اولین سکس من با مهسا جون

0 views
0%

سلام امیر هستم 27 ساله از تهران این داستان بر میگرده به سال 84 که من واسه اولین بار سکس کردم تو اون سالها من خیلی کم سن بودم و فکرم اصلا سمت سکس نبود نه اینکه نخوام ولی تقریبا بیخیال بودم ما تو یه شهرک زندگی میکردیم وکسانی که تو شهرک زندگی میکنن میدونن که خیلی رابطه نزدیک و تقریبا خوبه ما طبقه 4 زندگی میکردیم حدودا 4 سالی بود اونجا بودیم که همسایه دیوار به دیوارمون به اهواز نقل مکان کردن چند ماهی گذشت که اونجا رو خریدن خانواده ای که اومدن1دختر داشتن که اون موقع از من 2سال بزرگتر بود به اسم مهسا هم خوش قیافه بود هم خوش بدن البته اون موقع میگفتیم چه گوشتیه تریپش هم نرمال بود من از بقیه بچه های اون بلوک بیشتر مهسا رو میدیم بخاطر همین خیلی ها از من سوال میکردن از همه چی یه دوستی داشتم به اسم علی گفت برو تو مخش گفتم از من بزرگتره گفت خب باشه هیکلن که کوچیکتره انقدر گفت منم روز به روز علاقم بیشتر شد تا اینکه یه روز حدود ساعت 11ظهر اومد در خونه ما تا پیاز بگیره منم رفتم اوردم دادم بهش با چادر اومده بود اومد از من پیاز رو بگیره دستش رو از چادر که اورد بیرون تاپ تنش بود سبز من همینجوری ماتم برد تو اون چند دهم ثانیه مثل یه کامپیوتر همه چی رو ثبت ذهنم کردم بدن سفید سینه های خوشگل خوردنی از من پیاز رو گرفت و رفت منم اومدم خونه دست زدم به کیرم دیدم داره میترکه اون روز چاره ای نداشتم جز خود ارضایی چند وقت گذشت من روز به روز به نکاتی بیشتر توجه میکردم عید شد و اونا اومدن خونه ما ما هم رفتیم خونشون بعد عید دیگه طاقت نداشتم 2 الی 3 بار دنبالش میرفتم بیرون تا یه زمان خوب باهاش حرف بزنم تا اون روزی که رفت سمت صادقیه اونجا هم شلوغ بود و خوب بود بهونه بیارم که اتفاقی دیدم سری رفتم جلو احوالپرسی گفتم این طرفها گفت اومدم خرید منم سری خالی بستم گفتم اشنا دارم چیزی میخواین کمک کنم یه کم تعارف تیکه پاره کردیم دیدم جور نمیشه گفتم مهسا وقت داری باهات یه کم کار دارم ابروهاش رفت بالا گفت با من گفتم مشکل داره گفت نه اخه یه جوری گفتی چیزی شده گفتم بهت میگم خلاصه قدم زنان رفتیم سمت اشرفی اصفهانی و هر جور بود گفتم که میخوام باهات دوست بشم برگشت بهم گفت من اهلش نیستم گفتم منم اهلش نیستم منتها من از تو خوشم اومده چند ماهه روم نشده الانم که گفتم به هزار زحمت گفتم خلاصه دروغ چرا قسم و التماس گفت بذار فکر کنم منم گفتم باشه یه هفته طول کشید خونه بودم تلفن زنگ خورد رفتم گوشی رو برداشتم دیدم مهسا سلام احوال پرسی گفت امیر من نمیتونم تا اینو شنیدم نذاشتم حرفش تموم بشه شروع کردم حرف زدن دیدم داره امیربذار حرفمو تموم کنم بعد غر غر کن گفتم خب بگو گفت امیر من نمیتونم خیلی بیام بیرون ها منم انگار قند تو دلم اب شده گفتم باشه مهسا قبول کل هیکل من شده بود هیجان خیلی هم تاکید میکرد امیر هیچکس نفهمه ها منم گفتم باشه چشم گوشی قطع کردیمو نمیدونستم چیکار کنم اصلا تو حال هوای خودم نبودم شاد و شنگول از یه طرف میخواستم جلوی دوستام کلاس بذارم از طرفی مهسا گفته بود نگو به کسی خلاصه چند ماهی گذشت و ایرانسل سیمکارت داد بیرون همون 2 سه روز اول سریع رفتم 2 تا خط با دو تا گوشی خریدم اومدم خونه به مهسا زنگ زدم و گفتم اول قبول نمیکرد انقدر گفتم قبول کرد خطو گوشی رو بگیره از اون تاریخ به بعد من همش یا اسمس میدادم یا حرف حرف بگذریم 2سال از دوستیمون گدشت خیلی با هم راحت بودیم رفتن بیرون ها راحت تر و بهتر شده بود شاید باورتون نشه جرقه شروع رابطه سکس من مهسا یه سوتی بود اونم مهسا داد داشتیم حرف میزدیم موقع امتحانات دانشگاهش بود اومد بگه امیر بخدا هنوز لای کتابو باز نکردم گفت امیر بخدا لاشو باز نکردم من یه نگاه کردم بهش ناخود اگاه خندم گرفت اونم چه خنده ای مگه تمومی داشت اونم خندش گرفت دیگه شروع شد من هر وقت حرف درس میشد میگفتم لاشو باز کردی اونم روده بور میشد اسمس عاشقانه شد تعطیل اسمس های ارسالی از احساسات بودو ای کاش الان پیشم بودی و عزیزمو فدات بشم قربونت برم نفسمی و یه سری رفتیم بیرون تو تاکسی بودیم من خیلی حشری بودم دستم دور گردنش بود داشتم حرف میزدیم ذل زدم به لباش متوجه شد گفت شیطونی نکنی گفتم چطور گفت اخه چشمات یه چیزای میگه گفتم چی گفت خودت بهتر میدونی هر چی گفتم چی جواب نداد پیاده شدیم دستم تو دستش بود داشتیم راه میرفتم دستشو محکم گرفته بودم گفت امیر من در نمیرم گفتم واسه چی گفت چقدر محکم دستمو گرفتی خندم گرفت گفتم ببخشید یه دفعه گفت امیر چیزی هست که بخوای بگی نمیتونی منم خیلی خونسرد گفتم نه اونم گفت باشه رسیدیم دانشگاه راهیش کردم رفت و منم برگشتم جای کار داشتم کارامو کردم و رفتم خونه چند ساعتی گذشته بود مهسا اس داد من رسیذم خونه عزیزم من شاممو خوردم رفتم تو اتاق شروع کردم اسمس دادن اونم جواب میداد ساعت 1 شب شده بود نوشتم مهسا یه چیزی بگم دلخور نمیشی گفت تا چی باشه گفتم به من اعتماد داری گفت خب اره گفتم ازت چیزی بخوام نه نمیگی گفت اول بپرس بعد منم طفره رفتم و اونم سوال پشت سوال منم گفتم مهسا من میخوامت گفت عزیزم منم میخوامت بوس بوس نوشتم اینجوری نه گفت چی نوشتم اینجوری نه گفت چطوری نوشتم بوس رو به خودم بده نه اس نوشت خب تو بیا منم بوست میکنم گفتم چرا تو روز نمیگی گفت خب نگفتی گفتم اگه گفتم بوس نکردی چی گفت تو بگو اس دادیم و خوابیدیم تا از خواب بلند شدم اس دادم گلم بیداری چند دقیقه طول کشید نوشت اره امیرم نوشتم مهسا بوس میخوام 20 دقیقه طول کشید اس داد اون مال شب بود نوشتم خودت گفتی گفت امیر بس کن هی من گفتم اون گفت قهر کردیم 2 روز قهر بودیم اس داد یه وقت نگی من مردم یا زنده نوشتم خودت خواستی نوشت توام که بدت نمیاد نوشتم خوشم میاد منتها تو نوشت چی نوشتم یادت رفته نوشت نخیر امیر شروع نکن باز گفتم مهسا چیز زیادی میخوام نوشت اره خیلی باز لج لج بازی 5 روزی کنتاک بودیم تو خیابون دیدمش گوشیمو در اوردم اس داد مهسا ببخشید نوشت فراموشم کن تا اینو دیدم برگشتم پشت سرش گفتم مهسا بچه بازی در نیار منونگاه کن گفت من با تو کاری ندارم گفتم مهسا بس کن من و دنده لج ننداز گفت هر کاری میخوای بکنی بکن منم گفتم باشه رفتمو 2 هفته شد ساعت 2 شب اس اومد پاشدم دیدم مهسا نوشته امیرم جواب ندام نوشت میدونم بیداری اس بده کارت دارم نوشتم بگو نوشت زهر مار سلام بلد نیستی منم خیلی سرد اسمس میدام نوشت امیر بس کن بدون تو نمیتونم نوشتم مهسا یه بوس خواستم خودتو کشتی نوشت خب باشه قبول نوشتم نه الان فردا نوشت باشه فردا نوشتم مهسا فردا من حرفم عوض نمیشه هاگفت خب باشه دیگه اس بای دادیم 9 صبح کار بانکی داشتم رفتم بانک زنگ زد سلام و احوالپرسی گفت کجای گفتم بانک گفت کی میای گقتم 15 دقیقه دیگه گفت باشه نزدیک خونه شدی بزنگ کارت دارم منم قطع کردم نزدیک شدم زنگ زدم و گفت بیا بالا گفت چرا گفت بیا دیگه اه گفتم خب بیام چیکار تو خونتون میخوای بوس بدی گفت مگه بده گفتم نه منتها خونتون که همیشه مامانت هست گفت صبح بابام رفتن خرید منم بدو بدو رفتم بالا زنگ زدمو حالا استرس دارم عجیب غریب درو باز کرد رفتم تو گفتم سلام خشگل من گفت چطوری اخمو گفتم مهسا خانم شدی گفت نبودم گفت بودی منتها بالباس خونه ندیده بودمت جیگری شدی واسه خودت گفتم مهسا که میان بابا مامانت گفت ظهر رفتن شهروند کیف کردم اینو گفت گفت چیزی میخوری گفتم اره گفت چی بیارم گفتم هیچی فقط خودت بیا با یه نازی اومد سمتم منم بغلش کردمو لباموسریع چسبوندم رو لبش داغ دغ بودم تند تند لبشو بوس میکردم کیرم داشت منفجر میشد سرمو بردم زیر گردنش بوس کردم با لاله گوشش بازی کردم با لبام جفتمون داشتیم از شهوت میمردیم دستم رو باسنش بود گفتم مهسا بریم تو اتق گفت باشه نفسم رفتیم تو اتاق شلوارو تی شرتمو در اوردم تند تند مهسارو رو رو باز خابوندم رو تخت شروع کردم لب گرفتن سینه هاشو میمالیدم اونم دستش رو برده بود پشت کمرم میمالید پاهاشم حلقه زده بود دور کمرم لب بازی میکردیم و قربون صدقه هم میرفتیم تاپشو در اوردم شورتکشم در اوردم با شرت سوتین شد دستشو گرفت به کیرم نگاهم تو نگاهش جذب شد رو زانو وایستادم کیرمو گرفته بود میمالید اروم و با ناز عشوه کرد تو دهنش انگار تمام لذت دنیا رو به من دادن دستمو گرفتم تو موهاش با موهاش بازی میکردم دراز کشیدم کیرمو گرفته بود داشت برام ساک میزد منم حال میکردم انقدر حشری شده بودیم که تو یه حرکت پایبند نبودیم کشیدمش رو خودمو لباشو خوردم باز دوبار برام شروع کرد ساک زدن میخورد و میگفت فدای کیر نازت بشم امیر منم که تمامن حشری بودم یه کم خوردو منم طاقت نیوردم خوابوندمش گفت امیر ارم توروخدا درد میگیره گفتم چشم جیگر تف انداختم دور سوراخش کیرمم که هنوز تفای مهسا بود بازم خودم تف کردم رو کیرمو اروم مالوندم رو سرواخ کونش کله کیرم داشت میترکید سوراخ کون مهسا هم کوچیک بود نمیرفت راحت تو تا کیرمو میذاشتم لب سوراخ اخ اوخ مهسا در میومد 5 دقیقه ای گذشت و اون دردش میومد منم میخواستم بکنمش دلم نمیومد گفتم مهسا بالشتو گاز بگیر میخوام حال کنم جیگر اول قبول نکرد گفت دردم میاد قربون صذقش رفتم گفت پس زود در بیار بالشتو دادم بهش یه دونه هم گذاشتم زیرش تا کونش بیاد بالا کیرمو با فشار تا نصفه کردم تو کونش بیقراری میکرد منم اروم اروم تلمبه میزدم 30 ثانیه ای گذشته بود از سر و صدا افتاده بود خودش میگفت امیر بکن تا ته تو منم فشار میدادم نمیرفت جیغش ذر میومد گفتم مهسا از جلو حال کنیم گفت نه تو ر خداامیر ابروم میره خلاصه نذاشت منم 20 دقیقه ای کردم کردم تا داشت ابم میمود کیرمو در اوردم ریختم رو کمرش اب کیرم داغ داغ بود گفت جان جان عشقمی امیر با دستما ابمو پاک کردم و کنار هم دراز کشیدیم همو میمالوندیم و لب بازی بهم گفت امیر عاشقتم گفتم مهسا تنهام نذار گفت امیر کسی نفهمه گفتم نه عزیزم مگه خرم بوسم کردو سرمو گرفت سمت سینش گفت امیر بخور منم که از خداخواسته یه دل سیر سینه هاشو خوردم ساعت شده بود 11 و خورده ای که پاشدیم لباسمو تنم کردمو یه لب بازی مختصر دم در و یه امار از داخل راهرو رفتم خونه دوش بگیرم استارت سکس من مهسا خورده بود تو پوست خودم نمیگنجیدم خوشحال خوشحال بودم تمام سکس من با مهسا با همین اشتیاق و لذت بود از جلو هم باهاش سکس نکردم نوشته

Date: October 3, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *