سلام من ی دخترم و داستانم واقعیه اگ دوس نداشتین باور نکنین ی روز دوس پسر دوستم بهم اس داد ک بیا با هم رفیق شیم من دوست دارمو ازین حرفا چون من ی بار آشتیشون داده بودم شماره منو داشت ولی ازم خواست ک دوستم چیزی نفهمه منم بهش علاقه داشتم واسه همین قبول کردم دوستم 3بار خونه امیر رفته بود و من اینو میدونستم و امیرم میدونست ک من تاحالا ب کسی حتی دست ندادم آخه من 17سالم بود و امیر دومین دوس پسرم بود خلاصه امیر هی با تعریف کردن اون 3باری ک دوستم رفته بود خونشون سعی میکرد منوتحریک کنه 2ماه از دوستیمون گذشت من علاقم بهش خیلی زیاد شده بود و اونم اینو فهمیده بود ک ی روز بهم ز زد و گفت اگ همین الان نیای خونمون همه چی تموم منم هرچی گریه کردم قبول نکرد و گفت تو وقتی بهم اعتماد نداری من چجوری دوست داشته باشم خلاصه منم خر شدمو رفتم نزدیکای خونشون ک رسیدم اومد دنبالم و گفت پشت سرش برم خودش وارد خونه شد و درو واسه من باز گذاشت من رفتم تو و بهم گفت ک برم پیشش رو مبل بشینم ک منم رفتم و حدود 10مین باهم حرف زدیم بعدش هردومون 10ثانیه ساکت شدیم امیر دستش دور گردنم بود ک یهو برگشت و 3مین ازم لب گرفت من ک کلی خجالت کشیده بودم سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم ک امیر منو رو مبل دراز کردو روم خوابید و همینجور ک گردنو لبامو میخورد دکمه های مانتومو بازکرد و ازتنم درآورد و منم ی تاپ قرمز زیرش پوشیده بودم سینه هامو از رو تاپم میمالید و بعدش خواست ک تاپمو دربیارم ک من کلی خجالت کشیدمو قبول نکردم ک دوباره ازم لب گرفت و من شل شدم و تاپو ازتنم درآورد و سریع سوتینمو بازکرد و سینه هامو میخورد و هی میگفت نازی چ بدن سفیدی داری میگفت من خیلی سکس داشتم ولی سینه های تو ی چیز دیگس من احمقم حرفاشو رو حساب علاقه میزاشتمو تو دلم میگفتم دیگه خیلی دوسم داره چ میدونستم ک همش بخاطر شهوته و این منو بخاطر سکس دوس داره خلاصه وقتی دستش رو دکمه شلوارم رفت مثل فنر ازجام پریدمو گفتم دیگه نه ک دوباره منو خوابوند و کلی لبو گردنمو خورد و سینه هامو مالید و باز دستش رفت رو دکمم ک گفتم امیر نهههه ک امیر سرشو آورد دم گوشم و باصدایی ک ازشهوت آروم شده بود و میلرزید گف توروخدا نازی فقط ی کمی بخورم توروخدا ک دیگه چیزی نگفتمو شلوارمو درآورد و شورتمو تا نصفه کشید پایین و چن ثانیه خوردش و بعد اومد بالا و درگوشم گف دوس داشتی من خوشم اومده بود ولی گفتم نه دیگه نخور گف برام ساک بزن منم گفتم چجوری گف بخورش من ی ذره ک خوردم بدم اومد و گفتم نمیتونم بغلم کرد و گف عیبی نداره پس برام بمال خلاصه کلی براش مالیدم بعد گف اجازه میدی بزنم ب کست گفتم باشه و هی میگفتم مواظب باش نره تو من ک گف نترس مواظبم شاید باورنکنین ولی من هیچ حسی نداشتمو خشک خشک بودم بخاطرهمین ی کم آب دهن ریختو کیرشو تو کسم بالا پایین کرد و آبشو ریخت رو شکمم و بهم گف برم حموم خودمو بشورم و خودش رفت دستشویی بعدش برام ماشین گرفتو من رفتم خونه و بهم اس داد و کلی ازم تشکر کرد ی هفته بعد مست کرده بود ک بهم ز زد و بین چرتوپرتاش گف ک منو بخاطر سکس دوس داره ن چیز دیگه من باهاش تموم کردم ولی ازلحاظ روحی خیلی صدمه دیدم این اولین بار بود ک داستان نوشتم شاید براتون جالب نبوده باشه ولی دوس دارم نظراتونو بخونم ممنون نوشته
0 views
Date: August 22, 2018