سلام اسم ها مستعاره ولی خاطرم واقعیه حالا چه باور کنین چه نه به کیرم اصلا مهم نیس بریم سر اصل مطلب اسمم مهدیه و17 سالمه و یه پسر بی خیال دنیا وکاملا حشریم یعنی 24 ساعت روزو کاملا به طور وحشتناکی حشریم فقط پنج دقیقه اول بعد جق زدنم حشری نیستم قدمم 178 وزنم60 خلاصه من یه دوس دختر پیدا کرده بودم که داستانش خیلی طولانیه اگه بخام تعریف کنم زیاد طول میکشه اسمش سحر بود قدشم فک کنم یه وجب ازم کوتاه تر بودو وزنش تقریبا 50 میشد خلاصه یکم لاغر بودو ولی صورتش جذاب بودو موهاش تا روی باسنش بودنو من عاشق او موهاشم حالا بریم سر خاطره روزای اول آشناییمون بودو من خیلی زوق زده بودمو اولین تجربه هر دومون بود من فقط به عشق بازی باهاش فک میکردم تقریبا راستی 5 روز ازم کوچیک بودو من هر روز هم صبا میرفتم جلو مدرسشون هم موقع نهار فقط جمعه ها نمیدیدمش دو هفته از آشناییمون گزشت یه جوری سر سکسو باهاش باز کردم اون دختر ساده ای بودو چیز زیادی نمیدونست تا حالا فیلم پورنو نیگا نکرده بودو اونم من بهش نشون دادم ازش خاستم لب همو ببوسیمو با هزار جور زهمت راضیش کردم برای یه بار همو تو کوچه او ببوسیم صب ساعت شیشو نیم موقع مدرسه رفتن خلاصه روز موعود رسید من یکم زود تر سر قرار بودمو دست پام خیلی بد جور میلرزید اومدو با هم دست احوال پرسی کردیم اونم دستو پاش میلرزید خیلی میترسید بعد همونجوری رفتیم طرف مدرسه نتونستیم همو ببوسیم چون واقعا حس بدی داشتیمو یه حس بدی داشتیم هر دو بعد رفت مدرسه و اومدنی دیدمشو بهش گفتم که فردا همو ببوسیم اونم گفت باشه بعد ازهم جدا شدیمو فردا رسیدو باز سلامو احوال پرسی من یکم امروز حالم بهتر بود ولی اون بازم مثل دیروز بود بهش گفتم عشقم آماده ای گفت فقط زود باش که کسی میبینه بهد اروم اروم رفتم جلو تو چشماش نگا میکردم اونم به یه حالت مظلومانه ای تو چشام نگا میکرد پنج سانتی که به لباش فاصله داشتم چشاشو بست من لبامو چسبوندم به لباش واقعا حسی بود که آرزوشو داشتم دوس داشتم زما همونطوری متوقف بشه ما همونطوری بمونیم بعد چهار پنج ثانیه از هم جدا شدیم لب همو نمیخوردیم فقط به هم چسبونده بودیم من دستاشو بوسیدمو از هم جدا شدیم موقع رسید که داشتیم چت میکردیم که بهش میگفتم واقعا حس خوبی بودو میخام دو با ره تجربش کنم اونم با یکم منو من قبول کرد بعد هفته ها گذشتو به گذر زما لبه همو میخوردیمو اونم کم کم یاد گرفته بود ولی یه جای خلوت میرفتیم منم که تو این مدت یه جوری خجالت داشتم که بهش بگم بیا سکس کنیم فقط بهش میگفتم که نیاز جنسی بیش از حد دارمو سر این موضوع چن بار قهر کرده بود باز آشدی میکردیم چون واقعا همو دوس داشتیم بعد روز ها گزشتو من از اینکه باهاش سکس کنم نا امید بودم که یه روز بهم گفت مهدی اگه ازت یه چی زی بخام قول میدی قبول کنی منم گفتم هر چی که باشه قبوله بعد گفت اگه یه روزی با هم تنها خونه باشیم از اون لحاظ اگه نخام بهم دس نمیزنی که منم گفتم نه عشقم اگه نخای عمرا در ضمن من اگرم بخام دوس دارم دو طرف رضایت کامل داشته باشیم گفت میتونی شب خونتون نباشی گفتم اره گفت من عمرا بتونم شبو تنها بخابم که خیلی میترسمو مامانمینا رفتن شمال واسه مجلس ختم نمیدونم کی که من بخاطر امتحانام موندم تنها بهش گفتم به شرط میام پیشت گفتم درسته از اون لحاظ بهت دس نمیزنم ولی بغل هم باید بخابیم و ماچ و موچ اونم قبول کرد که من دیگه داشتم از استرسو ترسو شهوتو همه چی میمردم ساعت پنج بود زنگ زدم پسر عموم که مثل داداشمه گفتم اگه از خونه ی ما بعد از ساعت یازده شب زنگ زدن بگو خابیده به مامان باباتم بگو که سوتی ندن اونم بدون چونو چرا قبول کرد چون خیلی هوای همو داریم خلاصه سرتونو درد نیارم ساعت یازده شب شدو من رفتم در خونشونو زنگو زدم درو باز کرد رفتم تو حیاط و بعد درو خونرو که باز کردم شهوت برم داشت ولی از استرس کیرم راس نشده بود یه لباس آستین کوتاهه سیاه و یه شلوار سفید تنگ پوشیده بود رفتم جلو بغلش کردمو یه لب کوچیک ازش گرفتم رفتم نشستم میشه گفت دراز