اولین سکس منو ریحانه

0 views
0%

سلام به همه دوستان شهوانی من مجید هستم از ی خانواده پنج نفره از تهران سال هفتاد و نه دانشگاه قبول شدم و از همون موقع تصمیم گرفتم ک تا جایی ک میتونم دیگه از پدرم پول تو جیبی نگیرم و خرج خودمو در بیارم تو اژانس عموم بعنوان تلفنچی مشغول ب کار شدم بعداز ظهر ها تا حدود ساعت دوازده شب کار میکردم ترم دو ک بودم گواهینامه ام رو گرفتم و با کمک مادرم ک بازنشسته شده بود ی پراید قسطی گرفتم ک هم باهاش برم دانشگاه و هم کار کنم وضع درامدم بد نبود منم مثل هر جون دیگه ای تو این سن نیاز ب سکس داشتم اما هیچوقت دلم نمیومد ک بخاطر خودم با احساس دختری بازی کنم واسه همین هرچند ماه ی بار سکس پولی انجام میدادم و خودمو تخلیه میکردم بعد از گذشت چهار ترم مدرک کاردانی حسابداریمو گرفتم و با توجه ب اینکه کتف راستم چند بار حین ورزش در رفته بود از سربازی معاف شدم و با سفارش یکی از دوستان پدرم بعنوان کمک حسابدار توی ی شرکت مشغول بکار شدم سه چهار سالی گذشت و بعد از رفتن مدیر حسابداریمون من رو ک از بقیه قدیمی تر بودم و کارمم خوب بود بعنوان مسئول حسابداری انتخاب کردند و با این تغییر وضعیت درآمدی من بهتر از قبل شده بود سال هشتادوهفت پدرم با فروش خونه ای ک تو فردیس داشت نفری ده میلیون به من و دوتا داداشم داد من با این پول و پس انداز خودم ی اتوبوس ریالی خط جمهوری بهارستان گرفتم مدارک و گواهینامه پدرم رو داده بودم و دادمش دست راننده اون زمان با زیاد شدن درآمدم دفعات سکس من هم زیاد شد و ی جورایی دیگه من معتاد ب سکس و تنوع طلب شده بودم و همیشه دنبال مورد تازه ای میگشتم درست مثل تازه ب دوران رسیده ها بگذریم بریم سر اصل داستان طبق معمول هر روز صبح ساعت هفت رفتم سر کار تیر ماه بود و سرمون بخاطر اظهارنامه و دفاتر قانونی حسابی شلوغ بود کارای من تقریبا آماده بود و طبق معمول هر سال با سند سازی کلی از سود شرکت کم کرده بودم تا مالیات کمتری پرداخت کنیم ک دیدم موبایلم داره زنگ میخوره دیدم امیر هستش یکی از دوستای دوران دانشگاهم جواب دادم و بعد از حال احوال گفت ک اختلاف حساب داره و ترازش نمیخونه و هرچی حساب ها رو چک میکنه نتونسته اونو پیدا کنه این بود ک از من کمک خواست و منم گفتم ک اگه مرخصی بتونم بگیرم حتما میام چهارشنبه بود و من بعداز صحبت با مدیرعامل شرکت و اوکی شدن مرخصی راه افتادم سمت قم و تو راه ب امیر زنگ زدم ک مثل گذشته خونه رو خالی کن دارم میام آخه زمان دانشجویی امیر تهران خونه مجردی داشت و ی جورایی مکان من بود خندید و گفت داری میای کمک یا ک کنی من گفتم اگه بشه هردو رسیدم جلوی خونه امیر در زدم پدرش جواب داد و در رو باز کردو دیدم ک امیر از راهروی طبقه بالا با کلی سر و صدا تعارف تیکه پاره کردن اومد پایین و با همدیگه رفتیم بالا و بعد خوردن ی شربت خنک شروع بکار کردیم و حساب ها رو یکی تیک میزدیم تا اینکه بالاخره اختلاف رو پیدا کردیم مربوط به حساب تنخواه رئیس شرکتشون بود امیر دیگه مشغول اصلاح حساب ها بود ومنم بخاطر اینکه حوصلم سر نره رفتم پشت سیستمش نشستم و شروع به وب گردی کردم دیدم خیلی از سایت هایی که من میخوام فیلتر هستن و اونم فیلتر شکن نداشت