سلام من سعید هستم سالمه تو کار خرید و فروش موبایل هستم تو خیابان جمهوری حدود یک سال پیش با یه دختری اشنا شدم بعد از شیش ماه با هم قرار ازدواج گذاشتیم وقتی به مادر و پدر گفتم اول مخالفت کردن ولی بعد از پا فشاری من رفتن تحقیق دیدن خانواده خوبی هستن رفتیم خواستگاری خدا نسیبتون کنه شب خیلی خوبی بود خانواده اونا هم که از خدا خواسته یه هفته بعد زنگ زدن و جواب بله را دادن اسم زن مریم هستش این مریم خانوم من قدش وزنشم کیلو هستش چادری از خوشگلیشم هر چی بگم کم گفتم داشتم میگفتم بعد از جواب دادن عروس خانم قرار عقد گذاشتیم برای نوروز همین امسال بهترین عید عمرم بود بعد از عقد رفتیم مسافرت کلی خوشگذروندیم راستش هم من اون اولیل خجالتی بودم هم مریم جونم اون موقع ها فقط بعضی وقت ها با هم خوشی میکردیم ولی بعد از یه ماه به هم عادت کردیم تو ماه دوم یه روز رفته بودیم بیرون برای گردش ساعت شب برگشتیم خونه ما که دیدم مامانم خونه نیست زنگ زدم دیدم رفته ورامین پیش مامان مریم گفت شما هم زود بیاید مریم رو بزار خونشون بعد با هم برگردیم منم گفتم یه زره استراحت کنم یه یساعت دیگه میاییم گفت باشه گوشی که قطع کردم نشستم روی مبل مریم هم خودشو انداخت تو بغلم و نشست روی پام اولین بار بود که این کارو میکرد بعد با هم خندیدیم یواش یواش کیرم بلند شد حشری شدم بی هوا دستمو برم لای پاش گذاشتم روی کسش اولین بار بود که به کسش دست میزدم گرم بود پاهاشو بست دسته منم لاش بود به هم فشار میداد به صورتش نگاه کردم دیدم سرخ شده روم نشد تو چشماش نگاه کنم یه پنج دقیقه ای داشتم کسشو میمالیدم از روی شلوار دیگه پر رو شده بودم راحت توی چشماش نگاه میکردم و ازش لب میگرفتم ولی نمیدونم چرا هم قلبم تند تند میزد هم احساس ترس میکردم کلا بگم تو اون لحظه دیونه شده بودم یواش یواش شروع کردم به در اوردن شلوارش دیدم بدش نمیاد منم از خدا خواسته کار خودمو میکردم بعد مانتو و تیشرتشم در اوردم اون موقع یه شرت و کرست ست سفید تنش بود دیگه واقعا روم نمیشد تو صورتش نگاه کنم چشمامو بستم و شروع کردم به لب گرفتن ازش یه سه چهار دقیقه ای گذشت حسابی مالوندمش و ازش لب گرفتم با صدای لرزون بهش گفتم میشه کوستو ببینم اولش خندمون گرفت بعد گفت اول باید من ماله تورو ببینم من گفتم پس چرا واستادی که شروع کرد به در اوردن لباس های من وقتی شرتمو در اورد مثل یه فنر جمع شده پرید بیرون مریم جونم فقط میخندید بعد از چند دقیقه که کیرمو گرفته بود تو دستش و میمالید منم تو فزا بودم بوردمش تو اتاقم و شرتشو در اوردم خوابوندمش روی تختم اونم دستاشو گذاشته بود روی صورتش مثلا خجالت میکشه منم برای اولین بار تو عمرم یه کس زنده دیدم یه زره معاینه کردمشو از اونجایی که همیشه تو کف خوردن کس بودم با تردید سرمو بردم طرف کسش بو کردم دیدم بوی خواستی نمیده یه زره زبون زدم به بالای کسش دیدم فقط یه خورده مززه شوری میده ولی میشه لیسید کمکم شروع کردم به لیسیدن و مکیدن کسش که دیدم داره موهامو میکشه پا هاشم به هم فشار میده سرمو اوردم بالا که یه دفعه برگشت سرشو گذاشت روی بالش منم دوباره کاره خودمو انجام دادم یه چند دقیقه ای گذشت خسته شدم بلند شدم رفتم کنارش دراز کشیدم چندتا لب گرفتم ازش و بهش گفتم حالا نوبت تو هستش گفت باشه چیکار کنم من در اختیارتم منم گفتم برام میخوریش گفت نه بدم میاد دوست ندارم گفتم مگه تا حالا امتحان کردی گفت معلومه نه گفتم یه زره بخور اگه بدت اومد دیگه نخور سرشو تکون داد اومد پایین تخت گفت تو دراز بکش دیدم داره با اکراه سرشو میبره به طرف کیرم اولش زبونشو زد به سر کیرم که برق از سرم پرید بعد یواش یواش سر کیرمو کرد تو دهنش دو دقیقه نگذشته بود که دیدم داره ابم میاد بهش گفتم میزاری از پشت بکنمت گفت نه گناه داره گفتم بی خیال بزار یه بار دوست دارم تجربه کنم تو زنمی بجز تو میخوام به کی بگم و از این حرفا که دیدم راضی شد منم قبلا از این کرم های بیحس کننده خریده بودم البته قبل از عقدمون از اینترنت خرید کرده بودم اوردم توی بستش کاندم هم چهارتا کاندم داشت کاندمو کشیدم روی کیرم بعد از اون کرم برداشتم مالیدم به سوراخ کون مریم خانم اول انگشته اشارمو کردم تو که دیدم دردش اومد گفت سعید اروم گفتم ببخشید بعد ادامه دادم یک دقیقه ادامه دادم تا راحت میرفت تو دیدم عادت کرده انگشتمو در اوردم به دوتا از انگشتام کرم زدم یواش یواش کردم تو که دیدم کرمه کار خودشو کرده و سوراخ کونش بی حس هستش منم از خدا خواسته سه انگشی یه دو دقیقه ای میکردم تو کونش که دیدم حسابی جا باز کرده بلند شدم به کیرم که که کاندم کشیده بودم از اون کرم زدم و به مریم گفتم که به حالت سجده در بیاد رفتم پشتش کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و فشار دادم خیلی تنگ بود و به کیرم فشار میاورد ولی به خاطر کرم خیلی لیز شده بود با فشار تو رفت خیلی حال میداد گفتم چطوره خندید بعد از یه دقیقه تلمبه زدم کله وجودم خالی شد و افتادم روش ساعتو نگاه کردم یه ساعتو روب ما مشغول بودیم بعد بلند شدم ازش لب گرفتم خواستم بلند بشم که صدام کرد گفتم بله که یه دفعه بغلم کرد و گفت دوست دارم منم که واقعا دیونشم کحکم بغلش کردم گفتم من بیشتر بعد بلند شدیم لباس پوشیدیم رفتم از تو یخچال یه لیوان اب پرتقال براش اوردم خورد خواستیم حرکت کنیم که دیدم بابام اومد خونه منم از خدا خواسته ماشینو ازش گرفتم و رفتیم وقتی رسیدیم مادر زنم کلی قربون صدقم میرفت منم به یاد خونه افتادم خندم گرفت بعد از شام وقتی میخواستیم راه بیوفتیم مریم امد صدام کرد گفت چند لحظه بیا تو اتاقم منم رفتم تا رسیدم درو بست چند تا لب ازم گرفت منم دیونه همین کاراشم بعد خدا حافظی کردیم و امدیم خونه از فرداش مریم تا یه هفته میگفت سوراخ کونش میسوزه منم میخندیدم از دفعه بعد هم نزاشت از کون بکنمش میگفت اگه خیلی دوست داری پردمو بزن منم تا حالا دلم نیومده از اکبندی درش بیارم اگه غلط املایی دارم به بزرگی خودتون ببخشید توی مدرسه هم همیشه دیکتم نمرش کم میشد راستی یادم رفت بگم قراره عید قربان عروسی کنیم
0 views
Date: July 14, 2018