اولین سالگرد دوستیمون

0 views
0%

سلام اين نوشته طولاني و مفصله و اتفاقات كامله اگه حوصله نداريد يهو بريد قسمت ستاره دارو بخونيد اسمم شاهينه مستعار الان كه اين متنو مينويسم ١٨سالمه از اول راهنمايي دختربازي زياد ميكردم بخاطر نوع تفكر خانوادم و دور و اطرافيام واسم چيز عادي بود همه چيز اوكي بود تاحالا حس وابستگي به كسي پيدا نكرده بودم سال سوم راهنماييم كه تموم شد اوايل تابستون پدربزرگم قلبشو عمل كرده بود و منم حدودا كل تابستون رو خونشون بودم از وقتي كه بچه بودم خونمون هميشه تو مركز شهر بود و حالت محله اي رو نداشت واسه همينم هميشه حداقل نصف تابستون خونه پدربزرگمينا بودمو تو محلشون رفيق زياد داشتم اون سال بهترين رفيقم تو اون محل با يه دختري به اسم ملينا دوست شده بود اولين دوست دخترش بود واسه همين خيلي با من راجع به رابطشون مشورت ميكرد يبار ميخواست بره خونه دوست ملينا واسه اينكه هم اون سوتي نده هم من سر مريم دوست ملينا رو گرم كنم منم باهاش رفتم خونه مريم اينا تو يه مجتمع بزرگ بود كه نگهباناش خيلي گير بودن به واسطه يكي از دوستامون كه خونشون تو اون مجتمع بود رفتيم تو يكم نشستيم و بهم معرفي شديم بعد رفيقم و ملينا رفتن تو اتاق من اون موقع با كسي رل نبودم خيلي خوابم ميومد و حوصله هم نداشتم مريم هم صحبتي نميكرد يكم كه گذشت حوصلش سر رفت و رفت شروع كرد به پيانو زدن پيانوش پشته ميز ناهارخوريشون بود و من نديده بودم همين كه صداي پيانورو شنيدم رفتم كنارش وقتي اهنگش تموم شد شروع كرديم به بحث راجع به موسيقي من خودمم ويولن ميزنم همينجا بود كه از هم خوشمون اومد گرم صحبت بوديم كه ملينا اينا از اتاق اومدن بيرون من رابطم با ملينا هم نسبتا گرم شده بود و وقتي ازم راجع به مريم پرسيد حسمو بهش گفتم گذشت و ما چند بار ديگه هم رفتيم خونه مريم اينا چون هم مامانش و هم باباش كارمند بودن خونشون اكثرا خالي بود خيلي با هم خوب شده بوديم يروز ملينا از گوشي مريم به من زنگ زد و سراغ رفيقمو گرفت كه گوشيشو جواب نميده و شبش از همون خط برام اس ام اس اومد شمارش اشنا بود ولي نميدونستم كيه كه خودشو معرفي كرد من اصلا ادم خجالتي نيستم اونم نبود از اينجا اس دادنامون زياد شد تا اينكه يروز كه دوباره با ملينا اينا رفته بوديم خونشون بهش پيشنهاد دادم اونم قبول كرد ١٢مرداد بود ٢ ٣هفته كه گذشت يروز صبح وسط اس دادن يهو غيبش زد ازش هيچ خبري نداشتم از ملينا هم كه ميپرسيدم اونم بيخبر بود تا اينكه بعد از يماه يكي از همسايه هاشون كه همكلاسيشم بود بهم زنگ زد و گفت كه باباشينا گوشيشو گرفتن و فرداش خودش از خط همون همسايشون زنگ زد و گفت كه ٤شنبه صبح ساعت ٩برم خونشون وقتي رفتم خونشون به محض اينكه همو ديديم يه حسي بهم دست داد نميدونم چرا ولي خيلي بهش احساس وابستگي داشتم اومد سريع بغلم كرد اولين بار بود كه همديگه رو بغل ميكرديم قدش ١٥٩ من ١٩٠ تو بغل من گم شده بود همينجوري گريه ميكرد رفتيم تو اتاقش رو تختش نشستيم كلي از اتفاقات