیم زنگ خورد دیدم شماره ناشناسه برداشتم دیدم صدای یه زن که صداش شبیه صدای کلاغه سلام کرد و گفت شما بهم شماره دادید منم فکر کردم خودشه گفتم اره شروع کردم به متلک های سنگین انداختن که الکی بهش گفتم عاشقت شدم و میخوام بیام بگیرمت گفت واسه کی گفتم واسه بابام بعد فهمیدم دختره اصن بابا نداره و باباش مرده مامانشم بهمین واسطه جنده شده بود اونم چه جور داشت مخ منو میزد بعد یه ماه صحبت و کل کل کردن دوباره زنگ زد اندفه یه صدای نازک و لطیف بود گفت تو داشتی اینهمه مدت با مامانم حرف میزدی خیلی سوزم گرفت ولی کم کم با مامانش که عیاق شده بودم از پشت تلفن پامم به خونشون هم وا شد که مسکن مهر هم مینشستن منم رفتم خونشون و داشتم سکته میکردم آخه بار اولم بود نمیدونستم چی منتظرمه ولی بازم مطمئن بودم رفتم تو اتاقش نشستم و مامانش دوساعت برام روز ه میخوند که دخترم فلانه و پاکه و فقط پسر ندیدس و باورم نمیشد دختر 13 ساله انقد اندامش و قد و قوارش به 15 ساله ها بخوره خیلی درشت بود منم که با روزه هاش گریم نمیگرفت فقط به دنبال انتقام بودم چون بدجور آمارش دستم بود و به خاطر همین دقیق خودم هم تهش رو در اوردم و مطمئن بودم حرصم دراومده بود اولین روز که با روزه های مامانش هدر رفت پس فرداش بهم اس داد که بیا دوباره رفتم خونشون که اندفه مامانش رو دست به سر کرد که بره تو حموم لباسارو بشوره مامانه هم رفت و اینم کم کم شروع کرد به نیشگون و لاس خشکه با من مث اینکه خیلی حشرش بالا زده بود منم کمکش کردم و با اکراه ازش لب میگرفتم و سینه هاشو که در اوردم پشمم ریخت چه سینه های نرم و لیمویی داشت این جونور وای مث وحشیا میخوردم دیگه مست شده بودم کمربندمو بازکرد فهمیدم که کیر میخواد منم کیرمو در اوردم و چشاش گرد شد گفتم تاحالا کیر به این کلفتی ندیدی سوتی داد و گفت نه گفتم پس بخورش زانو زد و کرد تو دهنش و یکم ساک زد و بلندش کردم و کیرمو گرفت گذاشت جلو کسش منم که میدونستم این مادر و دختر قالتاقن و میرن آزمایش پزشکی قانونی میگیرن و میاوفته گردنم البته انگشتم رو کردم تو کسش و بعد چهار تا انگشتمو باهم کردم تو کسش و تا ته رفته بود فقط مونده بود دستم کلا بره توش و یه آهی نازکی کشید و فهمیدم پرده هم نداره بخاطر همین ترسیدم بیوفته گردن من آخه وضع مالیمون و زندگیمون تو اون محل خیلی بهتر همه بود و کلا تو چشم بودیم فکر کنم مادره هم تو این یه روز آمارمو در اورده بود که راضی شد تنهامو بزاره منم گول نخوردمو گفتم پشت شو کردم تو کونش شاید باور نکنین ولی کونش انقد گشاد بود که حتی آه هم نکشید که کیر به این کلفتی رفته بود توش فقط گفت جوووووون بخورمش منم انقد کردم و کردم که داشت بیحال میشد از کسش داشت آب مچکید دیگه آبم داشت میومد که یه دستمال از رو میز برداشتم و آبمو ریختم توش کلا نمیخواستم مدرک بجا بزارم یه چند روزی گذشت ولی دیگه باهاش کاری نکردم و فقط در حد رفت و اومد که کم کم شایعه پراکنی شروع شد منم گفتم که دیگه نمیام دیگه گریش گرفته بود ولی دیگه شروع کرده بودم با دلسردی باهاش حرف زدن که دیگه نمیتونم و نمیشه و فلان انقد عاشقم شده بود که وقتی رفتم از یه دختری کمک بگیرم که شر نسیمو از سرم بکنه که اسمشم نیلوفر بود دیگه دخترا که از هم بد بگن دیگه واویلا چون از هم باشگاهیاش بود و میشناختش نسیم که فهمید اومد و به بابای نیلوفر گفت و بین منو نیلوفرم بهم ریخت کلا تا الان که هست هنوزم تا رد میشه بهم نگاه بدی میکنه انگار میخواد بهم تجاوز کنه خخخ منتظر فرصته تا بهم بچسبه و بهش محل ندادم مادرش تنها فرقی که داشت با دخترش این بود که با کسای غریب که از شهر دیگه میومدن رابطه داشت و آخریش یه پیر مرد 60 ساله بود مادرش هم چون آمارش تو شهر خیلی بد در رفته بود مدرسشو برد تو شهر بزرگتر ولی خونشون هنوز همنجاس وای به حال پسرای اونجا به نظرتون باید با یه همچین دختری چیکار کرد فقط میخوام برام تو نظراتتون بهم کمک کنید که چیکار کنم ممنون محض اطلاع بعضی ها هم که فحش میدن اونم از سر کون سوزی بهتره بگم این داستان کاملا واقعیه و فحش شما فقط شخصیت کثیفتون رو نشون میده پس به جای فحش تو نظرات داستان ها یکم سعی کنید کمک کنید ممنون نوشته
0 views
Date: May 10, 2020