سلام این خاطره ای که میخوام براتون بگم مربوط میشه سال 85 وقتی که من کارشناسی ناپیوسته تو یه دانشگاه قبول شدم و اومدم تهران و خونه رهن کردم ترم اول بودبا یکی از بچه های کلاس به اسم محمد بیشتر میگشتم چون اونم مثل من عشق کامپیوتر بود و تو خیلی از زمینه ها مثل من کار کرده بود و هر چند وقت یه بار میرفتم خونشون یا اون میومد تو خونه ای که کرایه کردم بودمو شب نشینی میکردیم و فیلم میدیدم و از این جور کارای دانشجویی یه شب که خونه محمد بودیم و تو اتاقش با داداش کوچیکش امین میگفتیم و میخندیدیم مامانش صداش کرد و فرستادش چیزی بخره محمد رفت بعد داداشش گفت بزار یه سی دی فیلم از دوستم گرفتم ببینیم چیه سی دی آورد و گذاشت تو لپ تاپ فیلم سوپر بود من یکم جا خوردم چون داداشش یکم سر به زیر میخورد باشه ولی چیزی نگفتم و کم و بیش دیدم و تا محمد برگشت با شام اونم سی دی رو سریع در آورد و خلاصه دورهم شام خوردیم کم کم داشت خوابمون میگرفت که به داداشش گفت بره واسه من رخت خواب بیاره بخوابم اونم رفت رو تخت خودش و کم کم خوابش برد امین بعد از یه ربع اومد و دیدم دو تا رخت خواب واسه من و خودش آورد و گفت منم میخوام اینجا بخوابم و خواهرم تو اتاقم خوابیده اینجا راحت ترم منم گفتم اوکی حله و خلاصه چراغو خاموش کرد و من و امین کنار هم خوابیدیم قبل خواب از هر دری حرف میزدیم و از اونجایی که من یکم تپل بودم دیدم هی هر از گاهی وسط حرفاش یه دستی میکشه به شکمم و میلرزوندش و میخنده و میگفت چقدر باحاله شکمت خیلی دوست دارم یا دستشو میکشید رو پام منم ناخوداگاه کیرم راست شده بود ولی از و اونجا که فکر میکردم به اونجاها کار نداشته باشه و خیالم راحت بود گفتم بزار راست بشه کی به کیه نگو این کونی خان برنامه چیده از قبل شاید تو ذهنش این بوده که چون این قزوینیه حتما بکنه در صورتی که من اصلا تا اون موقع تو فاز سکس نبودم و تو عالم خودم بودم دیدم کم کم دستش پایین رونم میاد و یوهو گذاشت رو نوکه کیرم و فهمید بعد جور راست شده من سعی کردم جو رو عوض کنم و انگار نه انگار که چیزی فهمیدم گوشیمو از بغلم برداشتم گفتم ببین گوشی جدیدم چقدر جالبه یکم امکاناتشو نشون دادم ولی اون کم و بیش با زدن نوک انگشتاش به پاهام و سر کیرم باهام ور میرفت من به رو خودم نمیاوردم ولی خوب حس و حالم و داغ تر میکرد کم کم دیگه سست شده بودمو اون کونده هم فهمیده بود و دستشو بیشتر نگه میداشت رو کیرم بعد دستشو کرد تو شرتم کیرمو گرفت تو دستش باز مقاومت کردم ولی زیاد نمیتونستم یه طوری شده بودم یکم که مالید رفت زیر پتو و عین جن غیبش زد و تا به خودم بیام دیدم بعله کیرمو گرفته دستش داره میخوره من شوکه شدم و واقعا نمیدونستم چی بگم یوهو فشارم افتاد و بدنم شروع کرد لرزیدن خیلی خفن اونم هول کرد گفت چی شده گفتم نمیدونم ولی تو ذهنم هزار مورد میگذشت نکنه محمد بیدار شه نکنه کسی بیاد این چه کاریه دارم میکنم این دوستم از اون لاتای روزگار بود اگه یه لحظه یه چشش باز میشد میدید خلاصه بعد اینکه تا پتو انداخت روم یه کم آروم شدم گفتم داداشت گفت اون مثل خرس میخوابه نگران نباش منم دیگه کم کم هیجانم به ترس داشت غلبه میکرد و اونم دوباره شروع کرد مالیدن من و رفت زیر پتو و ایندفعه شروع کرد ساک زدن حرفه ای و با زبونش رو نوک کیرم بازی میداد منم کیرم دیگه شده بود گرز رستم بعدش پاشد کرم لیز کننده آورد مالید به کیرم بعد سوراخ خودشم چرب کرد و سوراخ کونشو محکم چسبوند به کیرم هی فشار میداد منم با انگشتام دو طرف سوراخشو وا کردم و یه فشار کوچیک دادم و بازم فشار دادم تا سر کیرم آروم رفت تو کونش با اینکه ظاهرا از قبل آمادش کرده بود ولی بازم تنگیش کیرمو اذیت میکرد کم کم 20 سانت کیرمو تو کون کوچیک و گرمش جا دادم و شروع کردم مثل اسب به تلمبه زدن و از اونجا که یه کم ترسیده بودم و نمیتونستم خوب لذت ببرم کمرم سفت شده بود اونم به نفس زدن افتاده بود و واقعا داشت مادرش گاییده میشد و میگفت چرا آبت نمیاد منم میخواستم زودتر تموم شه شلوارمو بپوشم تا کسی بویی نبرده خلاصه دیگه با هر بدبختی بود تمام صحنه های سکسی و فیلم هایی که دیده بودم و با سرعت تو ذهنم مرور کردم و تند تر تلمبه زدم که آبم با فشار تو کونش خالی شد و بعدش از حال رفتم اونم یه نفسی عمیق و داغ کشید و گفت چه سکس قوی ای داری کونم چطور بود منم با حس بیحالی و خوشحالی گفتم عااالی بود بعد یه لب ناشیانه ولی به نوبه خودش داغ از هم گرفتیم و گفت من میرم یه سیگار بکشم تو حیاط توهم بگیر بخواب و خلاصه خدا رو شکر کردم که داداشش نفهمید و فرداش با روحیه شاد رفتم دانشگاه بعد اون بارها و بارها اومد خونه مجردیمو باهم سکس کردیم تا وقتی که رفتم تو کار جنده کردن بعدشم پارتی و سکس گروهی و دیگه بدم اومد از پسر کردن و پیچوندمش الانم دیگه اگه سر محمد رضا گلزار و بزارن رو خوشگل ترین کون دنیا عمرا پسر بکنم این اولین بارم بود که داستان مینوشتم ولی همونطور که فهمیدید واقعی بود امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته
0 views
Date: September 16, 2018