ازش پرسیدم ک فیلتر شکن نداری چهار تا فیلم دان کنیم ببینیم اونم زد زیر خنده و گفت ک تو درایو سی پوشه دیتا رو باز کن اونجا پر فیلمه منم ک عاشق فیلم پورن بودم شروع کردم ب نگاه کردن تارسیدم ب ی فیلمی ک پورن استارش ی زن دورگه سیاه پوست بود سه بار فقط همون تراک رو دیدم و شاید اگه امیر واسه شام صدام نمیزد چند بار دیگه هم نگاه میکردم سیستم رو خاموش کردم رفتم پیش امیر شام خوردیم و یاد گذشته ها کردیم بعد از شام زنگ زدم ب نسترن ک یکی از اونایی هستش ک آلبوم داره و گفتم ک یکی واسم با این مشخصات جور کنه اونم خندید و گفت چیه هوس ک کاکائویی کردی منم گفتم جورش کن دوبله حساب کن ساعت تقریبا یکو دو صبح بود ک خوابیدیم ومن صبح ساعت ده بعداز خوردن صبحونه از امیر خداحافظی کردم و بسمت تهران براه افتادم نمیدونم چی شد یکدفعه تا چشمم ب حرم افتاد گفتم تا اینجا ک اومدم برم ی زیارتی هم بکنم ماشین رو بردم پارکینگ نزدیک حرم پارک کردم و رفتم زیارت زیاد طولش ندادم موقع بیرون اومدن از درب شماره سه اومدم بیرون و مشغول نگاه کردن مغازه ها بودم چشمم به یک زن که داشت جوراب میفروخت افتاد ی زن بود با چهره ای آفتاب سوخته و چادر عربی با دیدن اون یاد فیلم دیشب افتادم اروم اروم رفتم سمتش تا خوب براندازش کنم یهو انگار اونم متوجه من شده ک ب سمتش میرم اومد تا جوراب بمن بفروشه دیگه روبروی من ایستاده بود حدودا ده سانتی قدش از من کوتاه تر بود چشم تو چشمش بودیم و من فقط نگاهش میکردم حس شهوت قدرت حتی فکر کردن رو ازم گرفته بود و بطور ناخوداگاه دستای اونو ک دو جفت جوراب رو ب سمت من گرفته بود رو تو دستام گرفتم از ش پرسیدم حاضره صیغه من بشه اصلا نمیدونم ک چرا این پیشنهاد رو دادم دستاشو از تو دستام درآورد و گفت اشتباه گرفتی من این کاره نیستم تو دلم گفتم اخ جون ک شوهر نداره و ی راهی واسه راضی کردنش پیدا میکنم تو همین فکرا بودم ک از من فاصله گرفت و رفت سراغ ی زن و شوهر ک بهشون جوراب بفروشه من هم رفتم روبروش طوری که منو ببینه ایستادم دوباره رفتم سمتش ک اون تهدیدم کردم ک داد میزنه و ابروی منو میبره اما من پا پس نکشیدم چون میدیدم ک اون بیشتر از من استرس داره ک کسی چیزی نفهمه اون ک دید چاره ای نداره شروع ب خواهش و التماس کرد من گفتم ک منتظر میمونم تا موقع ناهار با هم صحبت کنیم و رفتم روی ی صندلی همون نزدیکی ها نشستم و منتظرش شدم اذان ظهر رو گفته بودن و من بلد شدم ک برم سمتش دیدم اشاره کرد ک صبر کن میام بعد از حدود پنج دقیقه دیدم اومد سمتم از کنارم داشت رد میشد گفت ک دنبالش برم منم با فاصله دنبالش براه افتادم و نزدیکای ی مغازه ایستاد واشاره کرد ک منتظر باشم رفت داخل و جوراب هاشو داخل ی ساک گذاشت و اومد بیرون من ب دنبالش براه افتادم ی مقدار ک از بازار حرم دور شدیم قدم هاشو آهسته کرد وتا من بهش رسیدم و با عصبانیت گفت ک از جونم چی میخوای منم درجواب گفتم گرسنمه بریم ی چیزی بخوریم بعدا صحبت میکنیم اونم با اکراه قبول کرد بشرط اینکه دیگه باهاش کاری نداشته باشم من واسه اینکه راضیش کنم قبول کردم وارد رستوران شدیم غذا سفارش دادیم و من فقط نگاهش میکردم و از دیدنش لذت میبردم تو فکر این بودم ک چطوری سر صحبت رو باز کنم پرسیدم ک تو این هوای گرم سختت نیست با اون چادر کار میکنی ک اونم تو جواب گفت واسه اینکه از دست ادم هایی مثل تو در امان باشم مجبورم منم واسه اینکه کم نیارم گفتم من چون میدونم زیر اون چادر چ خبره ول کنت نیستم ی دفعه ی نیش خندی زدو گفت ک خیلی پرویی داشتیم ناهار میخوردیم بهش گفتم چرا ازدواج نمیکنی با این سوالم دیدم قاشق و چنگال تو دستش شل شد و آروم آروم شروع به اشک ریختن کرد ی گریه بی صدا ک نشون از غم بزرگی تو دلش داشت بابت سوالم ازش معذرت خواهی کردم اما اون بعد از چند لحظه گفت ک همسرش دوسال قبل توی ی تصادف از دست داده و بعد از اون دیگه به هیچ مردی فکر نکرده تا پایان غذا دیگه نه اون حرفی زد و نه من غذامون رو خوردیم و اومدیم بیرون اون خواست ک خداحافظی کنه و بره ک دستاشو گرفتم و ازش خواستم ک فقط واسه یک روز زن من بشه و اینکه من مسافرم و میرم و دیگه اصلا هم رو نمیبینم و اینکه من هم آدم بدی نیستم و هزارتا دلیل دیگه ک دیدم آروم شد و ی نگاهی تو چشمام کرد وانگار ک دلش بحالم سوخته قبول کرد و گفت ک غروب همون جا باشم تا با هم بریم خونش و دوباره ب سمت بازار ب راه افتادمنم واسه اینکه مطمئن بشم نمیخواد منو بپیچونه دنبالش براه افتادم رفت سراغ همون مغازه و چندتا جوراب از تو ساکش برداشت و مشغول کارش شد منم توی این فرصت رفتم مدارک و کیف دستیمو از تو ماشین برداشتم و بهمراه سوئیچ ماشین تحویل امانتداری حرم دادم حقیقتش ترسیدم ک منو ببره ی جا بریزن سرم بلایی سرم بیارن از کارت عابرم دویست تومن برداشت کردم و حدود ی صد تومن هم تو جیبم بود سریع برگشتم جلوی همون درب و از دور نگاهش میکردم و منتظر بودم تا بمراد دلم برسم هوا دیگه داشت گرگ و میش میشد دیدم اومد سمت من و اشاره میکنه ک بریم جوراب هایی رو ک همراهش بود فروخته بود ی مقدار ک از حرم دور شدیم قدم هامو تندتر کردم تا بهش رسیدم دوش بدوشش راه میرفتم نزدیک ی سوپر مارکت ایستاد و داخل شد و مقداری وسیله خرید کرد منم بیرون منتظرش موندم اومد و با هم ایستگاه تاکسی رفتیم بهش گفتم ی دربست بگیرم بریم ک قبول نکرد توی شلوغی ایستگاه منتظر بودیم ی ماشین اومد و من بهمراه اون عقب نشستیم پنج دقیقه ای رفتیم ک گفت ممنون و کرایه هر دوتا مون رو حساب کرد و پیاده شدیم از من خواست تا با فاصله ازش حرکت کنم و زمانی ک وارد کوچه شدیم سمت راست سومین خونه ک درب حیاطش رو باز میذاره خونه اونه و اگه کسی تو کوچه بود نرم داخل ی دور بزنم بعدا برم از شانس من هیشکی تو کوچه نبود ومنم سریع وارد خونه شدم خونه دارای ی حیاط کوچیک بود و زمانی ک من وارد شدم و اون خیالش راحت شد درب ورودی رو باز کرد و رفت تو منم هم دنبال اون داخل خونه بدلیل اینکه درب و پنجره اش بسته بودن خیلی گرم بود رفت سمت یخچال و دو تا قالب یخ برداشت و رفت سمت کولر آبی ک بیرون گوشه ایوان بود اونو داخل اون قرار داد اومد و دید که من از گرما خیس عرق شده بودم معذرت خواهی کرد و ی لیوان شربت برام آورد و بهم گفت تا ی دوش بگیرم خونه هم خنک میشه وارد حمام ک شدم تازه متوجه شدم ک اصلا لباس توخونه ای نیاوردم رفتم زیر دوش و مشغول حمام زدن بودم ک درب زد و یک حوله و شورت و شلوارک و رکابی بمن داد گرفتم و تشکر کردم بعداز دوش گرفتن حسابی خستگی از تنم در رفته بود لباس هارو پوشیدم البته شورت رو تن نکردم اومدم بیرون با حوله مشغول خشک کردن موهام بودم ک گفت عافییتت باشه سرم رو آوردم بیرون ک بگم سلامت باشی با دیدن اون با ی کتاب تو دستش روبرومه خشکم زد وای خدای من از اون چیزی ک فکر میکردم بهتر بود با ی استین کوتاه و شلوار لخت گشاد ک کونش توی اون خود نمایی میکرد ازم سوال کرد ک غسل گردنت نیست جواب دادم نه اومد نزدیکم و گفت ک این خط رو بخون نگاه کردم دیدم از تو رساله رفته صیغه رو پیدا کرده و میخواد خودمون عقد رو جاری کنیم واسه منم ک فرق نداشت خوندم زوجتک نفسی فی مدته معلوم علی المهرالمعلوم قبلتو تزویج ک اونم گفت قبلتو و بعد اون خوند و من گفتم قبلتو البته قبلش مهر رو گفتم خودت بگو گفت فقط برای اینکه باید ارزش پولی داشته باشه صد تا تک تومن قرار داد و من از تعجب شاخ درآوردم بعد از اون اومد کنارم نشست وتازه اسمم رو پرسید و من گفتم و اسم اون رو پرسیدم ک گفت ریحانه هستش ب ریحانه گفتم برو تو هم ی دوش بگیر سبک میشی گفت بزار ی غذایی درست کنم بعدا میرم ازش خواستم ک من اینکارو انجام بدم تعجب کرد ک آیا واقعا بلدم ی بسته گوشت چرخ کرده و سیب زمینی و پیاز وبرنج ازش خواستم و بلند شدم و مشغول اشپزی شدم و اونم رفت حمام اول برنج رو شستم و ی مقدار نمک و روغن داخل ریختم و گذاشتم سر گاز و پیازها رو بصورت نگینی خرد کردم و شروع ب تفت دادن اونا کردم رنگشون ک ی مقدار طلایی شد گوشت رو اضافه کردمو درب تابه رو گذاشتم تا با حرارت کم مغز پخت بشه توی این فرصت رفتم درب حمام رو کمی باز کردم و سوال کردم ک خوبی و چیزی نمیخوای ک ریحانه با دیدن من دست پاچه شد و پشتش رو کرد بمن منم خنده کنان گفتم جلوتو ک دیدم برگشتی پشتتم نشون دادی خندیدو گفت برو ترو خدا خجالت میکشم منم رفتم سراغ غذا سیب زمینی رو هم ک نگینی خرد کرده بودم بهش اضافه کردم ک دیدم حمامش تموم شده و اومده بیرون منم از تو آشپزخونه گفتم عافییتت دیدم جوابی نیومد برگشتم دیدم پشت سرم وایساده با ی حوله نیم تنه و ی حوله سر وای ک چقدر زیبا بود این زن با موهای بلند و مشکی چشم های درشت و صورتی گرد با سینه های ک خوش فرم و رو ب بالا بودن و باسنی بشکل گلدون بود و شکمش ک نسبت ب باسنش خیلی جمع و جور بود فکر کنم بخاطر کار زیاد بودش دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم رفتم سمتش و در آغوشش گرفتم و لبامو رو لبش گذاشتم اونم ی لب اروم داد و گفت ک یکم دیگه صبر کن منم سریع خودمو جمع و جور کردم رفتم سراغ غذا ک داشت کم کم میسوخت زیر غذا رو خاموش کردم و سفره شام رو اماده کردم ک دوباره طاقت نیاوردم و رفتم سمت اتاقش دیدم ک تاپ پوشیده وداره دامن کوتاهی و ب زحمت از باسنش میده بالا گفتم خانومی شام امادس داری میای بکشم اونم ی نگاه ب چشمای هیز من کردو گفت چشم آقا دارم میام با این حرفش قند تو دلم آب شد اومد و دید ک من ی بشقاب اوردم پرسید مگه خودت غذا نمیخوری جواب دادم چرا میخورم خواست بلند بشه ک بره ی بشقاب دیگه بیاره ک دستاشو گرفتم و گفتم دوست دارم باهم تو ی ظرف غذا بخوریم اونم نشست کنارم غذا کشیدم و اماده غذا خوردن شدیم اولین قاشق رو من پر کردم و بردم سمت دهان اون اونم با ی لبخند ملیح غذا رو خورد بعد از چند لحظه شروع کرد به تعریف کردن از غذا و اون قاشقش رو پر کرد و بمن داد و من هم با تمام وجودم غذا رو از قاشق اون خوردم دیگه اون حس سکس تنها نبود بلکه داشت شروع یک رابطه بلند مدت شکل میگرفت چیزی ک من سالها از اون فرار میکردم شام رو خوردیم و من ک پاهام خواب رفته بودن بلند شدم و روی مبل نشستم و ریحانه ظرف ها برد آشپزخونه و بعد از چند لحظه با ی استکان چایی اومد سمت من با تاپ یقه بازی ک پوشیده بود زمانی ک خم شد من محو تماشای سینه هاش شده بودم سینی چایی رو از دستش گرفتم و اونو کنار خودم نشوندم دستم رو انداختم لابه لای موهاش و شروع به لذت بردن از این همه زیبایی کردم اونم سرشو اروم اورد سمت شونه من و تکیه اش رو داد بمن گرمی و داغی نفس هاشو رو گردنم احساس میکردم صورتم رو ب صورتش نزدیک کردم و شروع ب بوسیدن صورتش کردم ب لباش ک رسیدم دیدم اونم با من همراهی میکنه و چقدر زیبا اینکارو انجام میداد تا ب اون روز لب هایی زیادی بوسیده بودم اما لذت این یکی فرق میکردحدود ده دقیقه یا بیشتر لبامون بهم گره خورده بود اونو بسمت خودم کشیدم و آوردمش روی پاهام گرمی و نرمی رون هاشو رو پاهام حس میکردم دستامو دور کمرش قلاب کردم و دوباره شروع ب لب گرفتن کردیم و من در جستجوی لذت در بدن ریحانه به گوشه لبهایش رسیدم و زمانی که انها لا تند تند مک میزدم و بدرون دهانم میکشیدم لذت بردن اون رو با تمام وجودم احساس میکردم دیگه تحمل نداشت سرش رو بسمت بالا برد و منو متوجه زیرگلوش کرد بوسه زنان و مک زنان ب چاک سینش رسیدم شروع ب لیسیدن اون کردم و با دستام بند سوتین سبزش رو باز کردم و تاپ و سوتینش رو با هم درآوردم و اونو بروی مبل قرار دادم و دوباره ازلباش شروع کردم و اینبار لاله گوشش رو میخوردم و نفس هاش ب شماره افتاده بودن و چشماشو بسته بود با دستام سینه هاشو که حالا سفت تر از قبل شده بودند و نوک قهوه ایشون هم برجسته شده بود نوازش میکردم اروم اروم با بوسه و مک تا نوک سینه هاش اومدم پایین و با زبونم با اونا بازی میکردم و گاهی هم ی مک کوچیک بهش میزدم بسمت زیر سینه هاش رفتم و از اینجا دیگه محکم مک میزدم و اونا رو به داخل دهانم میکشوندم دیگه کم کم صداش لذت بردنش داشت بگوشم میرسید و اروم اروم زیر لب داشت نجواهایی میکرد خوب ک گوش دادم دیدم میگه بخور محمدم بخور منو کبودم کن اولش یکم ناراحت شدم چون متوجه شدم ک اسم شوهرش رو داره صدا میکنه اما بعد منم همراهیش کردم و گفتم اره من محمدتم عشقم تو فقط لذت ببر با این حرفم انگار ک اتش رو ب خرمن بندازی یکدفعه گر گرفت و خودشو از بند رها شده دید با دستاش شروع کرد به مالوندن سینه هاش و من پایین تر رفتم و پهلوهاشو بوسه میزدم دیگه انگار طاقتش تمام شده بود سرمو برد سمت وسط پاهاش هنوز شرت توری سبزش پاش بود از روی شرتش یه کم کسش رو لیس لیسی کردم از کناره های شرتش زبون میزدمش دیگه مثل مرغی ک سرش رو بریده باشن بالا و پایین میرفت شرتش رو درآوردم پاهاشو دور سرم قلاب کردو لبامو فشار میداد ب کسش وای ک چ لذتی داشت دامنش رو ک در اوردنش سخت بود بسمت زیر سینه هاش داده بود بالا با هر مک و لیسی ک میزدم احساس میکردم ک میخواد ارضا بشه میبردمش تو اوج و رهاش میکردم تا دیر تر ارضا بشه زبونم رو وارد کسش میکردم و اون تو میچرخوندم وای که هیچ وقت فکر نمیکردم لیس زدن کس اینهمه لذت داشته باشه اروم اروم انگشت فاک رو کردم تو کسش و جلو عقب میکردم دیگه دیوانه وار فریاد میزد و من همزمان چوچولشو مک میزدم داشت ب اوج میرسید ک دوباره لبامو از کسش جدا کردم و بغل های رونش رو مک مکی میکردم دیدم که دستش رو اورده و داره کسش رو میماله فهمیدم ک دیگه باید ارضاش کنم اروم لبامو دوباره گذاشتم رو کسش و یکم پایین کسش و سوراخ کونش رو لیس زدم انگشت فاک رو اروم ارم کردم تو سوراخ کونش اولش یکم خودشو سفت کرد ولی وقتی کسش رو خوردم اونم شل کرد و اروم اروم با انگشت اشاره ام انتهای کسش رو میمالیدم و همزمان چوچولش لیس لیسی میکردم پاهاشو بهم چسبوند و میلرزید و من ادامه میدادم دیگه نا نداشت خودشو ب سمت شکمش جمع کرد و میلرزید با دستش سر منو بزور از کسش جدا کرد بلند شدم دیدم هنوز لباسام تنمه شلوارکو در آوردم و کیرمو گذاشتم دم کسش اروم کردمش تو وای ک چقدرتنگ و داغ و لزج بود پاهاشو بهم چسبوندم و با دستام محکم گرفتم و سر پا ایستادم و در حالی ک اون فقط شونه هاش روی مبل بود شروع ب جلو عقب کردن کردم اخ ک این مدل مورد علاقه من بود دو سه دقیقه تو همین حالت لذت بردم اروم گذاشتمش رو زمین و دمر خوابید منم کیرمو کردم تو و اینبار محکتر از قبل میکردم جوری ک صدای برخورد من با روناش فضای خونه رو پر کرده بود دیگه تند تند و تندتر کردم بازم صداش دراومد و میگفت جون محمدم بکن و منم تحریک میشدم بعد از گذشت چند دقیقه دیدم داره ابم میاد سریع کشیدم بیرون و ابمو رو کمرش خالی کردم بعداز سکس من همیشه گرسنم میشه رفتم و از یخچال ی مقدار غذا برداشتم وخوردم بعد رفتم حموم و رفتم رو تخت کنار ریحانه دراز کشیدم نمیدونم چقدر خوابیدم اما یهو دیدم ک اون داره با کیرم ور میره و میگه گناهی من گرسنمه و میخوام بخورمت چشمام رو باز کردم دیدم بله مثل اینکه جدیه تمامش رو کرد تو دهانش و اون تو با زبونش باهاش بازی میکرد درش می اورد و قربون صدقش میرفت و ازش معذرت میخواست ک دیشب بهش توجه نکرده دوباره کرد تو دهانش اینقدر باهاش ور رفت تا سالار از جاش بلند شد کله کیررو لیس میزد و بادستاش تخمامو میمالید دیگه چشمام قشنگ باز شده بود و صدای اه و ناله من بلند شد و شلوارکی رو که نمیدونم کی پوشیده بود رو در آورد و اومد روش نشست آخ ک دیدن این منظره ی لذت وصف نشدنی داشت بالا و پایین میرفت چرخید و اینبار پشتش رو ب من کرد و وای ک لوپ های کونش وقتی بهم میخورد آدمو دیونه میکردچند دقیقه ای همینجوری ادامه داد دیگه احساس کردم ک خسته شده ی مقدار من بالا پایین کردم و اون شرع کرد ب حرف تحریک کننده زدن دوباره احساس کردم ک دارم میام بهش گفتم ک بلند بشه از روم اما اون بی توجه ب من ادامه داد و من هم تمام آبموو ت کسش خالی کردم و این ی پایان خوش برای ی سکس زیبا بوداز روم بلند شد و سرش رو همون جا نزدیک کیرم گذاشت و گفت حالا بخوابیم نوشته

Date: February 10, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *