سلام به همه دوستان داستانی که میخونید واقعیت زندگی تلخ منه که بخاطر یه انتقام بچگانه چطور خودم رودرگیر زندگی پراز نفرت کردم من سال۷۸تازه ۱۶سالم شده بود استخدام ارگان دولتی شدم رفتم برای اموزشی که ۲ سال بوددر تهران باهربدبختی بود این دوسال به پایان رسید من به شیراز رفتم برای دوره تخصصی وقتی که دیگه دوره تخصصی به پایان رسید سنم شده بود۲۰ سال البته در طی این دورهای اموزشی درسهم میخوندیم تو اموزشگاه نظامی هر ۶ماه ۱۲روز مرخصی داشتیم بگذریم شده بودم یه جوون ورزشکار سفید نه زیاد خوش طیپ برگشتم شهرستان که سمت شمال بود روزدوم مرخصی بودرفتم خونه همسایمون که پسرش همکلاسم بود بعد احوال پرسی این حرفا بامحسن تنها شدم اون موقع تلفن ها ایدی کالر نداشت محسن همش مزاحم اینو اون میشد بهش گفتم چرا مزاحم میشی گفت تو نمیدونی که خونه سرنبشی کوچمون تازه مستاجر اومده شوهرش تهران کار میکنه میگن زنه اهل حاله وحتی چند نفر دیدن که یه بنده خدایی میره خونش صبح زود میزنه بیرون گفتم خوب به ماچه ربطی داره گفت باید ماهم بکنیم دیدم محسن زیاد تعریفشو میکنه گفتم بزار یه امتحانی منم کنم سنگ مفت گنجیشک مفت شمارهرو ازش گرفتم و رفتم خونه از فرداش شروع کردم زنگ زدن چند بار زنگ زدم مرد برداشت نگو شوهرش اومده بوده مرخصی که جمعه دوباره رفت تهران من دیگه کارم شده بود زاغ زدن خونه اونا خانمه که اسمش فریده بود زنی ۳۴ ساله قد متوسط سفیدو خوشگل زنگ زدم گوشیرو برداشت معرفی کردم گفتم فرهاد هستم میخوام باهاتو ن دوست بشم این حرفا فحش دادو قطع کرد بعد دوباره چند ساعت بعد زنگ زدم بازم فحش دادو تهدید کرد قطع کرد منم شده بودم سریش هی زنگ میزدم دیدم اینجوری نمیشه باید دنبال راه دیگه بود از پشت بام خونمون کوچه قشنگ تسلط داشتم تابستون بود به بهونه خوابیدن بالای پشت بوم زاغ اونجارو میزدم تااینکه بعد دوشب زاغزدن دیدمیکی از فامیلامون که اسمش بهنام بود اومد توکوچه سیگارشو روشن کرد دورو برشو دید میزد که یهو درخونه فریده بازشد رفت توخونه منم تااین صحنه رودیدم بعد ۱ساعت پریدم سریع رفتم پای تلفن کارتی زنگ زدم خونه فریده گفتم فرهادم دیدم فلانی اومد خونتون این حرفا که فریده گفت بهنام کیه برو باباه بچه پرو گفتم باشه حتی الن زن بهنامو میارم اونجا که ازترس گفت نه تروخدا ابروم میره نکن این کارو ازخجالتت درمیام که من گفتم اگه دروغ بگی بادوربین فیلم برداری کردم میرم نشون میدم نمیدونم این بهنام بیچاره ازکجا پابه فرار گذاشته بود دیگه این شد که فردا تو کوچه منو دید گفت زنگ بزن کارت دارم بعدش دیدم بهنام اومد خونمون که بهم گفت تو روخدا ابرومو نبری بدبخت میشم زنم طلاق میگیره این حرفا منم گفتم به فریده بگو هوای منو داشته باشه منم نمیزارم ابروتون بره گفت باشه اون بامن شب شد زنگ زدم فریده گفت ساعت ۱بیا توکوچه دروبازکردم بیاتو منم دیگه توکونم عروسی گرفته بودم که امشب میکنم دیگه فریده جونو رفتم حموم پشمارو زدم به خودم عطرزدمو لباس خوب پوشیدم رفتم داروخونه ترامادول گرفتم برای اولین بارباارکتورخریدم خوردم رفتم خونشون رفتم تو که اخم کردو گفتم سلام گفت گیریم علیک حالا دیگه یه بچه ۲۰ ساله ازمن باج میخواد گفتم نه عزیزم باج چیه من از تو خوشم اومده تو پا ندادی مجبور شدم از طریق دیگه وارد شم که بعد خندید وگفت خیلی زرنگی ورپریده گفتم مااینیم دیگه خلاصه رفت در حالو قفل کرداومد تو اتاق خواب راهای دررو نشونم دا گفت اگه یک وقت کسی اومداز اینجا فرار کن گفتم باشه رفت میوه اوردو قلیون اوردو یه نیم ساعتی گذشت دیدم خانم سیخ سنجاق اورد وسط گفتم اینا چیه گفت قبل سکس میکشم زود ارضا نشم دوست ندارم زود ارضاشم که گفت تو هم بکش کمرت سفت شه گفتم من نکشیدم تاحالا بعدشم دولتی هستم درست نیست گفت باشه اومدم کنارش دراز گشیدم سرم و گذاشتم روی رونای پاهاش شروع کردم مالیدن سینه هاش که داشت شهوتی میشداخو اوخش دراومدهبود بلند شد رفتیم تو اتاق خواب دوم که تخت بود توش شرو کردیم حال کردن یکدفه به خودمون اومدیم دیدم دا رم کسشو لیس میزنم اونم داره کیرمو باولع ساک میزنه لامسب جوری میخود انگار ۲۰ساله کارش همینه من کونو خیلی دوست دارم برش گردوندم به شکم خوابید کون خیلی تپلی داشت لامسب میزدی روش مثل ژله تکون میخورد شروع کردم به مالیدنوخوردن خیلی حشرم زده بود بالا به حالت داگ استایل شروع کردم تلمبه زدن بعد گفت درازبکش بشینم روش اون اومد روش نشست دوباره حالا نکن کی بکن دوباره شروع کردم طاق باز کردم دیدم ارضا نمیشه من داشت ابم میومدگفت بروتویخچال اسپری بیاراوردم زدبه کیرم بعد ۱۰دقیقه شروع کردم تلمبه زدن نیم ساعتی طول کشید تاارضا شه بعد شم من ارضا شدم خیلی خسته شده بود ولی من هنوزم میخواستم که گفت بخوابم همینجافردا صبح زود برو خوابیدیم بیدارشدم دیدم س ۵ صبح یک بار دیگه کردمش س ۶۳۰ بود زدم بیرون وای تازه شروع رابطه زندگی من بود که داستان تازه ازاینجا بعد شروع میشه که فرداشب مینویسم براتون لطفا فحش ندید چون داستان واقعیته زندگیمه که هم جنبه سکسی داره هم عبرت گرفتن تشکر نوشته
0 views
Date: February 8, 2019