اين يه ماه حرف زديم ٦ ٧ ماه اوضاع همينطوري پيش ميرفت و هفته اي يكي دوبار ميرفتم يا خونشون يا دم مدرسش و حتي لب هم ازش نگرفته بودم تا ٢٩اسفند اون سال كه پنجشنبه بود مامانش رفته بود ارايشگاه و باباشم سركار بود رفتم پيشش خيلي حرفا زديم ميخواستن عيد هم واسه تفريح هم كار باباش برن مالزي جفتمون ترسيده بوديم كه اگه كار باباش اونجا اوكي شه اونجا ميمونن و ديگه همو نميبينيم دم پنجره اتاقش يه مبل تك نفره داشت نشوندمش رو اون مبل زانو زدم بين پاهاش پاهاشو دورم قفل كرد تو چشماي هم نگاه كرديم ميدونست نميخوام ببوسمش واسه همين پا پيش گذاشت و لبشو گذاشت رو لبم دستام يخ كرده بود ميترسيدم كه اگه مالزي موندگار بشه با اين خاطره هاش چيكار كنم ولي دلمو زدم به دريا و شروع كردم به خوردن لباش بغضم گرفته بود نميخواستم گريمو ببينه كيفمو برداشتمو رفتم ديگه باهم حرف نزديم تا يه شب كه تو فيسبوك بهم پي ام داد خيلي ذوق داشت گفت كه كارشون اوكي نشده كه بمونن و ١١اُم برميگردن خيلي خوشحال شدم يه مدتي ديگه همو نميديديم تا اينكه تو امتحاناي خرداد كه خونشون هرروز تا ظهر خالي بود هرروز كه امتحان داشت از دم مدرسش تا خونشون باهم ميرفتيم ديگه همه همكلاسياشم با من اوكي شده بودن تو مدرسشون همه منو ميشناختن روز اولين سالگردمون بود كه رفته بودم خونشون چنتا از دوستاشم بودن يه جشن كوچيك گرفتيم بعد رفيقاش رفتن بغلش كردم بردمش تو اتاق خوابيدم روشو شروع كردم به قلقلك دادنش و گاز گرفتنش بعد يه مدت اروم دراز كشيديم كنار هم پشتشو كرد بهم و كونشو چسبوند به كيرم من خودم زدم به نفهميدن ١٠ ١٥دقيقه همينجوري تو سكوت موهاشو ناز ميكردم پاشدم رفتم دسشويي و برگشتم ديدم لم داده به بالاي تختشو داره با پمپ انسولينش ور ميره ديابت داره پاهاشو هي باز و بسته ميكرد به شوخي بهش گفتم چيه ميخاري تو بخاروني نذار كار به جاهاي باريك بكشه توله سگ نه بابا تو بي بخار تر از اين حرفايي يه شلوار جذب مشكي پاش بود از كش شلوار و شرتش باهم بلندش كردم كه دستشو گرفت كه مانعم شه ديدي ريدي مال بابام كه نيس سگ خورد مال تو دستشو برداشتو شلوار و شرتشو باهم دراوردم تازه فهميدم كه نه خانوم خيس كرده و اين كسشرا هدف داشته نشستم جاش و به بالاي تختش تكيه دادم ميدونستم كه پرده داره يكم با كسش ور رفتم كه ديگه شل شده بود دست نگه داشتم و شروع كردم به اروم ناز كردنش چي شد جا زدي نه خوشم نيومد كه خر فرضم كردي چرا عشقم مگه چيكار كردم ميدوني از اين كسكلك بازيا بدم مياد وقتي خيس كردي خب عين ادم بهم بگو مگه با هم تعارف داريم زد زير خنده و برگشت رو به من و با دستش سرمو گرفت و محكم به لباش فشار داد در گوشم با صداي اروم گفت عاشقتم كسكش من لاله گوشمو مكيد و رفت پايين ميخواست كمربندمو باز كنه ولي هر چي سعي كرد نتونست خنديدمو زدم تو سرش خاك تو سر بي عرضت كنن كمربندو دكمه هاي شلوارمو باز كردم شلوارمو از پام در اورد شرتمو يكم داد پايين كه فقط سر كيرم معلوم شه يه زبون بهش