سلام این داستان به جون جفتمون حقیقته چند سال پیش من بودمو یه مغز سکسی و یه کیر همیشه راست که جز تف و صابون گلنار چیزی نصیبش نشده بود یه پسرخاله هم داشتم که وضعش بدتر از من نباشه بهتر نبود خلاصه اینکه ما هردو دائم الکف بودیم و کیر به دست روزها به همین منوال گذشت و گذشت تا اینکه ما تصمیم گرفتیم کیری از عذا دربیاریم و افتادیم دنبال پیدا کردن شماره از اون خانمایی که به شغل شریف کار رابندازی جوانان مشغولن پسرخالم زرنگتر از من بود بعد از معدود تلاشی بالخره شماررو پیدا کرد و خوشحال و شاد و شنگول و پیروزمندانه پیغام داد که ااورکا اورکا خلاصه قرار گذاشتیم همو ببنیم و زنگ بزنیم و اوکی کنیم و بریم بفاکیم بعد از نیم ساعت انتظار کشیدن زیر افتاب داغ تابستان پسرخاله نیش ترمزی بر نیسان آبیش زدو منم آنی پریدم تو ماشین و رفتیم یه جا پار کردیم و پسرخاله جان شماررو گرفت بعد از اینکه ده بیست تا بوق اشغال خورد بالاخره تماس برقرار شدو و یه زنی پشت تلفن جواب داد خلاصه با کلی دروغ و مکر و حیله که شمارتو از کجاآوردیمو سربازیمو کارگریمو تو کفیم و بدبختیمو بیایم ما را بنواز آدرس نصفه نیمه ای داد و راه افتادیم به خیابان مورد نظر که رسیدیم دوباره زنگ زدیمو بعد هز چندتا بوغ اشغال جواب داد و گفت بیاین فلان کوچه ماهم کیرامون شده جنس هسته ی زمین و درکونمان عروسی رسیدیم سر کوچه دوباره زنگ زدیم و همان منوال تکرار شد و گفت صبر کنید مشتری دارم رفت زنگ میزنم صبر کردیم مشتری جان رفتو زنگ زد گفت در فلان رنگ بازه بیاین تو رخش آبیو پارک کردیم و رفتیم داخل کوچه و وارد اندرونی شدیم کوچیک بود مثلا یه تخته قالی کرمون راحت پرش میکرد اندرونی دوتا در داشت یکیش همون که وارد شدیم یکی هم اونور که به کوچه بغل باز میشد برا مواقع ضروری خلاصه سرتونو درد نیارم وارد اتاق شدیم دونفر بودن یکیشون تپل و ناز و خوشگل یکی هم یه کم کمتر تپل و قدبلند و خوش اخلاق تا گفتیم سلام گفت نفری بیست تومن پیاده شین پیاده شدیم و اون قد بلنده دلارارو گرفت و لون قدکوتاهه همراهه پسرخاله جان رفتن تو اتاق کناری منم محو تماشای سینه های این قدبلنده بودم که پسرخاله اومد بیرون گفتم چی شد گفت کردمش گفتم به این زودی گفت اره تا رد کردم تو آبم اومد بدبخته زودانزال حالا نوبت من شد رفتم داخل اتاق کمی تاریکتر بود یه پنجره داشت با یه پرده زخیم که اندک نوری از افتاب سوزان تابستان به زور خودشو میچپوند خو اتاق رو تاقچه روبرویی یه گلدان دست ساز بود و بسته دستمال کاغذی و و چند تا لباسکار برا کیرای شریفه مشتریا خانومه شلوار از پا کنده بود د دراز کشیده بود ولی بالا تنه یه چیزی پوشیده بود گفت شلوهرتو دربیار منم که کس ندیده آمپر چسبوندم نمیدونم تو خوابم یا رویا شلوارو تا زانو دادم پایینو گفت بشین نشستم شورتمو درآورد یه لباس کار پوشوند به کیرمو دراز کشیدو و لباس بالاتنه رو داد بالا و سینه هاش افتادن بیرونو و گوشیشو برداشت و جواب مشتری بعدیو داد و تا قطع کرد دوباره زنگ گوشی به صدا در هومد همونطور که داشت با مشتری بعدی حرف میزد با حرکت دست و چشم و ابرو به من گفت که چرا معطلی مشغول شو منم کل فیلم سوپرا که دیده بودم از مغزم رد میشد و به این فکر میکردم که سرکار الیه یا علیه را به روشی بنمایم که منو کشید رو خودش خواستم ازش لب بگیرم سرشو چرخوند و گفت لب نمیدم منم رفتم سراغه سینه ها شل سفت بودن ولی سمت چپیه نوکش برعکس بجای اینکه بزنه بیرون رفته بود داخل خلاصه مقداری سینه هاشو مالیدمو کیرمو هم مالیدم به در کوسش و فشار دادم البته دروغ چرا نیازی به فشار نبود کیرم رفت تو خلاصه حس خاصی نداشت اونم اصلا متوجه نبود داشت با مشتریاش به توافق میرسید منم شروع کردم تلنبه زدن اونم برا اینکه پولش حلال بشه دوسه تا آخ مصلحتی گفت و منم بعد از چند تا تلنبه یا تلمبه ابم ریخت تو کاندومو درش اوردم و با دستمال پاک کردمو دوسه تا هم به عنوان اشانتیون باسنو سینه هاشو دست کشیدمو اومدیم بیرون خاک برسر زود انزال خودم هم اومدیم بیرون و سرمست از اولین تجربه ی سکس سوپری سر کوچه دوتا رانی زدیم به بدن و پسرخاله جان منو رسوند به خونه و تمام تو ماشین هم همش دلداریم میداد که بیست تومن چیزی نیست که خرج کیرمون کردیم حقوق دوروزمونه همش فدایی دارید همتون حال کردید با داستان فقط تورو جدتون فوش یا فحش ناموسی ندین ستاره بچینی بای نوشته
0 views
Date: May 1, 2019