کشیدم رو مبل سه نفری اونم اومد جلوم نشستو از لپم گرفت کشید و گفت شام خوردی عشقم گفتم مرسی عشقم خوردم خیلی ناز شدی گلم گفت با چشای نازت میبینی عشقم یه لب بهم دادو رفت از آشپز خونه یکم خرتو پرت آورد نشستیم جلو تلوزیون یکم گزشت بهش گفتم شلوار راحتی داری من بپوشم گفت اره رفت یکی از شلوارای باباشو آورد منم رفتم تو اتاق عوض کردم دور از چشمش بعد یه نگا به خودم تو آینه ای که تو اتاق بود کردم با اون شلواریکه بهم بزرگ بود واقعا مسخره شده بودم رفتم که پیشش بشینم منو که دید زد زیر خنده که گفتم نخند وگرنه میکشم پایین گفت باشه نخندیدیم بیا فیلمتو ببین ساعت یک شب بود که گفت عزیزم خابت نمیاد گفتم اره بریم بخابیم رفتیم تو اتاقو من دراز کشیدم رو تخت اونم چراغارو خاموش کرد اومد بغلم سرشو گزاشت روی بازومو رو به من گفتم خیلی دوست دارم نفسم میمیرم برات گفت منم عاشقتم عشقم کیرم تازه سیخ شده بود 16 سانته زیاد کلف نیس وقتی راس میشه اصلا کجو کوله نیس صافه صاف گفتم یه امشبو ماله من میشی قول میدم اذیت نشیو به آسمونا میبرمت گفت مهدی خیلی میترسم از این میترسم که دست خودت نباشه کاره وحشتناکی باهام بکنی گفتم دستت درد نکنه دیگه منو اینطوری شناختی قول میدم جوجوم هیچ کجات نمیره فقط لاپایی بعد لباشو گزاشت رو لبامو بعد گفت قبوله عشقم اگه با این کار خوشحال میشی من امشبو ماله تو ام به به چه حالی داشتم پرواز میکردم اومدم روش و شروع به لب کردم ستامم رو سینه هاش بودو میمالیدم تمام صورتشو میبوسیدم نرمه گوششو گردنشو لیس میزدمو نفس هامو میزدم بهشون اونم آروم میگفت آههههههههه هاااااااا عاشقتم مهدی عشقمی نفسای هر دومون تند تند میزد لباسشو آروم دادم بالا به همراهه بوسو لیسه بدنش لباسشو در آوردم سوتینشم همینطور اتاق تقریبا تاریک بود خوب دیده نمیشد ولی سینه هاش قالب دستم بود زیاد بزرگ نبودن یکیشو میک میزدمو لیس میزدم اون یکیشو میمالیدم و بر عکس اونم به خودش میپیچیدو سرمو به سینه هاش فشار میداد کم کم اومدم پا یین تر همینطور لبامو زبونم رو شکمش بود بعد شلوارو شرتشو با هم ولی یواش یواش دادم پایین و زبونمو میکشیدم به روناش که شلوارو شورتشو کامل در آوردم پاهاشو لیس میزدم اومدم رسیدم به کسش پاهاشو انداختم بالا و شرو کردم به طور وحشتناکی کسشو میکو لیس زدن سحر دیگه داشت میمرد سرمو با تمام زورش فشار میداد به کسش که کم موندم با کله برم تو یه 5 دیقه ای دادش به هوا رفتو آبش اومدو همه رو نوش جون کردم که فشار دستاش رو سرم نبودو بی حال بود که دهنمو با استین لباسم پاک کردمو اومدم لباشو خوردم یکم بعد حالش جا اومد گفت مرسی زندگیم حالا تو بیا جای من جامونو عوض کردیم اونم همین مراحل رو من انجام دادو من یه بار ارضا شدم اومد ازم لب گرفت گفت حالت خوب شد بریم لا پایی یکم بعد که داشت با کیرم ور میرفت بازم راس کردمو اومدم کسشو لایه پاشو حسابی لیسیدم که اونموقع یه بارم ارضا شد بعد دراز کشید پشتش به بالا بود کیرمو خیس کردمو گزاششتم لایه پاشو عقب جلو میکردم واقعا بهترین حس دنیا بود بیش تر همه وقتی سحر بهم میگفت عشقم تن تن بکن عاشقتم عشقمیو اهو ناله میکرد دو سه دیقه بعد گفتم آبم داره میاد چیکارش کنم گفت میخای بخورم گفتم لایه پات بهتره اینو که گفتم ناله ها و قربون صدقه هاشو بیشتر کردو من کیرمو فشار دادم لا پاهاش ریختم که همشم خالی شد رو تخت بعد برگشتو محکم بغلم کرد منم بغلش کردم گفتم بریم حموم گفت فقط بخاب فردا میریم نمیدونم کی خابم برد سحر عشقم بیدار شو ساعت دهه پاشو بریم حموم همشم میزد سر کیرم بعله یه شب بسیار خاطره انگیزو گزرونده بودمو حالا هر دومون لخت لخت و سحر داشت بیدارم میکرد پاشدیم رفتیم حمومو تو حمومم که یه عالمه شیطنتو هر دو مون دو بار خالی شدیم رفتم خونه چندین باره دیگه عشق بازیمون ادامه پیدا کردو همین الانم با همیمو عاشق هم امید وارم برای شما هم همچین اتفاقی بیوفته مخصوصا اونایی که تا حالا تجربشو نداشتن مرسی از وقت گزاشتنتون نوشته
0 views
Date: March 8, 2020