سلام اين داستانى رو كه ميخوام بنويسم براتون اولين سكسى كه داشتمو ميخوام براتون تعريف كنم من سعيد الان 27سالامه اولين بارى كه سكس كردم برميگرده تقريباً به 20 ساله پيش ببين داستان زياد خوندم ولى همه دروغه اصلا حوصله نداشتم يه داستان بنويسم ولى گفتم بزار يكى از خاطرات جالبمو بنويسم اول اينكه انقدر سكس كردم شمارش از دستم در رفته ولى ميخوام اولين بارى كه سكس كردم تعريف كنم بزارين از خودم بگم من الان تقريبا قدم 190 بعد وزنم 83 به خاطر باشگاه كه ميرم بدنم شش تيكست بعد موهام خرمايي چشمام سبزه و خيلى خوش تيپم جورى كه تو خيابون ميرم دخترا بهم تيكه ميندازن خوب بسه ديگه اون موقع كه 7سالم بود تقريباً خيلى داغون بودم چون بچه بودم به قول معروف هنوز كال بودم نرسيده بودم بعد ما تو فايل همه كيرايه بزرگ دارن معلومه همه از پدر بزرگا به ارث برديم من پدر مادرم دختر عمو پشر عموان من يه خاله دارم اون موقع 23 سالش بود منم خيلى شر بودم 24 ساعته توكوچه بازى ميكردم هميشه كثيف بودم باباى من كارش يه جورى بود يه هفته درميون ميرفت مشهد و مامانم به مادر بزرگم زنگ ميزد ميگفت الهامو بفرست اينجا من تنهام خالم هرهفته كه بابام ميرفت ميومد خونه ما برميگرديم به خودم منم اصلا خبر نداشتم كردن چيه چشم گوشم كاملا بسته بود فقط بازى ميكردم داستان از اونجا شروع شد كه يه خانواده تازه اومدن تو محلمون اين خانواده دوتا پسر داشتن اقا اينا اودن با ما بازى كردن اينا اومدن به ما همه چيو گوفتن اقا چشم گوش ما باز شد من رفتم تو فكر كه چرا اين جور بايد بشه كه يه دفه رفتم به مامانم گفتم مامان كردن يعنى چى مامامنم بيچاره سرخ شد منو پيچوند بچه بودم نميدرنستم چيه اقا اين دوتا پسر به ما ياد دادن چجورى جق بزنيم اقا يه مدت بود ميرفتم دستشويى جق ميزدم يعد ابم ميخاست بياد يه حاله عجيبى ميداد خوشم اوده بود روزى دوبار جق ميزدم ابم نميومد كه اندازه يه قطره اب ميز بيرون اقا از اون روزى كه اين دو پسر اين چيزا رو به من یاد دادن فقط به زنا نگاه ميكردم قشنگ خيره ميشدم كه چرا اينا بايد بدن ميرفتم خونه خالمم 24 ساعتم پيش ما بود ديگه اقا اينم يه دامن بلند ميپوشيد با يه لباش استين حلقه اى كه انقدر نازك بود سوتينم نمي بست قشنگ نوك سينش معلوم بود اقا من همش اينو نگاه ميكردم كه خودشم ميدونست نگاش ميكنم ديوس منو اذيت ميكرد مثلاً ميشستيم دامنشو يه جورى ميداد بالا تا من نگه كنم ميدونست نگاش ميكنم همش اذيت ميكرد منو يا من ميخابيدم زمين بغل اوپن ماشين بازى ميكردم ميومد واي ميسداد با سرم كه مثلا كار داره كه من ميرفتم زير دامنش قشنگ پاهاشو ديد ميزدم بعد پا ميشدم ميرفتم دستشويى جق مي زدم آقا اين فهميده بود يه چى ميشود ميگفت پاشو برو دستشويى منم اصلا فكر نميكردم بدونه نگو همه چيو ميدونه خلاصه گذشت يه مدت من كه مدرسه ميرفتم صوبى بودم ظهر كه ميومدم خونه ميرفتم تو كوچه بازى ميكردم تا بعدازظهر بعد ميومدم درسامو ميخوندم ميخابيدم صبح مدرسه ظهر همون روال هر روز يه روز تو كوچه داشتيم با بچه ها خاك بازى ميكرديم اقا من كل بدنمو لباسام خاك بود اودم خونه مامانم منو ديد كم مونده بود سكته كنه گفت بدو حموم از بخت خوب من خالم حموم بود گفت الهام نيا بيرون سعيدو بشور خيلى كثيفه بعد مامانم رفت منم شرو كردم لباسامو دراوردن خالمو درو باز كرد واى چى می ديدم فقط يه شورت پاش بود منو نگاه كرد گفت بودو ديگه سردم شد اقا منم راست كرده بودم شرت پام بود از رو شرت خيلى تابلو بود كيرم قشنگ داشت شورتمو جر ميداد بياد بيرون منم همش دستم جلوش بود داشت سرمو ميشست گفت خودت بشور سرتو تا من دستمو اوردم بالا اين مامله زرتى راست شد من كه چشمام بسته بود داشتم سرمو ميشستم حواسم نبود داره منو نگاه ميكنه كه سرمو شستم از زير دوش امدم اينور ديدم داره نگاه ميكنه به كيرم منم دستمو گرفتم جلوش گوفت اون چيه ميگم منم سرمو انداخته بودم پاين خجالت ميكشيدم گفتم نميدونم چرا اين جورى شده گفت من ميدونم فكر كردى من خرم ميبينم هر روز چجورى دارى نگام ميكنى اگه به مامانت نگفتم منم رفتم چسبيدم با پاهاش عاشق پاهاش بودم گفتم توروخدا نگو ديگه نگاه نميكنم گفت باشه گفت بيا اينور اومد نشست روبرو گفت دستتو بردار منم برداشتم شرتمو يهو دراورد كيرم اومد بيرون كاملا سيخ بود همين جورى داشت نگاش ميكرد پاشد رفت ليفو اورد نشست جلوم شروع كرد به ليف كشيدن من دستمو از شونه هاش گرفته بودم كه نيوفتم اقا چى ميديدم از زاويه بالا دوتا سينه خوشگل اندازه پرتقال كيرم انقدر راست بود گفتم الان كنده ميشه رفت پاهامو ليف بكشه كيرم خورد ب سينهاش داشتم ديونه ميشدم كه اومد ليف بكشه كيرمو گرفت دستش يهو ابم اومد خيلى زياد اومد ريخت رو دستش گفت خاك تو سر بيجنبت كنم منم سرمو انداخته بودم پاين كه يحو مامانم درو زد گفت الهام من ميرم ميدون خريد كنم داداش با زنش داره مياد گفت باشه برومامانم گفت پس حواست باشه تا من بيام خالم گفت چشم كيرم هنوز شق بود گفتم الان ميخوابه ولى اصلا تكون نخورد گفت اين جورى نميشه به مامانت ميگم گفتم تورو خدا نگو ديگه تكرار نميشه گفت به يه شرطى نميگم خيلى ترسيده بودم گفتم هر چى بگى قبوله گفتم چى گفت بهت ميگم اقا يحو اين شرتشو دراورد گفت حالا نوبته تو منو ليف بكشى نشست زمين منم رفتم پوشتش شروع كردم به ليف كشيدن بعد اومدم جلو اومدم سينه هاشو ليف بزنم دستمو زدم به سينش كيرم جلو صورتش بود گفت اين كه هنوز راسته گفتم نميدونم حتماً خراب شده از خنده قش كرده بود گفت بيا پاهامو ليف بزن كاملاً خوابيد زمين منم شروع كردم به ليف زدن كه پاهاشو باز كرد واى چي بود يه كس خشگل بى مو اقا رفتم سمت كسش داشتم بغل پاشو ليف ميزدم روم نميشد كسشو ليف بزنم يه دفه خالمو ديدم ديدم نو حاله خودش نيست داره لباشو ميخوره منم اروم اروم كه داشتم بغل پاشو ليف ميزدم رفتم رو كسش يه يه اهى كشيد من موندم گفتم يعنى اينم داره حال ميكنه ديگه من يه چند ديقه داشتم كسشو ليف ميزدم اينم هي اهو اوه ميكرد گفتم خاله شستم گفت دوشو بيار بشور منو منو دوشو برداشتم از اين شيلنگيا بود اوردم سمتش شرو كردم به اب گرفتن با دستم تميز ميكردم خالم چشماشو بسته بود تو حاله خودش بود منم ابو گرفتم رو سينه هاش با دستم سينه هاشو مالوندم فهميدم خوشش مياد با خودم گفتم بزار كفارو بشورم ميام سينه هاشو ميمالم رفتم سراغ پاهاش شستم ابو گرفتم رو كسش گفتم دست بزنم نزنم گفتم جهنم دلمو زدم به دريا دستمو گذاشتم رو كسش داشتم ميشستم ابم گرفته بودم روش حسابى داشت حال ميكرد چون كونشو هي بالا پاين ميكرد گفتم خاله شستم بعد پاشد گفت دستت درد نكنه ديد دوباره كيرم شق گفت اي بابا اين كى ميخواد بخوابه گفت الا يه كارى ميكنم بخوابه يهو كيرمو گرفت دستششروع كرد به جق زدن زول زده بود بهش منم تو حاله خودم نبودم يحو ديدم كيرم گرم شد چشمامو باز كردم ديدم تو دهنشه داشت ابم ميومودكه كل ابمو خالى كردم تو دهنش بعد پاشدتوف كرد ابمو كلا دو قطره بود گفت الان ميخوابه ديگه گفت حالا نوبته تو من گفتم بلد نيستم گفت بهت ياد ميدم گفتم بدم مياد گفت پس به مامانت ميگم گفتم باشه چيكار كنم سرمو برد سمت كسش گفت ليس بزن لباتو بمال به لبش منم همين جورى داشتم ميخوردم خيلى خوب بود فكر نميكردم انقدر بد باشه همينجورى داشتم ميخوردم يحو بدنش لرزيد با صداى لرزون گفت بسته منم بس كردم پاشدم اونم يه چند ثانيه بعد پاشد ديد دوباره راست گفت واقعاً اين خرابه گفتم خاله ميشه دوباره بخورى گفت خوشت اومده گفتم اره گفت باشه اقا كيرمو كرد تو دهنش شروع كرد به خوردن منم با دستام سينشو گرفته بودم تو دستم يه چند ديقه اى خور خسته شد گفت اين به اين زودى نمياد تو دو دفه ارضا شدى گفت بيا يه كاره ديگه بكنيم خوابيد گفت بيا روم منم رفتم روش جان داشتم به ارزوم ميرسيدم اولين كارى كه كردم سينه هاشو كردم تو دهنم ديدم دوباره همون جورى مثل قبل داره ميشه با دستش كيرمو گرفت ارم اوم كرد تو كسش منم حواسم نبود چون عاشق سينه بودم داشتم سينه هاشو ميخوردم گفت ارم ارم فشار بده منم فشار دادم تا ته رفت تو كسش كيرم داشت اتيش ميگرفت همون جورى داشتم عقب جلو ميكردم يه 10ديقه شد كه ديدم صداش بلند تر شد كه يدفه منو سفت بغلم كرد فشارم داد داشتم خفه ميشدم كه بدنش لرزيد قشنگ حسش كردم كهيه بار ديگه ارضا شد منم با صداى اهو اوه خالم داشتم ارضا ميشدم گفتم داره مياد سريع دراورد كيرمو گرفت دستش شروع كرد به جق زدن دهنشو برد سمته كيرم يه ساك زد ابم امد يحو افتادم ديگه جون نداشتم بلند شم گفت پا شو عشقم الان مامانت مياد ميگه اين همه مدت تو حموم چيكار ميكردين بد ميشه منو شست من اومدم بيرون رفتم لباسامو پوشيدم رفتم رو تختم خوابيدم كه خالمم اومد بيرون لباساشو پوشيد اومد كنار من گفت عشقم نگاه خسته شده قربونت برم من دست زد به كيرم گفت چه عجب به لاخره خوابيد گفتم اره ديگه درستش كردى اومد جلو لبامو بوسيد پاشد بره گفتم خاله ميشه دوباره از اين كارا بكنيم برگشت گفت پرو شديا حالا بزار ببينيم كى موقيتش پيش مياد حتماً اون رفت و در بست من خوابيدم از اون موقع به بعدهر هفته كه ميومد خونمون با هم هماهنگ ميكرديم اون ميرفت حموم من ميرفتم بيرون خودمو كثيف ميكردم مامانم ميفرستاد حموم اين بود داستان نوشته
0 views
Date: August 23, 2018