سلام به دوستان اسم من پارساست 20 سالمه داستان از اینجا شروع میشه که من با دختری به اسم ندا دوست شده بودم و بهش علاقه زیادی داشتم اصلا اونو به خاطر اینکه باهام ازدواج کنه میخواستم و به جز حس علاقه هیچ جور دیگه نگاهش نمی کردم یا بهتره بگم اونو به خاطر سکس نمی خواستم خلاصه من و ندا حدودا دو سالی با هم بودیم اون همیشه به من میگفت که منو تنها نذار تا ابد باهام بمون دیگه تو تین دو سال من خیلی بهش وابسته شده بودم و به جز چند تا بوسه و بغل کاری هم باهاش انجام نداد بودم این آخرای دوستیمون من حس کردم که کمتر به من ابراز علاقه میکنه و کمتر باهام بیرون میومد تا اینکه شهریور سال 89 بود که بهم زنگ زد گفت پارسا من دیگه نمی خوام این رابطه ادامه داشته باشه و از این جور حرفا منم باورم نمیشد که این رابطه داره تموم میشه حدودا یه ماهی التماس میکردم که تو رو خدا نرو باهام بمون من بدون تو نمیتونم زندگی کنم و ار این جور حرفا تا این که دیگه جوابمو نداد منم حال و روز درست و حسابی نداشتم که به مرور زمان تصمیم گرفتم دیگه بهش فکر نکنم شیش هفت ماهی از جدایی باهاش گذشته بود و منم دیگه نمیخواستم با کسی باشم تا اینکه یه روز تو نت یه سایت دوست یابی رو پیدا کردم عضو سایت شدم واسه خودم چندتا دوست پیدا کرده بودم و باهاشون چت می کردم که بر حسب اتفاق با نازنین آشنا شدم و با هم زیاد چت میکردیم که یه بار نازنین گفت که بیا ببینمت راستی یادم رفت بگم نازنینینا هم تو تهران بودن خلاصه اولش قبول نکردم چون می ترسیدم اون اتفاق دوباره برام تکرار بشه نازی گفت خوب حداقل عکستو برام سند کن ببینم من با کی دارم چت می کنم که براش فرستادم و که اونم ایمیلمو فهمیده بود عکس خودشو برام سند کرد که منم باز کردم دیدم خدایی خیلی خوشگل بود من ازش خوشم اومدش یه مدت گذشت که با خودم فکر کردم تا کی میتونم تنها یاشم و فقط به عنوان دوستی باهاش باشم و وابستش نشم خلاصه بهش پیشنهاد دوستی دادم و اونم که انگار از خداش بود قبول کرد تا اینکه روز موعود رسید قرارو گذاشتیم و رفتم دنبالش با ماشین باباهه دیدمش سوارش کردم چه چیزی بود با عکسش سر تا پا فرق داشت دیگه ماتم برده بود و بهم گفت نمیخوای چیزی بگی بعد منم نخواستم روز اولی تابلو بازی شه دیگه به بدن نازش که مثل اسمش ناز بود سعی کردم نگاه نکنم و کلی با هم حرفیدیم بعد رسوندمش خونشون من که نمیخواستم رابطمون در این بمونه دنبال سکس بودم چند باری بهش اس های بوس ولب فرستادم که اونم بدش نمیومد سریع جواب میداد تا اینکه یه رفته بودم باهاش آبشار تهران وسط هفته بود و خلوت هوا هم گرم بود از ماشین پیاده شدیم داشتیم از پله ها می رفتیم بالا که دیدم خسته شده گفتم دستت و بده من که کمکت کنم رفتیم بالا نشستیم زیر درخت بید که شاخه های زیاد بندی نداشت خلاصه داشت حرف میزد انقدر به لباش نگاه کردم که یهو گفت به چی نگاه میکنی منم گفتم به لبات که فقط اس ام اسی بوسم میکنه که گفت اگه بخوای واقعی ام میشه ها منم از خوش حالی گفتم از خدامه که بهم گفت پارسا خیلی دوست دارم منم گفتم همینطور لبامون به هم نزدیک شد و چسبید به هم انقدر لبای همو خوردیم که رژ لبش پخش شده بود و لبای منم رژی شد دوباره شروع کردیم به لب گرفتن که دلو زدم به دریا دستمو از رو شونه هاش آروم آروم کشیدم گذاشتم روی سینه های نازش دیدم چیزی نگفت جراتم بیشتر شد شروع کردم از رو مانتو مالیدن بعد از یه خورده مالش از روی مانتو دستمو با زور از روی مانتو رسوندم به سوتینش یه خورده که مالیدم یه آهه کوچولو کشید یقه مانتوش گره داشت بازش کرد دستم آزاد شد راحت تر شدم گفت صبر کن بند سوتینش از اونایی بود که از جلو باز میشه بازش کرد حالا دیگه بیشتر حال میکرد همون جور که دستم روی سینه هاش بود داشتم ازش لب می گرفتم اون یی دستمو رسوندم به روناش صدای نفاس عوض شده بود یه 10 دقیقه همین طور ادامه داشت و دستم از روی ساپورتش کشیدم به کسش که خیلی داشت حال می کرد منم تا حدودی لذت میبردم تا اینکه دستشو گرفتم گذاشتم روی کیر اولش کاری نمی کرد ولی دستشو فشار دادم که بماله اونم این کارو کرد دیگه توی اون محیط نمیشد کار دیگه ای کرد کم کم از هم جدا شدیم سوار ماشین شدیم که بر گردیم خونه هامون چون جفتمون ارضا نشده بودیم و هنوز خیلی حشری بودیمو ماشین که گوشه پارکینگ پارک بود و 3تا ماشین دیگه کلا تو اون محیط بود منم این فرصت بهترین فرصت دونستم و خلاصه دوباره لبامون به هم چسبید بعد چند دقیقه جدا شدیم گفتم نازنین بریم عقب ماشین بهتره دیدش کمتره حداقل کسی بیاد تا نزدیک نشه نمیفهمه چکار میکنیم نازنین گفت نه میترسم زشته و خلاصه بعد کلی کس لسیس راضی شد اومدیم عقب نازنین و خوابوندم خودم رفتم روش شروع کردم به لب گرفتن داشتم سینه هاشو میمالیدم و سرمو اوردم پایین شروع کردم به خوردن گردنش یواش یواش لیس میزدم و همزمان دکمه های مانتوشو باز میکردم که رسیدم به سینه هاش سینه هاشو انقدر خوردم که صدای آه آهش ماشینو گرفته بود یواش یواش زبونمو میکشیدم روی بدنش و میومدم پایین که ساپورتشم تا نصفه در آوردم شروع به خوردنه کسش از روی شرت کردم دیگه چشاش بسته بود فقط حال می کرد منم هر چند دقیقه نگاه میکردم کسی نیاد مارو ببینه ساپورتشو کلا در اوردم و شرتشم همین طور وای چی میدیدم خیلی تمیز بود کسشم یکم خیس شده بود دیگه هیچی حالیم نبود مثل دیونه ها شروع به خوردن کردم دیگه صداش خیلی بلند تر شده بود هی میگفت جووووووووون عشقم داره کسمو میخوره بخور عزیزم همش ماله خودته من با این حرفاش کلی تحریک میشدم که بدنش شروع به لرزش کرد و بی حال شد فهمیدم ارضا شده حالا نوبت اون بود بهش گفتم نمیخوای به من حال بدی گفت چرا عزیزم حالا من نشستم روی زانوهام چندتا لب ازم گرفتو کمربندمو باز کرد و شلوارمو تانصفه اومد پایین کیرم از روی شرت دید با دستش می مالید راستی کیر بزرگی ندارم طولش و عرضش 4 خلاصه شرتمو داد پایین کیرمو کرد تو دهنش بعد یواش یواش شروع به لیس زدن کرد که خیلی حال میکردم خیلی خوب ساک میزد بدونه این که بخوره به دندوناش راستی آب من دیر میاد شروع به لیس زدن تخمام کرد که دیگه بعد 15 دقیقه دیدم داره کیرم داغ میشه بهش گفتم داره آبم میاد بسه اونم از دهنش در اورد و نوبت من بود بهش گفتم بچرخ می خوام بذار تو سوراخت گفت نه من دخترم دیونه گفتم میدونم می خوام از پشت بزارم اولش گفت نه درد داره کلی اسرار کردم تا بالاخره قبول کرد پشتشو کرد بهم کونشو قنبل کرد منم شروع کردم به خوردن کس و کونش چون هردو راحت یتونستم بخورم زبونمو میکشیدم به کسش و تا کونش می اوردم فشار میدادم تو بهد چند دقیقه انگشت اشارمو بازور کردم تو کونش خیلی تنگ بود چند دقیقه نگه داشتم بعد یواش عقب جلو کردم حالا دو انگشتم کرده بودم تو دردش گرفته بود دوباره مکث کردم جا باز کنه شروع به عقب جلو کردن کردم دیگه جا باز کرده بود کم ناله می کرد دستم در اوردم و یه تف انداختم روی سوراخش و کیرم یواش سرشو کردم تو آخ و اوخ می کرد یواش یواش میکردم تو تا اینکه کامل گذاشتم توش چند دقیقه همون حالت بودیم که خودش خیلی یواش عقب جلو میکرد خیلی حال می داد تنگ و داغ تا اینکه دیگه درد و زیاد احساس نمی کرد و خودشو با شدت می زد به بدنم دیگه خسته شد حالا خودم با تمام وجود عقب جلو می کردم بهد چند دقیقه که حسابی جا باز کرده بود کیرمو در می اوردم یهو میکردم تو این کارم باعث میشد جیغ کوچولو از روی لذت بزنه دوباره شروع به تلمبه زدن کردم دیگه داشت آبم میومد گفتم کجا بریزم تا بخواد جواب بده بریز روی کمرم نصفشو ریختم تو کونش بقیش روی صندلی ماشین و کمرش چند دقیقه تو بقلش خوابیدم ازش تشکر کردم اونم خیلی لذت برده بود و ازم تشکر کرد تمیزش کردمو لباسارو پوشیدیم راه افتادیم به سمت خونه این بود داستان اولین سکسم با نازنین امید وارم خوشتون اومده باشه راستی از این ماجرا 2 ماه میگذره و من پرده نازنینو تو خونمون زدم که قرار گذاشتیم با هم ازدواج کنیم و دیگه فکر نکنم نازی مثل ندا هوس رفتن کنه نوشته
0 views
Date: July 2, 2024