سلام اول داستانه نه میگم راسته نه میگم دروغ بخون راستو دروغ معلوم میشه اول از همه اسم من حمیده 22 سالمه این خاطره که میگم واس اولین سکس منه که بهترین سکسم بود میدونم اعصاب ندارین پس بریم سر اصل مطلب من وقتی 19 سالم بود از یه دختره خوشم اومد روم نمیشد حتی بش شماره بدم میترسیدم به ننم بگه بچه مثبت بودم دیگه اونقد افتادم دنباله دختره که اخر سر رفیقم کلافه شدو شمارمو داد به دختره راسنی محض اطلاع یه محل زندگی میکردیم و تو یه ساختمون این مینا جان قدش حدودا 160 165 میشد سینه اش اصلا قابل گفتن نیست یه سینه خیلی کوچیک یه دختر ساده بود رنگ پوستشم سبزه بود خلاصه حدود یه سال باهاش دوس بودم یعنی عاشقش شده بودم روز به روز بیشتر عاشقش میشدم ولی اونو برای سکس نمیخواستم یعنی اصلا نمدونستم شاید اون نیاز داره به سکس فقط عاشقش بودم ن سکس چتی نه چیزی فقط حرفای عاشقونه تهشم یه بوسه ی عاشقونه تا اینکه بعد 2 سال دوستی ای مینا جان بهم خیانت کرد رفت با رفیقم هم خواب شد منم تا فهمیدم افسرده شدم دپرس شدم حدود 1 سال بعد 1 سال گفتم بذار انتقام بگیرم بذار منم مثله بقیه لاشی بشم اصلا عاشقی چیه خلاصه رفتم سمت مینا بهش اس دادم یه خورده حرف زدیم شمارمو بعد 1 سال حفظ بود هنوز جالب بود برام باهاش حرف زدم گفتم هر اتفاقی تو گذشته افتاده رو بیا فراموش کنیم چون من واقعا عاشقتم خلاصه بعد یه عالمه حرف زدن قبول کرد با هم دوست شدیم باز ولی فرقش این بود اینبار من او حمیده سابق نبودمم روزا میگذشت من هنوز نمیتونستم گذشته رو فراموش کنم هر روز راجع به گذشته حرف میزدیم تا اینکه یه روز قرار گذاشتیم با هم واسه اینکه همیشه کنار هم باشیم پردشو بزنم و بکارتشو از بین ببرم قبول کرده بودیم دیگه برای همیم با اینکه میخواستم لاشی باشم اما بازم نمیتونستم چون عاشقش بودم اون روز نزدیک بود و من همش تو فکر اینکه اگه اینکارو کنم بعدش چه عواقبی داره که دیگه زدم به سیم اخر گفتم هر چی بشه واسه منه شب بهش گفتم که میخوام زود انجامش بدیم اونم قبول کرد خلاصه دنبال فرصت بودیم که مینا اینا میجبور به اسباب کشی شدن و رفتن به یه محل دیگه که زیادم دور نبود 1 ماه گذشت خونه ما خالی بود ولی چون تو محل همه اشنا بودن همسایه ها هم که با مادرم در تماس بودن جرات نمیکردم کاری کنم تا اینکه یه شب بهم اس ام اس داد گفت مامانم میخواد بره تهران خونمون تا ظهر خالیه فردا صبح پاشو بیا منم گفتم باشه قرار گذاشتیمو ادرس رو دقیق داد منم رفتم خوابیدم که صبح ز د برم پیشش شب تا صبح مثل جهنم بود برام هم میترسیدم بکارتشو بگیرم هم عاشقش بودم سر دو راهی مونده بودم ولی تصمیم از قبل گرفته شده بود صبح شده بود من رفتم حموم یه دوش گرفتم بدنمو تمیز کردمو منتظر زنگ اون بودم که برم پیشش تا اینکه بهم زنگ زد گفت مامان رفته پاشو بیا با عجله راه افتادمو رفتم شمت ادرسی که بهم داده بود سخت نبود پیدا کردنش رسیدم جلو ساختمون بهش گفتم جلو ساختمونم درو باز کرد گفت بیا بالا هر قدمی که بر میداشتم قلبم تند تر میزد طوری که وقتی رسیدم جلوی در واحد فورا رفتم داخل کفش به دست ولی اون خیلی عادی بود نه استرس داشت نه چیزی خندید بغلم کرد رفت سر جاش گرفت خوابید منم رفتم کنارش دراز کشیدم دستاشو گرفتم حس خوبی بود اروم میشدم اروم دستمو کشیدم لای موهاش اروم نوازشش میکردمو بوسه های عاشقونه اروم میرفتم پایین تر اونم منو نیگته میکردو یه لبخند زیبا میزد که خوشحال از این کارمون میدونست من میترسم اروم رفتم سمت سینه های کوچیکش با زبونم با نوکشون بازی میکردم اروم میک میزدمشون جوری که حس خوبی بهش دست بده همینجوری مشغول خوردن بودم که اروم دستشو گذاشت رو سرمو به سمت پایین تر فشار داد ارو زبونمو میکشیدم رو سینه های نراشو میرفتم پایین تر سمت نافش همینجوری رفتم پایین شرتشو در اوردم کسشو که دیدم دیوونه شدم شروع کردم به خوردن حسابی دیوونه شده بودیم شرتمو در اوردمو کیرمو خیس کردم خواستم بدم بخوره که خودش فهمید گذاشتم رو لباش اروم میخورد با اینکه دندوناش میخورد اما دوس داشتم یه خورده خوردو کیرمو بردم سمت کسش با اینکه شهوتی بودم اما بازم میترسیدم تا اینکه اون خودش دست به کار شدو کیرمو فشار داد تو کسشو خودشم اورد سمت من از یه طرف اولین بارم بود از یه طرف پردشو میزدم برای اولین سکسم اروم کیرمو عقب جلو میکردم تو کسش اونم چشاشو بسته بود لبامون روی هم بودو اه ناله میکرد عشقم تو بغلم کم کم سرعت تلمبه زدنام بیشتر شده بود مپل دیوونه ها تلمبه میزدم تند تند جوری که خیس عرق شده بودمو مینا اه و ناله هاش به جیغ تبدیل شده بود تا اینکه ابم داشت میومدو مینا تا فهمید پاهاشو دور کمرم قفل کرد که نتونم کاری کنم همش میگفت بریز توش ولی من به هر نحوی بود کیرمو در اوردمو ابمو ریختم رو شیکمش تو بغل هم دراز کشیده بودیم که مینا خواست بره دستشویی بشوره خودشو منم از ترس اینکه مامانش بیاد فورا پاشدم لباسامو بپوشم که خونه روی کیرمو دیدم باز ترس ورم داشت لباسامو پوشیدم مینا اومد بیرو بغلم کرد گفت عاشقتم تو بغلم گریه کرد گفت تنهام نذار بوسیدمش گفتم همیشه باهاتم بعدش رفتم توی راه خونه بودم که یه حس تنفر داشتم نسبت به خودم که اینکارو انجام دادم داشتم وسط خیابون راه میرفت م گیجه گیج بودم همش به این حس فکر میکردم تا اینکه رسیدم خونه حدود یه هفته با مینا سرد شده بودم پشیمون بودم از این کارم تا اینکه به مینا گفتم میخوام هرکاری میشه انجام بدم تا بکارتتو باز به دست بیاری بعدش برم هر روزو هر شب گیریه میکرد نمیخواست من از زندگیش برم داشتم همه جوره سعی میکردم که بعد 2 ماه مینا اس ام اس داد گفت هوی پردمو زدی بیا پولشو بده خواستگار اومده برام میخوام قبول کنم باهاش ازدواج کنم نمیدونم چرا از طرز حرف زدنش بدم اومدو بهش فحش دادم بعدش دیگه هرچی اس داد و زنک زد جواب ندادم تا اینکه بعد 4 ماه اس دادم حالشو بپرسم که گفت ازدواج کرده گفت هن وز بکارتشو از دست نداده یعنی اون سکسمون باعث شده بود یه اسیب جزءی ببینه پردشو ترمیم بشه من که نمیدونستم چی بگم یا چیکار کنم خوشحال شدم باهاش در تماس بودم همش بیشتر کنارش بودمو4 ماه عذاب وجدان از بین رفته بود این شد اولین سکس منو مینا بعد ازدواجش بازم با هم سکس داشتیم اگه درخواستا زیاد باشه اونم مینویسم اگه نه که مرسی از همگی نوشته
0 views
Date: August 28, 2019