اولین تجربه رویایی من با مطلقه

0 views
0%

سلام دوستان من ایمان هستم بچه شهرستانم استان کرمان 18سالمه قدم 175 کیرمم سانت نکردم ولی تقریبا یه وجب میشه اولین باره دارم مینویسم اگه اشتباه املایی پیش اومد ببخشید این خاطره هم واقعیته و کسشر بافی نیست دوستان خودتون تشخیص بدید خب این خاطره برمیگرده به 95 وقتی که من هفده سالم بود خلاصه من اونموقع ها خیلی تو کف کص بودم و خیلیم زیاد داستان میخوندمو فیلم سوپر نگاه میکردم به طوری که تموم فکر و دغدغه ام شده شده بود کص کردن و از یه طرفم همه ی هم سن و سال های من هی لاف میزدن پیش من که ما هر روز کص میکنیم و فلان منم به دروغ میگفتم اره منم یه چند باری سکس داشتم و کسشر الکی میگفتم ریده شده بودم به اعصابم هی به خودم فحش میدادم وپیش میگفتم واقعا من خیلی بی عرضه ام اونا روزانه پنج نفرو ترتیب میدن من بدبخت باید بشینم جق بزنم و حسرت بخورم یه پسر عمو دارم یه سال و نیم ازم بزرگتره و بقول خودش سکس زیاد داشته اسمشم محمده دوست دوران بچگیمه و رفیق صمیمیم اونم میدونه که من تاحالا سکس نداشتم و توکفم خودمم چند بار بهش رو انداختم ولی میگفت که زیدمن به تو که نمیدن و فلان سرتونو درد نیارم اولای خرداد بود یه روز عصر محمد بهم زنگ زد گفت یه مطلقه رو مخشو زدم امشب میخام ترتیبشو بدم ولی جنده نیستش به هرکسیم نمیده گفت فقط یه چیزی گفتم چی گفتش که یه 50تومن تو دستوبالت هست مکان نداشتیم میخاستیم ببریمش باغی جایی ماشینو بنزین بزنیم برا باباشه یه سیگارو دستمال و یه چندتا چیز خوردنیم بگیریم زشته جلو زنه فکر میکن خیلی خسیسیمو ندید پدیدیم شاید سری بعدی نیومد خلاصه منم گفتم الان ندارم ولی تاشب هرطور شده جور میکنم واقعیتش خودمم باور نکردم حرفاشو فک کردم کسشر میگه میخاد تیغم بزنه و کیرم کنه خلاصه من پنجاه تومنو جور کردم شب شد دیدم زنگ نزد بهش پی ام دادم چی شد داداش ایستگامون کردی گفت ن بخدا زنه گفته اخرشب بیا دنبالم زشته من آبرو دارم جلو همسایه ها با یه پسر غریبه ببیننم شر میشه و از این حرفا شهر ما تقریبا کوچیکه گفتم باش پس هروق جور شد بهم زنگ بزن گفت باشه فقط یه زیر اندازم از تو خونتون بپیچون منم گفتم باشه و قبول کردم عاقا ما تا ساعتای دو و نیم منتظر موندیم و دیگ کلا امید نشده بودم و هی به شانس تخمیم لعنت میفرستادم ک دیدم زنگ زد گفت پنج دقیقه دیگه در خونتونم بیا بیرون منم کلا روحیه ام عوض شد انگار که به خر تیتاپ دادی خلاصه اومدو رفتیم بنزین زدیم و یه سری خرت و پرت سیگارم خریدیم بمن گفت تو برو عقب بشین و بعدشم من به اون گفتم که تورو به عنوان نگهبان آوردم و قرار نیس کاری بکنی منم یکم عصبی شدم گفتم کونی منو کشوندی تا بیام نگهبانت باشم و بشینم تماشات کنم که کص میکنی خندید و گفت نه داداش آروم باش تو کاریت نباشه امشب هرطور شده واست جورش میکنم بمن اعتماد کن من هم از رو ناچاری قبول کردم ولی حقیقتش خیلی اعصابم خورد شده بود خلاصه رفتیم در خونه زنه وایسادیم محمدم یه اس داد اومد سوار شد یه زن 27 28 ساله بود قدش متوسط چشم ابرو مشکی با پوست تقریبا روشن خوشگل نبود ولی زشتم نبود خخخ اونموقع من به یه پیرزن آفریقایی هم رازی بودم ماشینو روشن کردیم رفتیم بیرون شهر یه باغ خرما بود که انموقع شب تو اون منطقه خر پر نمیزد منو یه 50 60متر شایدم بیشتر اینور تر پیاده کردن ک مثلا نگهبانم انقد تاریک بود که چشم چشمو نمیدید ماشینو خاموش کردن و پیاده شدن صدای خندشون می اومد من بدبخ به افق خیره شده بودم ی حس عجیبی داشتم هم هیجان داشتم هم استرس داشتم هم میترسیدم طرف نده یا کسی بیاد اصن خر تو خر شده بود بخاطر این ک یکم دور بودن صداشون واضح نبود ولی معلوم بود داره میناله و آخ و اوف میکنه ی لحظه خودمو جای محمد تصور کردم کیرم شق شد نیم ساعت شد اس دادم دادا چیشد چخبرته گفتش همین الان تموم شد ولی روم نمیشه بهش بگم رو در وایسی دارم باهاش نوشتم جونه عزیزت تلاشتو بکن کیرنشم امشبو نامرد گفت باشه باو بصبر فقط هی بخودم فحش میدادم ک چرا حرفشو باور کردم ببین چطور کیر شدم بعد ده مین اس داد که به زور راضیش کردم و زنه گفته ازت این توقعو نداشتمو هزار کسشر دیگه و یکمم گریه کرده ولی فقط زود بیا بکن عجله داره گفتم باشه از خوشحالی میخواستم بال در بیارم خلاصه رفتم اونجا محمدم رفت توماشین دیدم زنه فقط شرت و شلوارشو در آورده چادرشو انداخته رو صورتش مثلا من با نجابتم خخخ خلاصه شلوارمو در آوردم یکم کیرمو مالیدم به کسش موهاشو تازه زده بود حالا هرکار که میکنم کیرم راست نمیشه خودمم تعجب کردم نیم ساعت پیش که شق بود ینی سه چهار دقیقه بخدا هر کار میکردم شق نمیشد زنه هم کفری شده بود میگفت چیکار میکنی دوساعته بدبختی فیلم سوپرم نداشتم اصن یه چیز عجیبی بود تاحالا اونطوری نشده بودم کیره بدبخت کس از نزدیک ندیده بود هنگ کرد خدایی میخاست گریم بگیره گفتم خدایا ضایعم نکن اصن حال کردنش به درک آبروم میره بدبخت میشم خلاصه بعد 5 6دقیقه به زور نیمه شق شد فشار دادم داخل شروع کردم به تلمبه زدن خیلی حال میداد ولی با اون چیزی ک من تصور کرده بودم و من تجسم کرده بودم خیلی فرق داشت 4 5دقیقه شد که احساس کردم آبم نزدیکه بیاد سریع کشیدم بیرون ریختم رو دستمال ابم که اومد از زنه بدم می اومد بعد لباسامونو پوشیدیم سوار ماشین شدیم رفتیم رسوندیمش ینی اونشب انقد خندیدیم منو محمد خدایی هروقت یادم میفته خندم میگیره اخه تاحالا اونطوری نشده بود یه چیز عجیبی بود شق نشدنش نمیدونم چرا اونطوری شده بودم اینم خاطره رویایی من خخ شرمنده اگه خیلی سکسی نبود نوشته

Date: June 17, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *