انتقام از هوس تو

0 views
0%

با قرمز شدن چراغ راهنمایی تلخندی روی لبم نشست اره همه خوشحال میشن که چراغ سبز شه و برن اما من عاشق قرمز شدن چراغم چون تمام کارم تو همین چند ثانیه ایست ماشینای این شهره یه دختر گل فروش فقیر مثل من بزرگ ترین آرزوش همینه اینکه چراغ قرمز شه و بتونه توی یک یا دو دقیقه گلاشو به ادمای رنگیه این شهر بفروشه گل رزهای قرمز و آبی رو توی دستام جا به جا کردم سریع به سمت ماشینا دویدم اول از همه جلوی ماشینایی که داداش گفته بود مدل هاشون بالاست و سرنشیناش پولدارن ایستادم اینجا شانس زیاد بود درست بود بعضیا با تحقیر نگاهم میکردند اما مهم نیست با رسیدن به ماشین قول پیکری به شیشه اش ضربه زدم اقا اقا نگاه گذرایی بهم انداختو دوباره به جلو خیره شد اما به سرعت برگشتو نگاهشو بهم دوخت شیشه رو پایین داد سریع و تند تند شروع یه حرف زدن کردم اقا اقا میشه از این گلا واسه خانومتون بخرید گردنشو کج کرد من خانوم ندارم و نمایشی مظلوم نگاهم کرد لبم اویزون شد خب میشه واسه مادرتون بخرید غمی تو نگاهش نشست اما سریع دوتا دهی از تو داشبرد ماشینش برداشتو به طرفم گرفت یه شاخه رز قرمز بده با دیدن اسکناس های تا نخورده چشمام برقی زد این زیاده یه شاخه پنج تومنه پولارو بین دوتا انگشتش تکون داد بگیر دختر الان چراغ سبز میشه حالا یه چیزی قیمت خودت چند به چراغ نگاه کردم فقط پنج ثانیه مونده بود به جمله اخرش دقت نکردم پولو گرفتمو یک شاخه گل بهش دادم وایستید این پولا زیا نتونستم ادامه حرفمو کامل کنم چون بوق ماشینا منو به خودم اوردو مجبور شدم از وسط خیابون بیام بیرون اخرین لحضه صداشو شنیدم که گفت مطمئن باش مجانی بدستت میارم اخرین لحضه صداشو شنیدم که گفت مطمئن باش مجانی بدستت میارم به حرفش اعتنا نکردم اینم مثل تموم اون جوون های رهگذری بود که میومدن و تیکه مینداختن و میرفتن دیگه عادی شده بود حتی گاهی مردهای میانسالم بهم پیشنهاد های بی شرمانه میدادن دیگه امثال اینا که برام باید عادی می شد یه مشت پسربچه ساله که تو چهار راه ها دنبال رفع نیازشون بودن چه کسی بهتر از یه دختر 16ساله مثل من که هم بی پولم هم تو خیابونا ول تا شب کنار خیابون وایستادم و گل فروختم دیگه تمام تنم درد میکرد داشتم پس می افتادم دوباره چراغ قرمز شد خب اینم از اخرین کاسبیه امروز قدم های آرومم رو به طرف ماشینا برداشتم شیشه ی چندتاییشونو زدم ولی جوابی نگرفتم د لعنتیا مگه با پنج تومن فقیر میشین دستی به شالم کشیدم و آوردمش جلو به طرف ماشین بعدی رفتم که با کمال ناباوری همون پسر جوون صبحو دیدم با تعجب بهش خیره شدم که با حس کردن سنگینیه نگاهم سرشو به طرفم چرخوندو نگاهم کرد چشماش سرخه سرخ بودن یکم روم دقیق شد و چشماش رو ریز کرد بعد از گذشت چند ثانیه سکسکه ای کرد و متفکر گفت عه تو همون دخــتــر صبحیه نیــستیــ طرز حرف زدنش یه طوری بود متعجب به معنای اره سرمو تکون دادم که خــوبه ی کشدار گفت موندن پیشش برام سودی نداشت چون صبح گل خریده بود مسلما الان نمی خرید شاید حداقل می تونستم بقیه گلامو بفروشم خواستم راهمو کج کنمو برم که صدای کشدارش به گوشم رسید _هعــے کجا مــیری ازش ترسیدم فکر کنم مست بود که اینطوری حرف میزد گارد گرفتم و با لحنی تند گفتم باید برم دیرم شده داداشام دعوام میکنن شب زیاد بیرون بمونم پوزخندی به حرفم زد _هه بی غیــرتا اجازه می دنــ اینجا گل بفروشی بعد حق نداری بــــیرون بمونی اخمام تو هم رفت حق نداشت به برادرام توهین کنه اونام مشغله های خودشونو داشتن تا بوق سگ توی این ساختمون اون ساختمون کار می کردن من فقط می تونستم کمک کوچیکی بهشون بکنم دستامو مشت کردم و به طرف غریدم _تو حق نداری به داداشام توهین کنی تویه غریبه حق نداری بهشون بگی بی غیرت اونام مشغله های خودشونو دارن سرشو تکون داد و زیر لب گفت _غیرتو نشونشون میدم و رو به من ادامه داد _بیا بشین میرسونمت خونتون نمی تونستم به یه مرد غریبه اعتماد کنم میترسیدم مامانم همیشه می گفت هیچ وقت سوار ماشین هیچ کسی نشم حتی اگر از خستگی رو به مرگ هم بودم خودم بیام خونه بنابراین گفتم خودم میرم مزاحم نمی شم عصبی غرید بشین دیگه الان چراغ سبز میشه بوق ماشینا کاری کرد که دستپاچه بشمو سریع در عقبو باز کنمو بشینم لعنت به این ادما لعنت به این بوقایی که زندگیمو ازم گرفت بوق ماشینا کاری کرد که دستپاچه بشمو سریع در عقبو باز کنمو بشینم وقتی ماشین راه افتاد فهمیدم چه غلطی کردم از توی آینه نیم نگاهی بهم انداخت چندسالــته اب دهانمو قورت دادم با صدایی که از ترس می لرزید گفتم 16سالمه خــوبه اسمت چیه اخه به این مردک چه ربطی داشت من اسمم چیه و چندسالمه چشم غره ای بهش رفتمو کوتاه گفتم _ونوس راه نما زدو سرشو تکون داد _خوبه مــنم سامــیارم فکر کنم خوبه تیکه کلامش بود وای این چه فکریه تو این موقعیت وای نکنه مسته کش دار حرف میزنه دارم واقعا کم کم میترسم ازش خودمو جلو کشیدمو به صندلیش ضربه ای وارد کردم _من پیاده می شم بیشتر از این مزاحمتون نمی شم به قلم زهرا ص و آیدا بسطامی نگاه تحقیر آمیزی بهم انداخت _این موقع شــبــ تو این خیابونای شلوغ کجا می خوای بری خودم میرسونمت خونتون کجاست سرمو انداختم پایین خونم کجا بود پایین ترین نقطه شهر بعد با این ماشین مدل بالاش بیاد اونجا داداشام منو با یه پسر غریبه ببینن میکشنم اصلا از این بعید نبود منو ببره بهم تجاوز کنه صبح قیمت خودمو میخواست الان میخواد کمکم کنه با به یاد اوردن حرف صبحش تنم لرزید تازه به عمق فاجعه پی بردم ترس تو تک تک سلول هام رفته بود وای خدایا صندلیو تکون دادم نیاز نیست منو برسونی وایستا پیاده میشم جوابمو نداد که با جیغ گفتم _میگم وایستااا از تو آینه خشمگین بهم خیره شدو زد کنار کشدار و خمار گفت مثل بچه ادم میای میشینی جلو فهمیدی میتونستم موقعی که پیاده میشم راحت فرار کنم پس سرمو تکون دادمو با سرعت دره طرف خودمو باز کردم که قفل بود چند بار دیگه سعی کردم ولی باز نشد با قهقه ی سامیار به خودم اومدم _خیلی خنگی دختر فکر کردی میذارم پیاده شی و در ری نخیر از وسط صندلی ها بیا جلو لعنتی ای زیر لب گفتم و داد کشیدم نمیام ولم کن د ن د نداشتیم لش بیار جلو زود باش بچه اینقدر حرفش جدیت داشت که خفه شدم و از بین صندلی ها به جلو رفتم سرجام نشستم که نگاهه خیرشو حس کردم رد نگاهش روی لبام بود از ترس لبمو توی دهنم بردم که چشماش سرخ شد نگامو به جاده دوختم که فهمیدم این راه پایین شهر نیست باترس چسبیدم به صندلی و گفتم کجا میری اقا چرا از این ور میخوای بری باترس چسبیدم به صندلی و گفتم کجا میری اقا چرا از این ور میخوای بری ســامیار نگام رو لبای خوش فرم و قرمزش ثابت بود نمیتونستم نگاهمو از اون لبای هوس بازش بگیرم یه دختر شونزده ساله چی داشت که اینطوری منو جذب خودش کرده بود با گفتن اینکه کجا داریم میریم اختیار از کف دادم خمار گفتم حالم بده ونوس اینجور مواقع فقط رابطه و لمس تن کسی می تونه آرومم کنه متعجب بهم خیره شد که تن نحیفشو از روی صندلی توی بغلم کشیدم تنش لرز داشت به وضوح میلرزید دستم که روی کمرش به حرکت در اومد به خودش اومد و شروع به دستو پا زدن کرد ولم کن ولم کن لعنتی خواهش میکنم ولم کن اخه به یه بچه چیکار داری دست بهم نزن سعی می کرد خودشو از حصار دستام بیرون بکشه اما من اینو نمی خواستم زورش بهم نمی رسید یکم دستم و شل کردم که سرشو عقب کشید و با ترس زل زد بهم شکمش هنوز بهم چسبیده بود فقط سرشو اورده بود عقب اروم اروم سرمو بردم جلو و لبامو روی لبای سرخش گذاشتم با گذاشته شدن لبام روی لباش تکون بزرگی خورد که با دستم سفت چسبیدمش طوری سفت گرفته بودمش که نمی تونست تکون بخوره لبامو به حرکت در اوردمو اروم می بوسیدمش ماهرانه لباش رو توی دهنم می کشیدم و می مکیدم لعنتی شیرین ترین و خوشمزه ترین لب ها متعلق به این دختر گل فروش بود یه حسی بهم می داد که باعث می شد وحشی شم بنابراین با ولع مشغول بوسیدنش شدم هرچی بیشتر لباشو می بوسیدم بیشتر حریص می شدم تپش قلبشو احساس می کردم اما خودم مهم تر بودم قلبش مثل گنجشک می زد کمرمو با دستش فشرد که فهمیدم نفس کم اورده اروم ازش جدا شدمو باز به لباش خیره شدم اروم زبونمو روی لبش کشیدم نفس عمیقی کشیدو یهو به گریه افتاد متعجب از خودم دورش کردم که شروع کرد به نالیدن اخه من چرا باید گیر تو بی افتم ولم کن تروخدا من بدم میاد می گفتو اشک میریخت پوف کلافه ای کشیدم حس نیازم فوران زده بود ماشین و روشن کردم دوست داشتم هرچه زودتر به خونه برسیم تا مزه این دختر هوس انگیزو بچشم با سرعت هرچه تمام تر می روندم که به مقصد برسم عاشق رابطه بودم اونم با کیس های کوچولو که زیر دست و پام نتونن جم بخورن این دختره ونوسم که همش ور می زد آستین لباسم رو می کشید و مدام التماس می کرد که بزنم کنار تا پیاده شه خشم تمام وجودمو گرفت با پشت دست محکم کوبیدم تو دهنش و فریاد کشیدم دختره ی زر زرو ببند فکتو دیگه هی بهت رو دادم خودت مدارا کن با تو دهنی ای که خورد خفه خون گرفت دختره ی دیوونه ونوســ با تو دهنی بدی که خوردم خفه خون گرفتم خدایا منه بدبخت گیر چه آدمی افتادم اخه این لعنتی از کجا پیداش شد می خواست باهام چیکار کنه اگر اتفاقی می افتاد من با چه رویی بر می گشتم خونه اصلا زنده می موندم با رسیدن به در بزرگی لرز بدی تو تنم افتاد سریع وارد حیاط خونه شد شب بودو این حیاط ویلایی بدجور خوف داشت محو اطراف بودم که دستم کشیده شدو از ماشین پرت شدم بیرون دستمو گرفت و منو دنبال خودش کشید هرچی مقاومت می کردم بی فایده بود چشماش کور شده بود اشکامو نمی دید گوشاش کر شده بودو التماسامو نمی شنید دم در ورودی که رسیدیم به عمق فاجعه پی بردم دستشو محکم گاز گرفتم که دستش شل شد خواستم فرار کنم که موهای بلندمو از پشت کشید جیغ دلخراشی زدم که صورتمو جلوی صورتش گرفت از درد صورتم جمع شده بود _ببین دختر باهام راه بیا وگرنه بد می بینی اشک از چشمام چکید _اقا ولم کن بزار برم من با تو دهنیه دومی که خوردم دیگه تا اخرشو خوندم مجبور بودم دوباره خواست منو بکشه داخل که جیغ کشیدمو سعی کردم دستم رو از دستای قدرتمندش خارج کنم اما کاملا بی فایده بود هلم داد که با کمر روی سرامیکا افتادم درد کمرم وحشتناک بود از درد ناله ای سر دادم که با داد گفت _دیگه داری روی سگیمو بالا میاری اصلا دوست داری همینجا کارتو تموم کنم و لبخند خبیثی زد اروم اروم جلو می اومد لبخندش بزرگ تر میشد و لبخند خبیثی زد اروم اروم جلو می اومد لبخندش بزرگ تر میشد منم روی سرامیکا خودمو با پاهامو دستام لیز میدادم و عقب میرفتم با یه خیز بلند خودشو بهم رسوندو مشغول بوسیدن لبام شد حالم ازش بهم میخورد از این پسرای کثیف هوس باز لبامو میبرد تو دهنشو میک میزد حالت تهوع داشتم احساس می کردم از هر نجاستی نجس ترم زبونشو حس می کردم لبامو مثل وحشیا می خورد و میاورد بیرون روشو زبون می کشید لمس دستشو که روی بالا تنه ام حس کردم جیغی کشیدم که توی دهنم خفه شد جیغ های پی در پی خفه میکشیدم به بالا تنه ام فشاری وارد کرد و هلم داد عقب دستمو به سینم گرفتم قلبم تند تند می زد با وحشت به چشمای قرمزش خیره بودم سر چشمه ای از کارامو دیدی پس اگه بگم همینجا کارتو تموم می کنم دروغ نگفتم سرمو به طرفین تکون دادم خدایا یعنی تموم شد یقمو گرفت و بلندم کرد دستشو به کمرم گرفتو من و توی بغلش کشید به سمت خونه راه افتاد تمام این مدت سرم روی سینه اش بود و با گریه التماسش می کردم _اقا خواهش می کنم ولم کن بخدا کنیزیتو می کنم ولم کن دری رو با پاش باز کرد و وارد شد با ترس سرمو از سینه اش برداشتمو به اطراف نگاه کردم چشمای ترسیده ام تو کل اتاق می چرخید که یهو ولم کرد با کمر روی تخت فرود اومدو بالا پایین شدم مشغول باز کردن دکمه های پیرهنش شد بعد در اوردن پیرهنش دستش سمت کمربند شلوارش رفت که جیغ بلندی کشیدم چون محو کارای خودش بود با ترس سرشو بلند کرد که سریع از تخت پایین اومدمو به پاش افتادم _توروخدا بهم کاری نداشته باش اصلا منو بکش ولی این کارو باهام نکن پوزخندی بهم زد اخه تویه خیابونی رو چه به دختر بودن از همین راه استفاده کن درآمد خوبی کسب می کنیا و قهقه ی بلندی سر داد خدایا این جور موجوداتت که فقط بلدن روی سر ما فقیرا بزنن رو از زمین بردار با جیغ گفتم منه فقیره بدبخت می ارزم به یه لاشیه پولدار مثل تو با گفتن این حرف خشمگین بهم خیره شد دیگه کارم تموم شده بود وای خدا غلط کردم با جیغ گفتم منه فقیره بدبخت می ارزم به یه لاشیه پولدار مثل تو با گفتن این حرف خشمگین بهم خیره شد دیگه کارم تموم شده بود وای خدا غلط کردم یه بار دیگه بگو چه زری زدی دختره ی خیابونی اشکام مثل سیل از چشمام می باریدن غ غلط کردم گوه خوردم کاریم ندا با سیلیه برق آساش صورتم به سمت راست چرخید کل طرف چپ صورتم به گزگز افتاده بود لعنت به دهانی که بی موقع باز شود موهام رو دور دستش تاب داد و بعد بلندم کرد حیف اگه آدم می بودی باهات راه میومدم اما الان مثل اینکه خودت دوست داری خشن بک نمت از درد هنوز صورتم جمع بود درد موهامم بهش اضافه شده بود لبامو به دندون گرفتم و سرمو تکون دادم _خواهش میکنم کاریم نداشته باش من چه گناهی کردم گیر تو با پرت شدن یهوییم روی تخت از ترس خفه شدم سگ لرزه میزدم اومد روی تخت و روم خیمه زد خب خب برسیم به لذت جویی دکمه های مانتومو با دوتا دستاش خواست باز کنه که دستامو دور دستاش حلقه کردم سرشو اورد و بالا بهم خیره شد که با چشمای اشکی لب زدم خواهش میکنم بی رحم دستامو پس زدو یکی پس از دیگری مشغول باز کردن دکمه هام شد دیگه چقدر اصرار کنم چقدر خدامو صدا کنم تا الان نجاتم نداده مگه بعد این نجاتم میده ینی خودمو بسپرم دستش با گرم شدن سینم ترسیده نگامو به دستاش دوختم که مشغول ور رفتن با سینه هام بود خواستم اعتراض بکنم که با لباش خفه ام کرد لبامو محکم می بوسید حالم داشت از بوی الکل دهنش بهم می خورد همونطور که لبامو می بوسید دستشو به جای جای بدنم می کشید حالم از این حقارت بهم می خورد شده بودم زیر خواب با قرار گرفتن دستش لا ی پام جیغی زدم و دستشو پس زدم ازم جدا شدو بهم خیره شد خواستم التماسش کنم که بوسه های ریزش روی گردن و بالای سینم نذاشت حرفی بزنم دستمو گذاشتم روی سینه اش و خواستم از خودم جداش کنم اما نشد خیلی هیکلی بود و قدرتش زیاد زور بدن نحیف من یک پنجم بدنشم نبود بوسه های ریز روی سینه هام میزدو گاهی گاز می گرفت التماسام بی فایده بود کامل مانتومو از تنم در اوردو به بدن سفیدم با لذت زل زد و کامل مانتومو از تنم در اوردو به بدن سفیدم با لذت زل زد و دستش به طرف یکی از سینه هام اومد تو مشتش فشردش که آخم در اومد زیر لب جونی گفتو مشغول در اوردن شلوارم شد دستو پا میزدم تا نتونه شلوارمو در بیاره اما نمی شد اخر که دیدم کارم بی فایده اس عضله های پامو منقبض کردمو پاهامو به هم چسبوندم ولی این کار دقیقا برابر شد با پایین کشیده شدن شلوارم جیغ زدم بادرد با حقارت ولی انگار این گرگ هوس باز فقط به فکر خودش بود دوباره به سمت سینه هام اومد یکیشونو به دهن گرفت و اون یکی رو تو مشتش می مالید خسته شده بودم میدونستم دیگه آخرشه دیگه چقدر مقاومت اشکام خشک شده بودو فقط هق میزدم نفسم به سختی بالا میومد با قرار گرفتنش بین پام فاتحه امو خودندم خداحافظ دخترانگیم نتونستم ازت حفاظت کنم اخر عاقبت ما دخترای کار همینه اینکه تجاوز بشه بهمون شرتمو از پام در اورد دیگه هیچ حسی نداشتم یخ زده بودم با قرار گرفتن چیز داغی بین پام و وارد شدنش از سر درد جیغی زدم _خداااااا روم خیمه زده بودو خودشو بهم می کوبید لگنم زیر شکمم رونم همشون باهم درد گرفته بودن این تازه اول بدبختیام بود خودشو محکم بهم می کوبید و به سینه هام ضربه میزد کی می خواست ارضا شه فقط بی حال با هر ضربه اش ناله ای سر میدادم داغون شده بودم احساس می کردم روحم مرده سرم به طرف شونه چپم کج بودو بدنم با هر ضربه اش تکون می خورد با شدت ضربه محکم دیگه ای زدو بی حال افتاد روم ازش متنفر بودم پست کثیف از درد شکمم بالا اومدو با کمر محکم کوبیده شدم به تخت دیگه تموم شده بود همه ی داراییمو از دست دادم کمی که گذشت از روم کنار رفتو طرف دیگه تخت خوابید ناباور دستی به وسط پام کشیدم که گرمیه مایه ای رو احساس کردم دستمو جلو چشمم گرفتم که قرمزیه خون رو روش دیدم کمر درد و دل درد امونمو بریده بود دستم به زیرشکمم بودو از درد به خودم می پیچیدم و لعنتش می کردم چشمامو بسته بودمو فقط گریه می کردم خدایا چرا من مگه به کسی آزار می رسوندم نفهمیدم دقیقا کی ولی از شدت درد بی هوش شدم و به عالم بی خبری فرو رفتم با حس راه رفتن چیزی روی صورتم چشمامو باز کردم چشمام تار می دید و می سوخت به اطراف نگاه سردرگمی انداختم که پسری رو بالاسرم دیدم وحشت زده خواستم بلند شم که زیر دلم تیر شدیدی کشید چشمام از درد زیاد درشت شد و دستمو به زیر دلم گرفتم و جیغ خفه ای کشیدم دستی دور بازوم حلقه شد تازه یاد دیشب افتادم اون پسره توخیابون و تجاوزش با یادآوریه کامل دیشب جیغی از حقارت کشیدم سعی کردم خودمو از حصار دستاش نجات بدم ولم کن آشغال کثافت حرومزاده متجاوز زورت به من رسیده بود هاننن جیغ میزدمو گریه میکردم سامیار منو تو بغلش کشیدو فشرد _هیشش اروم باش نمیخواستم اون کارو بکنم باور کن دیشب مست بودم به شدت سرمو از سینه اش بیرون کشیدم که دل و کمرم همزمان تیر کشید _آخ اشغال کثافت دخترانگیمو گرفتی الان می گی مست بودم دستشو به معنی سکوت بالا اورد چی می گی حالا چیکار کنم یه کاریه شده دیگه منم عاشق چشمو ابروت نیستم بخوام نگه ات دارم حرف درستم بهت نیومده می تونی بره هری نا باور به این سگ پست خیره شدم ینی اخرش همین ولم کنه منه بدبخت با این سرافکندگی برم چی بگم به داداشام سرمو ناباور براش تکون دادمو اشکام جاری شد تو تو می خوای با این خفت ولم کنی پوزخند بی خیالی زد پ ن پ نگه ات می دارم می تونی گمشی از خونم ادمی نبودم که خودمو به کسی بندازم ولی این ادم اشغال بد داشت نامردی می کرد _اقا میخوای ولم کنی من به خانوادم چی بگم چشمای رنگیش سرد شد _به من ربطی نداره من نمی کردمت یکی دیگه میکردتت با پایان حرفش پوزخندی نثارم کرد خدایا بنده هات خیلی اشغالن توف به شرفشون که حاضر بودن برای پنج دقیقه لذت جنسی برای یه عمر زندگی یه دخترو نابودن کنن دلم بدجور درد میکرد ولی سریع شروع کردم به پوشیدن لباسام شدم ولی بی خیر از اینکه بازم بازم ملاقاتش میکنم اما اینبار جایگاه ها عوض میشه زمین به طور فجیعی گرده دستم رو زیر دلم گرفته بودم و خمیده و قوز کرده راه می رفتم از کنار هر کسی که رد میشدم نگاهش رو با زمان طولانی ازم می گرفت حتی نمی تونستم گریه کنم انگار که چشمه ی اشکام خشک شده بود زیر دلم مدام تیر می کشید و باعث می شد بیشتر خمیده بشم اون همه مسافت از بالای شهر تا پایین شهر رو با پای پیاده اومدم با اون حال روحی و جسمی خرابم جلوی در آهنی و رنگ و رو رفته ی خونه مون رسیدم آب دهنم رو قورت دادم و مشت بی جونم رو بالا آوردم و دوبار به در کوبیدم صدای کشیده شدن دمپایی روی زمین نشون می داد که یه نفر داره میاد بعد از باز شدن در نگاهم به اخمای تو هم محمد حسین افتاد با دیدنم چشماش گرد و مبهوت گفت _ونوس کنارش زدم و وارد شدم دیگه جونی توی بدنم نمونده بودم روی زمین افتادم که بدو به سمتم اومد شونه هامو توی دستاش گرفت و نگران گفت _تا الان کجا بودی جوابی ندادم و فقط خیره شدم تو چشماش چقدر دلم میخواست الان اشک توی چشمام جمع بشه اما چشمه ی اشکم خشک شده بود صدای خشمگین امیرحسین منو به خودم اورد _لال شدی ونوس کجا بودی از دیشب تا حالا جوابی بهش ندادم که فریاد کشید _کرم که شدی تمام بدنم می لرزید نگاهم رو از محمد حسین گرفتم و بهش دوختم توی چشماش با نفرت خیره شدم از همجنساش بدم میومد _خیلی دلت میخواد بدونی به سختی از جام بلند شدم دکمه های مانتوم رو باز کردم و با یه حرکت درش آوردم جای جای بدنم کبود بود دستم رو روی کبودی گردنم که فوق العاده درد می کرد گذاشتم و گفتم _این روی کبودی قفسه سینم گذاشتم _این تاپم رو بالا دادم اون لحظه دیگه هیچ حیایی توی وجودم نبود به دوتا کبودی روی شکمم اشاره کردم و جیغ زدم _این زیر دلم تیر کشید خم شدم و جیغ زدم _اینا یعنی چی یعنی خواهرتو بی آبرو کردن زندگیشو سیاه کردن دنیاشو ازش گرفتن دیشب که من داشتم جون می دادم کجا بودین دیشب که توی دستای یه گرگ لاشی داشتم زن می شدم کجا بودین هق هقم بلند شده بود اما کجا بود اشکایی که پهنای صورتم رو خیس کنه امیر حسین مبهوت نگاهم می کرد دوباره با زانو روی زمین افتادم و ضجه زدم _خدایا از بنده هات متنفرم ادامه نوشته

Date: March 28, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *