اولین سکس عمرم با مهسا

0 views
0%

سلام خدمت همه شهوانی های گل و هات من ابی 26 ساله از مشهد هستم این داستان که میخوام براتون بگم بر میگرده به سال 89 اون موقع من داشتم برای کنکور درس میخوندم و همچنین در ی شرکت خدمات کامپیوتری هم کار میکردم ی یک ماهی از شروع کارم تو دفتر گذشته بود که 2تا دختر وارد دفترمون شدن و بعد از سلام و احوال پرسی گفتن ک دانشجو هستن ومیخوان دوره کار آموزیشون رو اومجا بگذرونن از تنصاف هم خارج نشیم که هردو خیلی خوشکل بودن در هر صورت قرار شد که از اول هفته دیگه تاریخ شروع کار آموزیشون باشه یکی از اون دخترا ک متاهل هم بود ی جور میپیچوند و نمیومد ولی یکی دیگه ک مجرد و شهرستانی هم بود مرتب میومد خوب سرتونو درد نیارم داستان از آونجایی شروع شد که ما از صبح تا بعد از ظهر با این خانوم تو دفتر تنها بودیم روزای اول رو با یکم کامپیوتر کار کردن میگذروندیم ولی یکم ک گذشت دیکه کارمون شده بود لاس زدن و گفتن خاطره ها در ضمن اون دختر اسمش مهسا و از من 4 سال بزرگتر بود رابطه ی ما هر روز داشت بهتر می شد تا اینجا ک شبا کارمون شده بود سکس تلفنی اون همیشه وقتی میومد دفتر تیپ میزد خیلی خوشکل نبود ولی کون شق و درستی داشت تا این که دوران کار آموزیش تموم شد و از مشهد رفت ولی تلفنی با هم در ارتباط بودیم بعد از چند روز ک گذشت اس داد ک باید بیام مشهد تا کارای فارغالتحصیلیمو انجام بدم منم از خدا خواستم گفتم کی میای گفت پس فردا ولی جا برا خواب ندارم خوابگامون تعطیله تو میتونی ی جا برا من پیدا کنی تا 2 یا 3 شب اونجا باشم منم سریع به دوستم ک خونه مجردی داش گفتم اونم اوکی دادو منم به مهسا گفتم خلاصه اومدو من رفتم دنبالش رفتیم رسوندمش و رفتم سر کار ولی برا شب هماهنگ کردم ک با هم باشیم اونم اوکی داد شب بعد دور دور رفتیم خونه ک تازه من داشتم بهش فکر میکردم ک چ سکسی میتونیم داشته باشیم وقتی ک رسیدیم خونخ گفت تو هم پیشم بمون منم از خدا خواسته با خودم قرصو اسپری هم برده بودم چون کار از محکم کاری عیب نمیکرد یه نیم ساعتی باهم صحبت کردیم ک من به بهونه ی خواب گفتم برقا رو خاموش کنیم تا اینجوری راحت تر باشم اونم گف اوکی کنار هم دراز کشیدیم تا بخوابیم منم از فرصت استفاده کردمو گرفتمش تو بغلم با لباس راحتی بود بدنش خیلی صاف و نرم و گرم بود بعد شروع کردم به نوازش کردنش و همینجوری کم کم بهش گفتم لباتو میخوام اونم مثل اینکه منتظر حرف من باشه هیچی نگفتو سریع با من لب تو لب شد وای چ حسی داشت خوردن لباش من تاحالا این تجربرو نداشتم و داشتم مث وحشیا لباشو میخوردم کم کم دیگه اونم داشت میومد تو را دستاشو انداخته بود دور گردنم منم دستامو بردم پشتش تا بند سوتینشو باز کنم و باز کردم و لباسلشم در آوردم وای چ سینه های خوشتراشیده و خوشکلی مث ندید پدیدا افتادم ب خوردن سینه هاش این قدر خوردم که کم کم صدای اه و اوهش بلند شده بود میگفت بخورش همش مال خودته هم زمان من دستمم بردم سمت کسش وای این اولین بار بود دستم به همچین چیز نرم و گرمی میخرد خیس خیس شده بود همینجور که سینه هاشو میخوردم کسشم میمالیدم چ حالی میداد و چ حالی داشت میکرد من خواست کسشم بخورم ک نذاشت و منو کشید بالا درگیر لباش کرد همینجور داشتم لباشو میخوردم ک ی حس خوبی توم ایجاد شد اون داشت با دستش برام ساک میزد بله داشت آبم میومد وای این حسو هیچ وقت از یادم نمیتونم ببرم همه آبمو ریختم رو شکمش و اونم گفت عاشقتم مرسی خیلی حال کردم منم گفتم مرسی منم همینطور بعدم رفتیم حموم ک اونجام ی شیطنتایی کردیم و بعدم اومدیم خوابیدیم سه شبی ک اونجا بود برنامممن همین بود مرسی ک داستان منو خوندین نوشته

Date: May 12, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *