من سارا هستم بیست سالمه چند ماهی می شه عروسی کردم چاق و تپل کون و کوس دارم به چه بزرگی حتی خودم رو تو اینه نیگاه می کنم حشرم می زنه بالا و اینا. باعثش کیر کلفتیه که قبل عروسیم رفت تو کوسم و سایز کیری که باید داشته باشم شد.
اینجا هم وقتشه یه نصیحتی به دخترها بکنم و اونم اینه که اگه می خوان مزه سکس واقعی لا دندونشون بمونه قبل ازدواج با یه نفر تجربه دار سکس کنن چون جونای الان فقط می خوان تقه رو بپرون دیگه کاری ندارن که همسرش لذت می بره یا نه ولی مرد تجربه دار خیلی اروم یواش و راحت انجام می ده و ادمو می بره عرش و تازه شب عروسی هم ترس از ادم می ریزه و از دادن لذت می بره .
شوهرم هم پسر خوبیه و خیلی هم تلاش می کنه منو سیر کنه ولی سایز کیرش به اون نمی رسه. بریم دنبال اصل ماجرا که چرا این طور شدم من کلا دختر شیطونی بودم و زیاد با پسرا می پریدم ولی دو سال قبل عروسیم با یه پسری دوست بودم حتی می خواستیم با هم عروسی کنیم ولی نشد خونواده ام خیلی به هم سخت می گرفتند رابطه پسر و دختر قبل ازدواج معنی نداشت.یادم اون موقع خاله ام می خواست بچه بیاره و بیمارستان بستری بود رفته بودیم عیادتش جلو بیمارستان شوهر خالم به من گفت سارا شارژ موبایلم تموم شده گوشیت رو بده به من نکنه کاری داشته باشم گوشی منو ببر خونه و سارژش کن گوشی ها منو عوض کردیم البته سیم کارتمون رو در اوردیم منم دیگه به گوشیم دست نزدم ما رفتیم خونه اون موند بیمارستان نگو یه SMSبراش می اد و تا اونو می خونه مسیج های منم می بینه و از طرز نوشتن و جملاتش می فهمه مال دوست پسره از قضا اون روزم با همون دوست پسرم قرار داشتم با گوشی امیر پیام دادم که نمی تونم بیام و اونم جوابمو داد بعدش یادم رفت پیاما رو پاک کنم و موند تو گوشیش.
ظهر خالمو هم مرخص کرده بودن وبا بچش اومدن ولی بچش زردی داشت و دو سه بار می بایست ببرن زیر دستگاه جمع شلوغ بود امیر اومد به من گفت سارا گوشی مو زدی شارژ رفتم گوشیش رو اوردم و باهم عوض کردیم به شوخی گفت بیا مردنی با اون مسیج ات منم یه کم خجالت کشیدم و دونستم فهمیده دوست پسر دارم ولی هم جمع شلوغ بود وهم روم نشد بگم جایی درز نکنه. دلهره داشتم که نکنه پیش خالم بگه تازه یادم افتاد که پیام اخری رو هم تو گوشیش پاک نکردم و گند در گند شد و تازه شماره پسره رو هم رو پیاما داره خواستم گوشیش رو بگیرم که رفت بیرون بعد ناهار مامانم اجازه داد پیش خالم بمونم تا کمکش باشم و همه رفتند.
عصر دو باره بچه رو بردند و موقع شام زنگ زد خونه و گفت شام حاضر کنم تا برا خالم هم ببره و گفت که گفتن امشب باید بستری بشه و خالم هم دلش نمی اد بچشو تنها بزاره منم شام حاضر کردم اومد شام ببره منم باهاش رفتم تو راه هر چی خواستم یه طوری سر حرف رو راجع به مسیجا بکشونم نتونستم موقع اومدن خالم قبول نکرد پیشش بمونم گفت امیر سر می زنه تو خونه رو جمع و جور کن یه سری سفارش هم به امیر کرد به اونم گفت اگه کاری داشتم زنگ می زنم .
تو راه خودش باهام حرف زد گفت مردنی اون مسج ها چیه رد و بدل کردین منم دیدم با ناراحتی نیست با خنده گفتم اقا امیر شما چرا خوندین؟ گفت برام مسج اومد مال خودمو خوندم چشمم به اونا افتاد رسیدیم خونه حرفا مون قطع شد خواستم یه سری از کارا انجام بدم نذاشت دیر وقت بود گفت تو یخچال میوه هست بیار بخوریم من رفتم موز رو که بر می داشتم حالم یه طوری شد نا خود اگاه گفتم نکنه امشب کار مو بسازه که صدام کرد گفت پیدا نمی کنی گفتم چرا الان می ام رفتم تو هال میوه ها رو گذاشتم زمین . گفت بشین میوه بخور بعد بخواب گفتم نه البته تعارف کردم. موقع نشستن مواظب بودم که لای پام معلوم نشه چون زیر دامنم فقط شورت داشتم از ر و دامن استرجم خط شورتمم معلوم بود ولی اهمیت نمی دادم چون امیر نظری هم نداشت.
خلاصه مشغول تعریف شدیم که امیر گقت سارا پسره اشناس؟گفتم کدوم پسره ؟گفت همون دوستت دیگه. دونستم که همه چی رو فهمیده دیگه انکار فایده ای نداشت گفتم اقا امیر موضوع بین خودمو می مونه ؟گفت البته . گفتم اخه قول ازدواج دادیم گفت سارا جون اشتباه می کنی می دونی چرا اولا تو این دور و زمونه نمی شه به هیچ کس اونم یه ادم غریبه اعتماد کرد ممکن بازی بازی یه کاری بده دستت. بعدشم اون سواره و تو پیاده تا این جمله رو گفت بدنم مور مور شد دوست داشتم بازم ادامه بده برا همین سرم پایین بود اونم راحت حرفاشو می زد دوباره گفت نه اصلا پسر خیلی خوبی هست پس چرا به بابا مامان نگفتی ممکنه اونا راضی نباشن و دوستی شما ادامه داشته باشه و این برات بشه شکست. پس بهتره لا اقل به مامانت بگی البته سارا جان این حرفا به من ربطی نداره و ممکنه پیش خودت بگی شماها هم این کارا رو کردین گفتم نه اقا امیر شما درست مگین کارم اشتباس ولی یه چیزی هم هست گفت چی؟گفتم نیازه. از دهنم در رفت با خودم گفتم وای چی گفتم به دنبالش معذرت خواهی کردم با خجالت گفتم شرمنده از دهنم در رفت گفت نه عزیزم بهتر راحت باش توهم مثل مامانتی واسه من . من راهنمایت نکنم کی بکنه؟ از کلمه بکنه خیلی خوشم اومد یه کم جا به جا شدم گفتم اقا امیر من با شما راحتم این حرفا رو می زنم و گرنه اون قدرم رودار نیستم. گفت نه خواهش می کنم خوب گفتی نیاز این درست هر دختر پسری یه نیازی داره چه عاطفی چه غیر عاطفی اما آخه به چه قیمت. به قیمت یه عمر پشیمونی؟حرفاش از یه طرف منطقی بود از یه طرف شهوتم رو می برد بالا. گفت مثلا شما دوست شدین قول ازدواجم دادین یه روز باهم می رین خونه اونا تا با هم حرف بزنین کم کم از دوستت دارم شروع می کنین دست به هم می زینین کسی هم خونه نیست و بقیه ماجرا. دیگه طاقت نداشتم با پر رویی گفتم خوب ادما فرق می کنن یکی میلش کمه یکی زیاده یکی مثل من باید چی بکنه خودش رو چه چوری باید نگه داره تیر خلاصو زده بودم خندید گفت تو میلت زیاده منم نصف خجالت نصف ناز سرمو انداختم پایین. دستشو اورد از چونم گرفت و سرمو بلند کرد تا تو چشماش نگاه کنم دیدم دا ره لبمو میک می زنه چه کیفی داشت دست انداخت پشتم ومنو کشید طرف خودش اصلا حوصله مقاومت نداشتم خودم هم خوشم می اومد می گفتم یه بوس بازی و الان تموم می شه منو خوابوند رو زمین و سینه های گندمو گرفت و فشار داد یه اوییییی گفتم اونم با جووووون جوابمو داد دست کشید گفتم نکنه تموم کرد خدا خدا می کردم ادامه بده انگار از همه جای بدنم یه چیزی سرازیر شده طرف کوسم و مثل اب پشت سد اونجا جمع شده بود شلوار بیرون شو در اورد بدن هیکل و توپی هم داشت برجستگی جلوش حالمو عوض می کرد گفتم الانه که بزنه پرده ومرده مو پاره کنه پیرنشم در اورد اومد پیشم گفت سارا می خوای خوشت می اد ؟با سر جوابشو دادم اونم دو باره مشغول شد خواست دامنو از پام در بیاره مقامت کردم وبا دست نذاشتم. انگشتم انداخت دهنش دیگه چیزی نفهمیدم.
دیدم لختم و سینم دهنشه کاری نمی تونستم بکنم فقط نگاش می کردم واویییی اویییی همون طور که سینه هامو می خورد رفت طرف کوسم نمی دونستم می خواد چی بکنه که دیدم بالای کوسمو انداخته دهنش فقط جیغ می زدم اون قدر این کار و کرد که دیدم تو کوسم داغ شد و چیزی ازم بیرون اومد فکر کردم که پردمو زده ترسیرم بدنم هم سست سست بود گفتم چرا ای طوری شدم گفت ابت اومد یعنی ارگاسم شدی تازه فهمیدم که ارگاسم شدن یعنی چی؟ ولی حال خوبی داشتم. بلند شد نشست انگشتشو برد همون جا و برام مالید دوباره حالم عوض شد وباز دلم می خواست شورتشو دراورد چیزی دیدم که روحم پرید و رنگم مثل گچ شد. اینو امیر گفت خیلی ترسیدم گفت نترس عزیرم راحت باش از بعضی از دوستام شنیده بودم که کون دادند فکر کرد م می خواد کونم بزاره ترسیدم ولی کونم عقبم بود و اون منو به شکم نخوابونده بود برا همین خیالم راحت شد.
پا هام برد بالا وکوسمو بازد کرد و یه نگاهی کرد و این دفعه کیرشو مالید به کوسم احساس کردم نوک کیرش رفت گفتم اقا امیر مواظب باش یه زه دیگه فشار داد و زود دراورد فکر کردم تموم شد کوسمو باز کرد گفت جون پردت حلقویه. گفتم حلقوی یعنی چی؟ گفت یعنی اینکه پردت با یکی دو بار پاره نمی شه و تو راحت می تونی کوس بدی این دومین درسم بود خیلی خوشحا ل شدم. دوست داشتم ادامه بده و بکنه تو کوسم رفت و برگشت یه بویی می داد گفتم بوی چیه گفت بو اسپری زدم که دیر ابم بیاد و اینم سومین درسم بود. اومد میون پاهام نشست دوباره مشغول خوردن شد جیغ میزدم تورو خدا بسه دیگه اومد بالاتر و کیرشو چسبوند به کوسم باز مالید یه ذره نوکشو رد کرد تو و دوباره در اورد بازم تکرار کرد واین دفعه بیشتر همه بدنم داغ شده بود زیاد دردی نداشتم واونی که بود مال باز شدن کوسم بود و خیلی مزه می داد خودم نگا می کردم نصف کیرش تو کوسم بود که کشید بیرون انگار که که باد همه عالم رفت تو بدنم کیرشو تفی کرد و دوباره گذاشت این دفعه تا اون ته رفت جیگرم چه کیفی می داد تا اون لحظه ساکت بودم ولی صدام در اومده بود وایییییییییی اخخخخخخخخخخخ ماممممممانییییی جووووووون دیدم دوباره می خوام بریزم گفتم اقا امیر تند تر تندتر تورو خدا فشار بده اونم فشار داد سر کیرشو تو پشتم احساس می کردم امیر گفت عزیزم خوبی با خماری گفتم بهتر از این نمی شه گفت دوست داری بیای بالا منو کشید بالا و خودش خوابید زیر انگار فنر زیرم بود خود به خود بالا پایین می کردم امیر کشید بیرون ویه چیزی کشید رو کیرش گفتم اون چیه گفت کاندومه نمی زاره حامله شی درس سوم رو یاد گرفتم به شوخی گفتم عیب نداره می شم هووی خالم امیر. گفت بزاز اجازه شو بگیرم.
بعد تو این حرفا بودیم که گذاشت تو کوسم دیگه کوچیکتری دردی نداشتم امیر منو خوابوند و رفت لای پام و بالا پایین کرد وگفت ساساسارا ویه فشاری داد بهم و بی حال خوابید روم زورشو نداشتم بلندش کنم ترسیدم حالش خراب شده باشه صداش کردم سرش رو بلند کرد ویه لبی ازم گرفت و کیرشو کشید بیرون برای اولین با اب مرد رو می دیدم گفت مرسی از جیب شلوارش یه تراول در اورد گفتم اون چیه گفت اینم شیرینی زحماتت برا خالت یه باری بود از دوشش برداشتی قبول نمی کردم به زور گذاشت کف دستم گفتم شرط داره گفت بگو گفتم بازم بهم حال بدی یه بوسی ازم کرد گفت ای به چشم اون شبو بغل امیر خوابیدم صبح که بیدار شم دیدم تو اشپزخونه داره فرنی درست می کنه گفتم چی درست می کنی گفت فرنی برات خوبه درس بعدی رو هم گرفتم. بعدش رفت بیمارستان و منم رفتم دوش گرفتم از نظر روحی سرحال و قبراق اومدم بیرون ولی نمی تونستم کار کنم احساس می کردم هنوز کیرش تو کوسمه گرفتم خوابیدم.
نزدیک ظهر بود که گوشیم زنگ خورد دوست پسرم بود دیگه جوابش کردم اونم راحت قبول کرد و همه چیز تموم شد تا چهل روز خالم در بیاد حسابی به امیر حال دادم البته به خودم هم افتاده بود و حسابی کون و کپلم بزرگ شده بود یه بار هم عمه خودمو جور کردم و امیر گاییدش بعد دو سال رابطه ام با امیر شوهرم به خواستگاری اومد ومنم با مشورت امیر بهش جواب مثبت دادم و برای عروسی هم یه گواهی از دکتر زنان گرفتم که پردم حلقویه شب اول کیر شوهرم را که دیدم زیاد وحشتی نکردم چون در برابر کیر امیر چیزی نبود و شوهرم هم به هوای حلقوی بودن بی خیال گذاشت تو کوسم البته منم براش فیلم بازی کردم . همون شب درسهای امیر رو اجرا کردم و بدون درد و ناراحتی پاتختی سنگ تموم گذاشتم و زندگیم رو شروع کردم البته گه گاهی امیر حالمو می پرسه ولی دفعه اول یه چیز دیگه بود.
-
6