این داستان بر می گرده به اولین تلاش من برای سکس. تو سالهای دبیرستان بودم – سال دوم دبیرستان بودم که این داستان اتفاق افتاد- که من و همایون پسر عمه ام ، مثل همه هم سن و سالها بخش قابل توجه ای از ذهنمان در گیر فکر کردن به سکس بود البته اون زمان – یعنی دوره جوانی ما مثل الان نبود که هر جقله بچه ای امکان دسترسی به انواع و اقسام فیلم و عکس سکسی داشته باشه و خیلی ها اولین کس و کونی که تو زندگیشون می دیدن ، کس و کون همسرشون بود. مدت ها بود که من و همایون پسر عمه ام که کمتر از یک سال از من بزرگتر است شدید تو کف بودیم و تنها حرف مشترک ما صحبت درمورد زن ها و دختر های فامیل ، آشنا ، همسایه ، غریبه و کوفت و زهرمار بود و همش در مورد راه دوست شدن و ارتباط برقرار کردن با یک جنس مونث برنامه ریزی می کردیم که خوب صد البته یا تخم نمی کردیم برنامه رو اجرا کنیم و یا وقتی شروع می کردیم خیلی زود به در و دیوار می خوردیم و داستان رو ادامه نمی دادیم تا این که دیدیم بین دوستان داریم عقب می افتیم و چند نفری تجربه سکس با جنده پیدا کرده بودند و دهن ما رو صاف کردند انقدر که در مورد تجربه های سکسی خفنشون به ما پز می دادند آخر سر ما هم به این نتیجه رسیدیم که بهتر است تا زمانی که دوست دختر پیدا نکردیم برای رفع کوتی هم شده ، بریم سراغ خانم بازی بر اساس تجربه دوستان به فکر خانم آوردن به خانه افتادیم که خیلی زود متوجه شدیم که ای بابا تقریبا هیچ وقت خانه ما و عمه اینا خالی نمی مونه – البته بعدا متوجه شدیم اگه خانه خالی هم داشتیم سایرمراحلش هم زیاد ساده نیست – و تازه متوجه شدیم اون دوستان یک حداقل امکاناتی داشتن برای خانم بازی که ما اون رو نداریم. به فکر دوستانی با آن دوستان خاص افتادیم به منظور مشارکت – بخوانید سواستفاده – از امکانات شون که اون هم متاسفانه چون قبلا رابطه زیاد خوبی باهاشون نداشتیم و تابلو بود به چه منظوری است به در بسته خورد تا این که یک روز همایون خوشحال به سراغم آمد که رضا یکی رو پیدا کردم که خودش خونه هم داره ایول ، چه ازاین بهتر، جنده ای که خودش مکان هم داشته باشه نور علی نور بود. سریع ما هم حساب کردیم تا توجه به قیمت وپول تو جیبی که داشتیم، چند وقت یک بار می تونیم بکنیمش و از این جور خیالات. قرار شد اولین روزی که طرح کاد داریم زود کلاس رو بپیچونیم و بریم کس بکنیم – زمان ما در دوران دبیرستان یک روز ازهفته رو بچه ها باید می رفتن کار عملی یاد بگیرند و اسمش طرح کاد بود که فکر کنم الان دیگه وجود نداشته باشه – خلاصه با هر مکافاتی که بود ساعت 10 -5/10 آزاد شدیم و رفتیم به سمت خانم بازی. همایون آدرس جنده رو نشونم داد. واو ، تو محله ای بود که تا حالا نرفته بودیم و زیاد هم خوشنام نبود. حس خوش آیندی نبود ولی خوب چه کار می شد کرد خودمان را رسانیدم به اون محله ، درهم برهم و شلوغ و پر از اراذل و اوباشی که خود ما رو به چشم جنس کردنی می دیدن، سنگینی شرایط محل و هیجان و ترس خانم بازی بد جوری بهمون فشار آورده بود و عملا ریده بودیم به خودمان. لامصب آدرسی هم که داشتیم آنقدر کس شعر بود که مگه می شد پیداش کرد ، جرات هم نداشتیم ازکسی سوال کنیم.
0 views
Date: May 8, 2018