سلام دوستان خوبین اسم من امیر الان 26سالمه ولی خاطرم مربوط به دوسال قبل برمیگرده چیزی که میگم واقعیه من تازه ازدواج کرده بودم که یه عمه ترشیده داشت زنم من با اون خیلی راحت بود چهرش اصلا خشگل نبود چند سالیم از من بزرگ تر بود از سر راحتی شماره همو داشتیم اویل که عقد کرده بودم همیشه اخر شب باهم اس ام اس بازی میکردیم بعد از چندوقت من دیگه تو نخش رفته بودم چون سینهاش درشت بود و کون خوش فرمی داشت بالاخره دلو به دریا زدم یه شب تو پیامها بهش گفتم دوست دارم یه حس خاصی بهت دارم بخاطر همین حرف چند روز خبری ازش نبود منم بیخیال شدم که شب اخر شب دیدم پیام اومد اره خودش بود و بعد از چندقیقه حرف زدن بالاخره راضی شد باهم باشیم ولی مراقب باشیم مخصوصا توجم دیگه نگاهامون فرق کرده بود به هم چند وقت که گذشت به خودم وابستش کردم پیشنهاد سکس بهش دادم خیلی بهش برخورد که چه فکری درموردش میکنم ولی باهزار زحمت فقط قبول کرد من سینهاشو بخورم اصلا از خونه در نمیومد گاهی وقتا که خانواده زنم خونشون بودن من میخواستم برم اونجا قبلش بهش اس میدادم میومد تو حیاط یواشکی درو باز میکرد من تو حیاط ازش لب میگرفتم و سینشو میخوردم اما من قانع نبودم بدنشو میخواستم بالاخره بعد از کلی بدبختی من عمع رو کشیدم بیرون بار اول که اومد فقط تونستم کیرمو به دستاش برسونم اصلا راه نمیداد چون میترسید ولی دلش میخواست دیگه عادت کرده بودیم به دیدن هم استفاده از فرصت برای لب گرفت تو راه دستشویی حرف زدن باتلفن بعد مدتی من نامزدبودم هنوز باور کنید نزدیک یکسال طول کشی تا اینو بکشم خونه خونه پدر خالی شد کلا دوروز وقت داشتم روز اول فقط صرف زبون ریختن شد تا بالاخره راضی شد به هوای رفتن دکتر بیاد بیرون من خوشحال عروسی بود تو کونم فرداش قرار گذاشتیم رفتم دنبالش سوار شد ولی به خودش فحش میداد که چرا اومده ایناش اعصاب خوردی بود راه افتادم به سمت خونه تا اومدم خونه رید ازترس پیاده نمیشد به هزاز زور پیادش کردم اومدیم تو خونه اول رفتم ذغال گذاشتم برا قیلون اومدم کنارش نشستم شروع کردم لب گرفتن تو لب باسینش بازی میکردم خدایش قیافه نداشت ولی بدنش بیست بود سفید شاسی بلند دکمه های مانتوشو باز کردم ولی معلوم بود با اکراه داره لب میده خواستم مانتوشو دربیارم نمیذاشت دیگه اعصابم خورد شده بود بااعصبانیت مانتوشو دراوردم هیچی زیر نپوشبده بود فقط یه سوتین نارجی داشت خیلی غر میزد خوابوندمش زمین سوتینشو دادم بالا سینشو خوردم یکم اروم شد میدونستم بهش بگم عمرا نمیذار بکنمش وقتی داشتم سینه میخوردم چون یذره داغ شدبود دکمه شلوارشو باز کردم ولی وقتی فهمید اعصابی شد گفت قرار نبود شلوارمو در بیاری گفتم قرار چیه فقط میخوام پاهاتو ببینم باحرف خرش کردم شلوارشو دراوردم انداختم اونطرف تر که نپوشه بلند شدم خودم لخت بشم چشماشو بسته بود یا واقعا ترسیده یا ادای تنگارو درمیورد نمیدونم ولی من غرق شهوت بود وقتی خوابیدم روش یه حال خوبی دادبهم که دوبرابر شهوتی شدم حال بدبختی دراوردن شورتش بود با بدبخت درش اوردم کس خل فکر میکرد میخوام پردشو بزنم التماس میکرد نزنی ابروم میره گفتم بابا برگرد لاپای میکنم ولی وقتی برگشت کونشو که دیدم دیونه شدم لای کونشو باز کردم یه تف انداختم رو سوارخ کونش سفت کرد منم برا اینکه بذاره گفتم شل نکنی میره تو کست اونم احمق باور کرد من سریع کیرو خیسش کردم گذاستم دم سوراخش تا ته فروکردم یه جیغ زد کر شدم درش اوردم حالا خرشده بود میگفتم پاشو بریم با داد بازم شروع کردم زبون ریختن راضی شد خوابید این دفعه اروم اروم کردم توش ولی گریه میکرد فقط فحش به خوزش میدادولی من هم حشری هم ازاینکه عمه زنمو میکردم خوشحال بودم ولی خیلی کونش خوش فرم و بزرگ بود تا میتونستم کردمش وقتی ابم میخواست بیاد گذاشتمش تو همه ابمو خالی کردم خیلی حال بهم داد و بعد اون دیگه خودشم میخواست چندین بار من تو خونه خودشون بیرون کردمش و تونستم راضیش کنم برام ساک بزنه که اونم براتون تعریف میکنم الانم جددد دی براس راست کردم ولی چون زنم طلاق گرفت اونم دیگه بیخیال من شد نوشته
0 views
Date: August 23, 2018