زد و گفت مممممم چه ناهاريييي شرتمو در اورد يكم با كيرم بازي كرد بعد شروع كرد به خوردن سرش خيلي دندون ميزد يكم كه گذشت بلندش كردم تاپشو از تنش در اوردم سوتينشو باز كردم پمپشو گذاشتم كنار پاش پيرهنو زيرپوشمم دراوردم جفتمون كامل لخت بوديم خوابيدم روش شروع كردم به لب گرفتن با يه دستم سينه شو ميماليدم با يه دستم شكمشو اروم ناز ميكردم قبلا شوخي شوخي فهميده بودم كه اين كار خيلي حشريش ميكنه جفت سينه هاشو شروع كردم به ماليدن و همزمان گردنشو ميخوردم كم كم صداش دراومده بود رفتم سراغ كسش شروع كردم به خوردن كامل خيس بود با شستم چوچولشو ميماليدم اهش بلند شده بود سرمو با دستش فشار ميداد به كسش سرعتمو بيشتر كردم تا يهو بدنش يه لحظه سفت شد و كمرش از تخت جدا شد و بيحال شد بلند شدم چهار دست و پا نشوندمش رو تخت حال نداشت حرفي بزنه و حالا نوبته ارضا شدنه من بود انگشتمو كامل با تف خيس كردم اروم شروع كردم به بازي كردن با سوراخ كونش كم كم انگشتمو كامل كردم تو كونش يه مقدار بازي كردمو عقب جلو كردم كه قشنگ جا باز كنه بعد٢تا انگشتمو اروم كردم تو اروم جيغ ميزد معلوم بود كه خيلي دردش گرفته همينطوري حدود يه ربع طولش دادم كه ٣تا انگشتم قشنگ جا باز كردن تو كونش با تف كامل كيرمو خيس كردم ٢تا از انگشتامو تو كونش بازي ميدادم و با اونيكي دستم كيرمو ميكشيدم به كسش دوباره داشت جون ميگرفت و حشرش ميزد بالا انگشتمو دراوردم و كيرمو گذاشتم رو سوراخ كونش اروم شروع كردم به عقب جلو كردن كم كم همشو كردم تو يكم صبر كردم شروع كردم به عقب جلو كردن سرعتمو بيشتر كردم ديگه از خودم بيخود شده بودم نفهميدم چجوري گذشت و آبم اومد و تو كونش خالي كردم ديگه هيچي نفهميدم و رو تخت ولو شدم ساعت حدود ١٤بود زنگ زديم ١ پيتزا اوردن و ٢نفري خورديم حدوداي ساعت ١٦بود كه من شق كردم و بهش گفتم و اوكي داد كه دوباره بكنمش خوابوندمش لب ميز تحريرشو اول با انگشتم يكم سوراخشو باز كردم و سر كيرمو كامل با تف خيس كردم و گذاشتم رو سوراخ كونش اروم شروع كردم به عقب جلو كردن كيرم تو كونش تا قشنگ جا وا كرد اولش براش سخت بود اين پوزيشن ولي بعد پاهاشو انداخت رو شونه هام منم با دستام رونشاشو طوري گرفته بودم كه رو ميز سر نخوره هي عقب جلو ميكردم ولي نميخواستم سريع ارضا شم واسه همين هر ٤ ٥دقيقه يكم مكس ميكردم و با سينه هاش بازي ميكردم بعد١٥ ٢٠دقيقه ديگه يه سره عقب جلو ميكردم حسابي دردو تو قيافش ميديدم كه ميخواست ازم پنهانش كنه ولي ديگه از خودم بيخود بودم و فقط عقب جلو ميكردم تا ابم اومد و دوباره ريختم توش دوباره دراز كشيدم رو تخت ساعت حدود ١٧بود كه ديگه من پاشدم كه بيام خونه دم در چندبار همو بوسيديم و من رفتم تا وقتيم كه من برسم خونه باهم تلفني حرف زديم اين اولين سكسمون بود و هنوزم بعد ٤سال با هميم و كلي اتفاقات واسمون افتاده نوشته

Date: January 14, 2020

4 thoughts on “اولین سالگرد دوستیمون

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *