قسمت اول سلام شیما هستم ۲۸ سالمه داستانی که براتون مینویسم مربوط میشه به ۶ سال پیش که بد جوری بی پولی روم فشار آورده بود و به پیشنهاد یکی از دوستام به نام ندا بلیط تهیه کردم و رفتم دبی حس عجیبی داشت وقتی برای اولین بار وارد فرودگاه دبی شدیم بدون حجاب یک خوشحالی عجیبی بهم دست داده بود من یک شلوار استرچ سفید پام بود که قشنگ شورت قرمزم خودشو نشون میداد و کمک میکرد باسن برجسته و گوشتیم بیشتر خودشو نشون بده و یک تاپ قرمز که سفیدی بدنمو بیشتر نشون بده از صف چک کردن پاسپورت متوجه نگاه سنگین مردها روی باسنم میشدم طبق برنامه شری اومد دنبالمون و رفتیم هتل دلف شری پسر پاکستانی بود که ۳۲ سال سن داشت و فارسی هم تا حدودی بلد بود یکم برامون توضیح داد و من احساس کردم حشری شده اومد کنارم و با دستش باسنمو مالوند و گفت لخت شو منم که اصلا انتظار اینطور رفتاری نداشتم عرق سردی بهم نشست و مخالفت کردم که ندا گفت شری مشتری میاره باید ببینم هیکلتو مشکل نداشته باشی راستش خیلی حشری شده بودم شلوارمو کشیدم پایین و تاپمرو هم در آوردم شری هم کاملا بر انداز کرد هیکلمو کیربزرگی داشت از زیر شلوارک جینش معلوم بود محکم زد به باسنم و گفت واست مشتری خوبی دارم فقط امشب برین دیسکو هتل و استراحت بکنین فردا شیخ میاد میبرمتون پیش شیخ فقط سکس نکنید اینکه حشری باشی شیخ بیشتر پول میده و گفت اگه شیخ نبود همین الان میکردمت و رفت واقعا حشریشده بودم و از طرفی از خجالت بدنم آتیش گرفته بود با ندا رفتیم حموم و ندا با سینه های من به شوخی بازی کرد ولی انگار اونم فهمیده بود چقدر حشریم میگفت از کنارت نمیشه رد شد از بس بدنت داغه نمیدونم چم شده بود کنار هم خوابیدم وشب با صدای دیسکو هتل بیدار شدیم ندا رو بیدار کردم گفتم بیا بریم دیسکو ولی ندا نیومد داشتم از فضولی میکردم واسه منی که بچه شهرستان بودم و تا بحال اینهمه ازادی ندیده بودم خیلی جالب بود یک لباس شب فوق العاده سکسی مشکی پوشیدم و حسابی به خودم رسیدم و رفتم طبقه پایین تو دیسکو لباسم خیلی تنگ بود برای باسن برجسته و سینه های سایز ۸۰ من با ترس وارد شدم پر از نور بود و صدا یک پسر اومد گفت تازه کاری یا مهمون منم گفتم تازه کار گفت تنها بخوای باشی باید پول بدی مگه بری سر میز کسی بشینی داشتم باهاش حرف میزنم که دیدم یکی از پشت شونمو گرفت یک مرد عرب ۴۵ ساله بود و شروع کرد عربی صحبت کردن رفتم باهاش نشستم سر میزشون ۳ نفر بودن ۴۰ ۴۵ ۶۰ سال همه چشمشون تو کون و سینه من بود مخصوصا اون پیرمرد ۶۰ ساله چند پیک مشروب خوردم دیگه رو زمین نبودم بلند شدم برم توالت تو راه پر بود از مردهای حشری که اومده بودن دنبال طعمه خوب تا رسیدم دسشویی فقط دستی بود که کونمو میمالوند و قیمتی بود که بهم میدادن کسم خیس خیس بود واقعا طاقت نداشتم حس خوبی بود بین اونهمه کیر باشی و بدونی همه دنبال این که بکننت برگشتم تو مسیر همون مرد ۶۰ ساله به اسم خالد جلوم سبز شد نفهمیدم چی گفت فقط دستمو گرفت و رفتیم اپارتمانش من یک جوون ۲۲ ساله و اون یک پیرمرد ۶۰ ساله وقتی رسیدیم آپارتمانش تازه فهمیدم چه غلطی کردم من فکر کردم اون مرد ۴۰ ساله باشه ولی نبود هیچی پولم نداشتم که برگردم خالد حسابی تو ماشین کسمو متلونده بود واقعا کسم خیس خیس بود و کیر خالد از زیر دیشداشه سفید بلندش معلوم بود بهمگفت لباسامو در بیارم نمیتونستمانگار خشکم زده بود اومد نزدیک و از پشت بهم چسبید وای نمیتونستمانگار باور کنم اینقدر ممکنه کیرش بزرگ باشه همینطور که سینه هامو میمالوند منو انداخت رو تخت و مثل انسانهای اولیه افتاد به جونم منکه شکه شده بودم و نمیدونستم داره چکار میکنه که یهو احساس سوزش و درد عجیبی لای پام حس کردم به طوری که شاید حدود ۳ ۴دقیقه از حال رفتم فقط وزنش رو رو خودم حس میکردم و یک کیر بسیار بزرگ که میخورد به آخر کسم و صدای نفسهاش و بوبی گند الکل انقدر شهوتی بودم که حتی حال داد زدن هم نداشتم واقعا داشتم می مردم از لذت و درد وقتی تو اینه سکسمون رو ندیدم حیفم نیومد واسه خودم به این هیکل سکسی و سفید که زیر این تن لش کثیف بود که یهو احساس کردم کسم اتیش گرفت و خالد مثل خرس رو من افتاد و نفسهاش تند تند شد تازه متوجه شدم که بدون کاندوم منو میکردم و آبشو کامل خالی کرد تو کسم و این داستان ادامه دارد نوشته
0 views
Date: May 15, 2020