اولین باری که با هم تنها شدیم

0 views
0%

سلام به همه ی بچه های گل شهوانی من مهتا 19 سالمه و پسر عموم کمال 24عاشق همیم ولی به خاطر کیلومترها فاصله یکی دوبار در سال بیشتر نمیتونستیم همدیگرو ببینیم و رابطمون در حد تلفن و اس ام اس بودخاطره ای ک میخوام تعریف کنم مربوط میشه ب اولین باری ک باهم تنها شدیم ۲سال پیش 28اسفند بود که همگی آماده شدیم تا به شهری بریم ک تقریبا تمام اقوام پدرم اونجا زندگی میکنند تا اونجا10 ساعت راه بود چه فکرایی که باخودم نکردم واقعا استرس داشتم قبل از اون با هیچ پسری رابطه نداشتم حتی یه دوستی ساده خیلی دوس داشتم ببینمش ولی میدونستم ک قدرت این رو هم ندارم ک تو چشاش نگاه کنم این دفعه با دفعه های قبل فرق میکرد دیگه میدونستیم که همدیگرو دوس داریم تمام این راه با کلی فکرتموم شد ساعت3 شب رسیدیم خونه ی پدر بزرگم وشب رو اونجا موندیم روز بعد شام خونه ی عموم دعوت شدیم وقتی پله های خونشون رو بالا میرفتم بدنم میلرزید نمیدونم شاید هیجان زیادبود سرمو که بالا آوردم کمالجلوم واساده بود دست دادیم سلام و احوال پرسی وقتی لبخندشو دیدم آروم شدم دیگه استرس نداشتم شام خوردیم کمال رفت تو اتاقش و بم اس داد چرا ازم فرار میکنی مهتا پاشو بیا پیشم ب بهانه ی دیدن کتابای کمال رفتم تو اتاقش نمیخوای بیای نزدیکتر ی کم رفتم جلوتر و دستام یخ کرده بود ولی کمال روی صندلی نشسته بودوخیلی ریلکس منو نگاه میکرد چه قدر ناز شدی مهتا هیچی نگفتم تو همون مهتای بلبل زبون قبلی پاشد اومد جلو دستمو گرفت چقدر سرده یادته گفتی دوس دارم بغلت باشم مهتا خیلی دوست دارم اینو گفتو لبامو بوسید ی حس عجیبی داشتم تودلم خالی شد حس کردم بیشتراز همیشه عاشقشم بغلم کرد لپشو بوسیدم و گفتم کمال عاشقتم میخوام همیشه پیشت باشم کمال حالا شدی مهتای همیشگیه کمال بلبل زبون خودم خنده هاش دیوونم میکرد مامانم صدام زدو رفتم بیرون ۱ساعت بعد رفتیم خونه ی پدربزرگم وعاشق تراز همیشه بودم تمام حرفاشو باخودم مرور میکردم ۲روز بعد من و مامانم رفتیم خونه ی عموم تا بریم خونه ی خاله ی زن عموم کمال خونه نبود و الناز خواهر کمال گفت ک نمیاد منم اصرار کردم که پیشش بمونم و مامانم قبول کرد اونا رفتن من سریع ب کمال اس دادم کجایی کمالجونم چرا خونه نیستی کمال دارم میرم خونه خانمم تو همیشه باید اینقدر منو چک کنی دی ایندفعه فرق میکنه ها دی کمال تو کجایی دیگه جواب ندادم کمال که رسید خونه الناز گفت عشقت اومد مهتا خانم من ومهتا خیلی باهم خوبیم و رازی بینمون نیست همدیگرو بوسیدیم و رفت تو اتاقش خیلی صبر کردم بیاد بیرون ولی نیومد پاشدم رفتم اتاقش اقا دراز کشیده بود رو تخت چرا نمیای پس خستم باخنده چند روز دیگه ما میریم دیگه حق نداری اس بدی دلم برات تنگ شده بیای بوسم کنی سرحال میشم رفتم بوسش کردم و نشستم کنارش کمال منو سمت خودش کشید سرمو رو سینش گذاشتمو وبوسیدمش کمال بلند شددستشو دور کمرم حلقه زد لباشو رو لبام گذاشت و میخورد واقعا تا قبل از اون بلد نبودم باید چی کارکنم ولی اون لحظه با ولع منم لباشو میخوردم دوس نداشتم حتی یه لحظه ازش جداشم عاشقش بودم بعد لپمو بوس کردو گفت مال کی هستی مهتا فقط فقط تو کمال منو رو تخت دراز کردو خودش روی من بود تمام گردنمو خورد تاپمو در آورد وسینه هامو چند لحظه مالید وبعدش شروع کرد ب خوردن پستونام بهترین حس دنیا بود دوس نداشتم تموم شه شلوارمو پایین کشیدو دستشو توشرتم برد کسم خیس خیس بود با دستش باهاش بازی کرد وای که چه حالی میداد دیگه دست خودم نبود میگفتم کمال با کسم بازی کن همون لحظه شرتمو کامل پایین کشید وشلوار خودش رو درآورد وشروع کرد ب خوردن کسم حال این دیگه خیلی بیشتر بود اه کشیدن من تمام اتاقو پرکرده بود زبونشو تو کسم میچرخوند داشتم از لذت میمردم کمالم چوچولم مال توئه بخور بخور بعدش شرتشو درآورد کیرش15 سانته میمالوندش ب کسم صدای ناله هام بلندترشده بود بلندشدمو کیرشو تو دهنم کردم همشو مثه بستنی لیسیدم تخمای کمالمو خوردم با دستام ی کم مالیدمش ک آبش اومد یه کمشو خوردم بقیشو با دستمال پاک کرد همو بوسیدیم لباسامو پوشیدم رفتم بیرون الناز گفت مثلا من خونه بودما یه کم آرومتر کلی خندیدیم این اولین سکس من با کمال بود خیلی همدیگرو دوس داریم ما مال همیم هرسال ی فرصتی گیر میاریم واسه سکس اگه خوشتون اومد بازم بنویسم نوشته

Date: October 8, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *